مردیها، بوشهر و کمپانی هندشرقی
توهم لذت
محسن عباسپور
داستان سخنرانی دکتر سیدمرتضی مردیها در بوشهر را حدود صد و شصت سال به عقب می بریم. زمانی که سلف فکری وی، جان استوارت میل، در توأمانی از کار و اندیشه، کمپانی هند شرقی و نشر اندیشه های فایده گرایانه و سودگرایانه ی مبتنی بر تفکر لیبرالیستی خود را پیش می برد. در روزهایی که دیدگاه های فایدهگرایانه و لذت طلبانه ی وی در ساختار فکری انگلستان، تیغ کمپانی هند شرقی را برای ایجاد برشهای عمیق تری در کشورهایی مانند ایران و به ویژه در بنادری مانند بوشهر، عمیق و عمیق تر میکرد و حتی به دنبال راه های دیگری برای تحقق چنین ایده هایی بود.
گرچه جان استوارت میل حدود ۱۴۴ سال پیش دیده از جهان فرو بست، اما چند روز پیش، از دریچه ی فکری یکی از اخلاف و پیروان فکری اش؛ یعنی دکتر سیدمرتضی مردیها، باز هم با مردم بوشهر صحبت کرد. مردیها، این میراثدار بر حق جان استوارت میل، چشم در چشم میراث داران رییسعلی دلواری، شیخ حسین چاهکوتاهی، زائر خضرخان دلواری و… (که ضربههای فراوانی از کمپانی هند شرقیِ جان استوارت میل و انگلستان خورده بودند)، دوخت و این بار با ادبیاتی جدید، خطاب به جریانی که با فهمِ مسوولیت اجتماعی اش به دنبال مطالبه ی حقوق اجتماعی خود بود، از چشم فروبستن بر مفهومی با عنوان «حق» سخن گفت و با تنزل چنین مفهوم عمیقی به «امتیاز»، مطالبه گرهای اجتماعی بوشهر را به لذت و شادی دعوت کرد.
پیامدهای ادبیات گفتاری مردیها در تنزل حق به امتیاز، بیش از هر چیز می تواند در تاریخ اجتماعی ایران معنا بگیرد. زمانی که مستشاران انگلیسی (مانند آنها که از کمپانی هند شرقی می آمدند)، هلندی ها، پرتقالی ها، روس ها و… با حکام محلی جنوب وارد گفتگو می شدند و به جای بحث بر سر «حق» از داد و ستد «امتیازها» سخن میگفتند. گرچه در آن روزها، عده ای از همین حکام و مردم محلی، پذیرفتند که امتیاز بهتر از حق است و وارد معامله شدند و همین داد و ستد امتیازها چنان ترکههایی را به تن جامعه ی ایرانی زد که هنوز هم زخمهای آن به خوبی التیام نیافته است، اما در مجموع ضرب شصتی که غالب مردم و برخی از حکام و سرداران جنوب ایران به ویژه در پهنه ی استان بوشهر به چنین تفکری نشان دادند، عبرت بزرگی شد برای تاریخ. اما گویا این عبرت در لابه لای کتابهای تاریخی باقی مانده و جریانهای اجتماعی جدیدی که پا به عرصهی مطالبه گری در جامعه می گذارند، کمتر به سراغ تاریخ اجتماعی شان می روند تا پاسخ تاریخ را به تئوری های لذتگرایانه و فایدهگرایانه ی مردیها و همپالگی هایش بیابند.
مردیها در این سخنرانی و در ادامه ی خط مشی فکری که دنبال میکند، هدف غایی حق طلبی را با ایده هایی که خود وی دنبال می کند، در مفهوم «شادی بیشتر و رنج کمتر» یکی دانست و از همین منظر دست به مغلطه برد. به دستآوردهای جنبشهای اخیر اجتماعی در ایران، به ویژه جنبش زنان اشاره کرد و اعلام کرد که به جای اندیشیدن به هزار باده ی مدفون در رگ تاک، به لذت بردن از همان باده هایی که از رگ تاک بیرون کشیده شده اکتفا کنیم و از آنها لذت ببریم. مردیها البته به همین مقدار از بریدن ریشه ی اندیشه ورزی و مسوولیت اجتماعی هم کفایت نکرد و به صراحت نتیجه ی حقخواهی را تحمل «رنج بیشتر» دانست و بر این اساس استدلال کرد: «در مواردی که خیلی در کنترل ما نیست، تلاش کنیم از چیزهایی که به دست آورده ایم لذت ببریم.»
این چنین وانهادگی در برابر مسوولیت اجتماعی و طرد و حذف آن از سپهر اجتماعی، چیزی جز حذف امر اجتماعی و سیاستزدایی از عرصهی جامعه را به دنبال نخواهد داشت. آنانی که تاریخ جنوب را به ویژه از منظر اجتماعی خواندهاند، خوب می توانند تصور کنند که اشخاصی مانند رییسعلی دلواری در مواجه با بیان چنین صحبتهایی چگونه ضرب شصت نشان می دادند و چنین افراد و اندیشه هایی را به چه شکل تبدیل به عبرتی برای تاریخ می کردند. اما نیک می دانیم زمانه عوض شده و پاسخ اندیشه را با اندیشه بایستی داد.
مرتضی مردیها از لذت بردن از دستآوردها سخن گفت؛ بی آنکه بگوید کدام دستآورد است که بدون تلاش اجتماعی و مسوولیت پذیری نسلهای قبل به وجود آمده باشد؛ بی آنکه بگوید تاریخ را حق طلبها و حق جویان ساختهاند نه فایدهگراها و لذت طلبها؛ بی آنکه بگوید حذف مطالبه گری و جایگزین کردن لذت جویی، حاصلخیزترین زمین را برای پرورش گیاهان هرز فاشیسم و پوپولیسم فراهم می آورد؛ بی آنکه بگوید لذتی که وی از آن دم می زند، چیزی جز توهمی از لذت نیست و در صورت دست برداشتن از رنج دستیابی به حق و عدالت، هیچ سندی مبنی بر باقی ماندن همان اندک دستآوردها وجود ندارد.
ما و دردهایمان یکی هستیم. نمی توانیم دردهایمان را در مسلخ بی اندیشگی و لذت جویی ببریم و خلأیی از وجود آنها به وجود آوریم و بر اساس آن چشم بر مسوولیت اجتماعی مان برداریم و به دنبال لذت بردن از توهمات لذت بخش باشیم. آن هم لذتهایی که هیچ قید و بندی برای ماندگاری شان وجود ندارد. مردیها تأکید نمود جهان ما، جهان «است»هاست و به این اعتبار همانگونه که فوکویاما پایان تاریخ را در نظم لیبرالیستی اش اعلام کرد، مردیها هم پایان کنشها و جنبشهای حق طلبانه و مطالبه گرانه را اعلام کرد. بدون آنکه بگوید یا بفهمد که جهان ما، جهان «شدن» است. جهانی که سهم ما و حق ما، از مدد کنشها و مطالبه ها و مبارزه های حق جویانه مان خلق می شود، نه از کناره نشستن و لب جوی بودن و پا روی پا انداختن و غرق در لذتی شدن که هیچ نسبتی با ما ندارد.
این همخوابگی اندیشه های لیبرالیستی و فایده گرایانه، در نهایت چیزی جز عقیم کردن جامعه در برابر مواجهه با ناملایماتی که در گذر زمان دچارش می شود یا آنها را به ارث برده است، ندارد. و برای جامعه ای که درگیر انواع آلام و مصایب و مشکلات است، چه نسخه ای کشنده تر از لذت بردن و بی تفاوتی؟
تلخ آنکه چنین توهمی از لذت در نطفه ی آغازین کنشی جمعی مطرح می شود که ذاتاً برای مطالبه گری و بهبود وضعیت اجتماعی پدید آمده است. تشکلهای غیردولتی مردم نهاد، ساختارهای میانی جامعه هستند که برای افزایش تأثیرگذاری توده ی مردم در ساختارهای تصمیم گیری کلان و خرد جامعه ایجاد می شوند. نیروی محرک آنها، افرادی اندیشه گرا هستند که در مواجهه با کاستی ها و نارسایی های جامعه، دست به کنش جمعی می برند تا در «است»ها نمانند و نقشی در «شدن»ها ایفا کنند.
در پایان سیدمرتضی مردیها، تشکل غیردولتی اندیشه زنان جنوب، سایر فعالان تشکلهای غیردولتی، کنشگران عرصه ی مدنی و همچنین خودم را به بازخوانی تاریخ اجتماعی جنوب و اندیشیدن در درسها و سرمشقهای آن دعوت می کنم.