«چه درد است این؟ چه درد است این؟ چه درد است؟
که در گلزار ما این فتنه کرده است؟
چه آفت راه این هامون گرفته است؟
چه دشت است این که خاکش خون گرفته است؟»
خبر کوتاه است و پردرد. دانشآموز ۱۱ سالهی ساکن بندر دیر را رنجهای ناشنیدهاش چنان آزردند که وی مرگ را بر این زندگانی ترجیح داد.
اکنون که تقلایی بیمایه در جریان است برای اثبات اینکه این خودکشی بابت «عدم دسترسی به گوشی همراه مناسب» نبوده، باید گواهی داد که آری! صرفِ دسترسی نداشتن به تلفن همراه نیست که کودکی را به پرتگاه خودکشی میبرد. بیپناهی، فقر و فلاکت، محرومیت از آموزش مناسب و نابرابری آنچنان دامنگیر شده که بهسادگی نمیتوان برای خودکشی یک کودک تنها از یک عامل سخن گفت. طرفه آنکه پس از خودکشی این کودک هم، نهادها و اشخاص مسئول امنیت و آموزش او، به جای کوشش برای فهم زمینههای رنج عظیم سید محمد و پذیرش مسئولیت خودشان در این زمینه، تنها میکوشند تا با تکیه بر شواهدی نابسنده، ما را قانع کنند که خودکشی او «تقصیر آنها نبوده است»!
فارغ از جزییات انگیزهی خودکشی محمد ۱۱ ساله – که البته بعید است بیارتباط با محرومیتهای آموزشیاش هم باشد – این خودکشی بیدارباشی رساست به بسیاری کسان. نخست مسئولین آموزش و پرورشی باید پاسخگو باشند که بدون فراهم کردن ابتداییترین مقدمات برای آموزش مجازی، با انگیزههایی نامعلوم، اصرار بر برپایی مدارس دارند؛ آن هم در حالی که به گواه آمارهای رسمیِ خود این نهاد، چند میلیون دانشآموز در سراسر کشور –و چه بسا که چند ده هزار دانشآموز در استان بوشهر– از امکانات تحصیل مجازی محروماند و حتی بسیاری از آنان که به گوشی هوشمند دسترسی دارند نیز با اختلالها و موانع بسیاری در بهرهمندی از آموزش مناسب مواجهاند. چگونه است که مطابق قانون اساسی کشور «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همهی ملت تا پایان دورهی متوسطه فراهم سازد» اما شیوهی آموزش به گونهای است که کثیری از دانشآموزان از امکانات آن محروماند؟ سازمان عریض و طویل آموزش و پرورش، جز ظاهرسازی و وعدههای بیرمق، چه طرحی برای دسترسی آسان و با کیفیت دانشآموزان فقیر، روستانشین و بدون امکانات به آموزش مجازی در سال تحصیلی جاری دارد؟ زندگی و تحصیل و امید چند دانشآموز باید فدای ظاهرسازی و بیعملی ما گردد؟
در دومین جایگاه –و فراتر از مسئولین آموزش و پرورش– صاحبمنصبانی باید بر خود بلرزند که با سیاستگذاریها و مشیشان، به نابرابری افسارگسیخته در کشور دامن زدهاند. اگر مصرّانه میکوشید تا اثبات کنید «این خودکشی بابت نداشتن گوشی همراه نبوده»، آیا میتوانید چشم بر فقر خانوادهی محمد و میلیونها نفر از مردمی ببندید که در سیلاب نابرابری و تورم، فردایشان را بر باد رفته میبینند؟ آیا صداقتِ آن را دارید که آماری شفاف از وضعیت خودکشی کودکان و نوجوانان در استان و در کشور منتشر کنید؟ صرفِ خبر خودکشی کودکی فقیر و و دردمند چنان جانفرساست که همین خبر، و به تنهایی همین خبر، کافیست تا مسئولان لااقل به بیتدبیری و سوءمدیریت خود و زیردستانشان معترف شوند و از خود برای ادارهی امور و سیاستگذاری در مسائلی که با روح و جان مردمان سر و کار دارد سلب صلاحیت کنند.
و البته در این میان سازمانها و ارگانهای میانی مربوطه نیز باید بدانند که بدون شک حل اساسی معضل سید محمدها و خانوادههایشان جز با دگرگونی جدی در سیاستگذاری و ساختار نهادهایی چون سازمان بهزیستی، کمیتهی امداد، بنیاد مستضعفان، وزارت نفت (به طور خاص صنایع پارس جنوبی)، استانداری، فرمانداری و بسیاری سازمانها و نهادهایی که قانوناً و عرفا متولی سلامت و رفاه و رشد مردماناند، میسر نیست.
و سوم – و چه بسا مهمتر از همه – دستِ آخر این ما مردمانیم که باید برای زندگی خود در این روزگار فکری تازه در سر بپرورانیم. باید بیاموزیم با فقر مالی و محرومیت آموزشی که به اشکال مختلف بر ما و همشهریان و هموطنانمان آوار میشود چگونه معاملهای کنیم. این روزگار پر درد و پرحادثه را نمیتوان بدون برادری و از خود گذشتگی پیمود. باید برای نهاد آموزش کاری کرد. نهاد آموزشی که به جای بازشناسی سهم عظیم خود در نومیدی و سرخوردگی شدید کودکان و نوجوان شتابان میکوشد تا از خود سلب مسئولیت کند، چگونه میتواند نهادی باشد که سرنوشت فرزندانمان را به دست آن میسپاریم؟
برادران و خواهران و فرزندانمان در رنج و محرومیتی عظیم در حال سوختناند و نمیتوان تا ابد منتظر روز نامعلومی ماند که سرانجام نهادهای رسمی تکالیف خود را به درستی انجام دهند؛ اکنون، بیش و پیش از هرچیز، باید خود با بذل دارایی و عمر و روح و جان، دستی برای رهایی هموطنان، هماستانیها و همشهریانمان از نومیدی و محرومیت در کار کنیم.
آیا در انتظار بیدارباشی گرانتر از خودکشی کودکان ۱۱ ساله ماندهایم؟
حمید آبآذر، علی آتشی، روزبه آموزگار، سجاد ابراهیمی، شهرزاد ابراهیمی، الیاس احمدحسینی، احسان احمدزاده، امیرارسلان ادیبقدس، صادق استوار، حسن اسفندیاری، حسین اسفندیاری، محمدرضا اسفندیاری، شهاب اسلامپور، سیده زینب اسلامی، سید مجتبی اسلامی، علی اسماعیلپور، ویرا اکبرزاده، حسین اکبرنژاد، میلاد الهیاری، مصطفی الیاسپور، رضا امیری، محسن امیری، مهدیه امیری، ماندانا ایرانپور، محمدرضا ایرانی، غلامرضا ایزدپناهی، جعفر ایزدپناه، فاطمه بارگاهی، عالی بازدار، حسن باغبانی، پدرام باقری، سارا باقری، حسین باقری، پرویز باورصاد، محمدحسین بحرانی، هادی بحرینی، سعید بخشی، برنا بدخشان، حسین برازجانی، علی برزگر، حسینعلی برنس، نغمه بلالی، کاوه بنهگزی، اسد بهادری، مهدی بهرامی، الهام بهروزی، علی بیداری، حسین پاپری، مرصاد پنا، الهام پوربهی، الهام پورمحمد، ابوالفضل تشکری، ستاره تناور، سکینه تورباف، محمد ثانی، عباس جاودانی، داوود جباریفرد، سیدحسین جعفری، آزاده جلالی، راضیه جمالی، محمود جمهیری، حسن جوکار، جواد جوکار، عادل چاپیپور، محمدمهدی حاجیانی، مرضیه حاجیونی، غزل حافظی، محمدصادق حدادان، اسماعیل حسام مقدم، فریبا حسینزاده، داوود حسینی، حسین حشمتی، ناصر حفظالله، کاوه حقپرست، محمد کاظم حقشناس، مهدی حقیقی، محسن حلوایی، ماشاءالله حیدرزاده، عباس حیدری، کیوان حیدری، فخرالسادات خاتمیزاده، مصطفی خالقپور، احسان خائفپناه، مازیار خدابخشی، هدی خرمآبادی، شاهرخ خرمی، حسن خسروی، غلامحسین خسروی، حامد خضری، دانیال خلیلی، علیرضا خواجه، زهره خواجهئیان، شریعت خواجهئیان، عبدالرضا خواجهئیان، غلامرضا خواجهئیان، مهناز خواجهییان، مریم خوئینی، محسن خیراندیش، مهران دامغانی، داود داودی، علی اصغر درلیک، احمد دریانورد، محمود دریانورد، اعظم دریسی، اسماعیل دشمنزیاری، حسین دهجان، امیر دهقان، نیلوفر دهقان، سرور دهقانیفرد، مهرنوش ذوالفقاری، ایمان راستیان، علی راستیان، سعید ربیعی، قدرت رحیمی، زهرا رستگارنیا، غلام رستمنژاد، رحیم رستمی، صادق رسولی، جواد رضایی، زهرا رضایی طرهانی، بهاره روایی، فرخ روزبهی، محمد زارع، شهاب زارعی، کیهان زمانی، مرتضی زندپور، محمدمهدی زندهباد، علی زندهبودی، سمیه زنگنه، موسی زنگنه، راحله ساجدی، احمد سبحانیان، هلنا سعادتمند، الناز سیداحمدی، احسان سیف بوشهری، اصغر سیف بوشهری، امین شجاعی، فاطمه شجاعی، مرضیه شرائین، محسن شریفیان، اکبر شکوه، شاکر شکیبا، سارا شهسواری، نعمت الله شیخ سقا، اکبر صابری، حسین صادقی، محسن صدیق، مسعود صفازاده، ابوالحسن صفرپور، یوسف صفری، آکا صفوی، علی اصغر صیانت، محمد امین صیانت، حسین طالب نژاد، روح اله طراوت، عابدین عابدی زاده، عباس عاشوری نژاد، غلامرضا عالیپور، فاطمه عباسزاده، بهرنگ عباسی، سمیه عباسی، احسان عبداللهی، احسان عبدیپور، مرضیه عزیزی، بهادر عشایری، حمید عشایری، راضیه عقیلی مهر، بهاران عمرانی، حمید عمرانی، زهره عمرانی، مرضیه غلامشاهی، محمد غمخوار، محمد فاتحی، سید رضا فاطمی، اسفندیار فتحی، باقر فرحی، امید فرهی، عبدالحسین فریدونی، عبدالرسول فریدونی، عبدالرضا فریدونی، بابک فقیه، خورشید فقیه، فوزیه فقیه، مهران فقیه، احمد فکراندیش، کاوه فهیمی، محمدجواد فولادی، محمدرضا فولادی، فرزاد فیاض، مختار فیاض، فاطمه فیروزپور، حسین قاسمی، کبری قاسمی، محمد قاسمی، میترا قانون، قاسم قائدی، احمد قائمیفرد، هدا قدرتی، آرش قدسی، رضا قدسی، محمد قدسی، حیدر کاشف، امین کرمی، حسن کرمی، رامین کرمی، ساره کرمی، مرضیه کرمی شعار، مریم کرمی شعار، محمد کرمی فرد، کرامت کشاورز، ندا کشاورز، برنا کمالیان، پرویز کمالیان، قمر کندازی، جعفر کوهنشین، سیمین گرهای، الهام گنبدیپور، محمدامین گنبدیپور، ناصر گنبدیپور، نعمتالله گنبدیپور، نوید گنبدیپور، ابوالحسن گنخکی، حسن لاوری، طیبه لیراوی، حمیده ماحوزی، مسعود ماهینی، احسان مبارکی، امین مبینی، محمد محسنی، محمدعلی محسنی فرد، حسام محمد زهی، محمد محمدزاده فرد، مصطفی محمدشاهی، آمنه محمدی، سیدضیا محمدی، باربد محمدیان، فرشید مرادی، مرضیه مرتب، آتنا مرکزی، سید ابراهیم مساوات، اسماعیل مسیحگل، احسان مصلح، شیما مفتخر، عادل مقدس، سروش ملاحزاده، مهرناز منصوری، سعیده مهدیزاده، مصطفی مهرآیین، خلیل موحد، وحید موحد، ایمان موذنی، حمید موذنی، سعید موذنی، صمد موذنی، مجید موذنی، وحید موذنی، حسام موسوی، سیدامیررضا موسوی، زهرا مؤیدی، مجید نصوری، غلامرضا نعمتی، رضا نکیسا، جواد نگهبان، احمد نیکانفر، فاضل ورزنده، ساناز هادیپور، یزدانبخش هنری، سیدسجاد هاشمینژاد، رستم یزدانپناه.
One thought on “بیدارباشی گران؛ خودکشی کودکان یازده ساله”