- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جای خالی گفتمانی معنابخش در ساحت سیاسی ایران

چرا پس از دفاع مقدس و اصلاحات هیچ جریان سیاسی – اجتماعی در کشور عمومیت نیافت
جای خالی گفتمانی معنابخش در ساحت سیاسی ایران
گزارشی از روزنامه همدلی
«کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد». این جمله، یکی از معروف‌ترین گفتارها در ادبیات سیاسی ایران است. روزگاری در این سرزمین سیاست‌ورزانی همچون احمد قوام و محمد مصدق سکان‌دار دولت در دریای پرآشوب سیاست بودند. اگرچه هردو برآمده از قشر اشرافی، ملاک و نزدیک به دربار محسوب می‌شدند، اما آنچه این مردان را از دیگر رقبا متمایز می‌کرد، توانایی برقراری ارتباط با بدنه اجتماعی و برانگیختن احساس و عواطف مردم حول هدفی مشخص بود. مهم نیست که امروز این نام‌آوران از محبوبیت برخوردارند و یا مورد لعن و نفرین قرار دارند. این مردان به کلام ساده قابلیت ساخت گفتمان‌های معنا‌بخش در حیطه امر سیاسی را داشتند. اگر امروز، ایامی همچون ۲۹ اسفند ، ۲۲ بهمن ، ۳۰ تیر یا ۱۶ آذر را فرصتی مناسب برای تهییج اذهان عمومی و برانگیختن احساسات ملی دانسته و به‌مثابه اندوخته‌ای تاریخی در مشروعیت‌بخشی به گفتمان‌های رایج به آن‌ها می‌نگریم باید ارزش عملکرد این مردان بزرگ را بیش از پیش دریابیم. همین یادبودها و تاکید بر حفظ حرمت این وقایع نشان‌دهنده اهمیت گفتمان‌ها در زندگی سیاسی و اجتماعی انسان دارد. گفتمان‌ها فارغ از سمت و سوی چپ و راست و این‌که منافع کدام گروه، طبقه و یا طیف اجتماعی را تامین می‌کند، کارکردی حیاتی در حفظ نهادها و ارزش‌های لازم برای همگرایی و رعایت اخلاق به‌همراه دارند. اگر امروز آمارها نشان‌دهنده بروز بحران‌های مختلف اعم از انسانی، اجتماعی، فرهنگی، زیست‌محیطی و سیاسی است بیش از هرچیز به فقدان گفتمان‌های فراگیر و مورد وثوق در بستر اجتماعی بازمی‌گردد. به‌راستی در دهه گذشته کدام کنش‌گر یا متفکر سیاسی و اجتماعی توانسته عاملی برای شکل‌گیری و جریان یک گفتمان شود؟ در این سال‌ها قابلیت بالقوه کدام واقعه و تحول سیاسی را بالفعل کرده و به واسطه آن امکان شکل‌گیری یک گفتمان را مهیا کرده‌ایم؟ در دو دهه اخیر تحولات جاری در منطقه خاورمیانه از جمله نزاع حول مسئله هسته‌ای، وقایع سال ۱۳۸۸، تحریم‌های اقتصادی، بهار عربی، کارشکنی‌های کشورهای منطقه در تعاملات بین‌المللی و امثالهم، هریک قابلیت لازم برای ظهور و شکوفایی گفتمان‌های معنابخش را داشته‌اند. اما تمام این فرصت‌ها دود شد و به هوا رفت. این مهم نه به‌دلیل عدم وقوف بر اهمیت این وقایع بلکه به‌دلیل عدم حضور کنش‌گران و متفکران به اصطلاح مولف و تاثیرگذار در کشور بوده است.
بنابراین به شکلی شفاف باید پرسید دلایل عدم رویش و تثبیت گفتمان‌های معنابخش در ایران چیست؟ بدیهی است برای رسیدن به پاسخ این سوال مانند هر مسئله دیگری می‌توان هم ساختارهای تعیین‌کننده و هم کارگزاران موثر و درنهایت تعامل میان این دو را مد نظر قرار داد.
ساختارهای تعیین‌کننده
سازوکار جاری در عرصه سیاسی نظام جمهوری اسلامی مملو از باید‌ها و نبایدهای فراوان است. بدیهی است تنها با حفظ و رعایت این خطوط و مرزها امکان کنش سیاسی فراهم می‌شود. در کنار قوانین متنوع حکومتی، مقررات، ارزش‌ها، معانی و مفاهیم مصطلح در سنت و اذهان جمعی ایرانیان نیز ساختاری انتزاعی اما واقعی (نه الزاما عینی) را برای عرصه سیاسی کشور ایجاد کرده است. بدیهی است هرگونه گفتمان معنابخش تنها در چارچوب فوق امکان فراگیری بر عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی ایران دارد. اگرچه ساختارهای جاری در نظام جمهوری اسلامی از پیچیدگی فراوان برخوردار است اما در همین بستر نیز شاهد رویش و بسط گفتمان‌های معنابخش بوده‌ایم. گفتمان دفاع مقدس و گفتمان اصلاحات ازجمله این صورت‌بندی‌های تاثیر‌گذار در ایران است. با این اوصاف نباید ساختارهای حاکم را به‌طور مستقیم، عامل بازدارنده در تالیف گفتمان نوین دانست.
کارگزاران موثر
انقلاب اسلامی سال ۵۷ هنگامه تسویه‌حساب‌های خرد و کلان سیاسی بود. احزاب متنوع و کنش‌گران مختلف که در کنار یکدیگر نظام پادشاهی ایران را سرنگون کرده بودند از فردای پیروزی انقلاب پی به اختلاف‌های عمیق و غیرقابل‌جمع خود بردند. حذف کارگزاران سیاسی به اشکال مختلف، از دادگاه‌های صحرایی و نظامی گرفته تا ترورهای خیابانی، در ایران به وقوع پیوست. یکی به جرم «مفسد فی الارض» اعدام شد و دیگری با اتهام «خیانت به مردم». با این اوصاف وقوع جنگ تحمیلی امکان هژمونی گفتمان دفاع مقدس در ایران را فراهم کرد. تمامی کنش‌گران حاضر در ایران بر مسکوت‌ماندن اختلاف‌ها و مطالبات خود و مقابله با دشمن مشترک و متجاوز به سرزمین ایران توافق داشتند. اگرچه گفتمان مقاومت توانست دهه اول انقلاب را سیراب و امکان همگرایی نسبی در جامعه ایران را فراهم نماید اما مشخص بود که محوریت یک گفتمان فراگیر با پدیده جنگ نمی‌تواند در زمان طولانی پاسخگو باشد. پایان یافتن جنگ تحمیلی عرصه‌ای بود برای ظهور گفتمان نوین. اما عملگرایی دولت سازندگی با محوریت توسعه اقتصادی نتوانست خلاء به‌وجود آمده را پوشش دهد. شاید بی‌راه نباشد که گفتمان اصلاحات را مهم‌ترین تلاش نزد کنش‌گران سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی قلمداد کنیم. گفتمان اصلاحات نشان داد که بازیگران مجاز در ساحت سیاسی ایران این قابلیت را دارند که بتوانند طیف وسیعی از بدنه اجتماعی را حول خود جمع کنند. این کنش‌گران به‌خوبی توانستند مرزهای غیریت‌ساز خود را به‌نحوی ترسیم کنند که جمعی متکثر اعم از احزاب، گروه‌ها، اقوام و مذهب‌های متنوع را در دامان جریان اصلاحات گرد هم آورند. با این وجود باید اعتراف کرد که دوم خرداد سال ۱۳۷۶ آخرین بزنگاه در تولد و رویش یک گفتمان سیاسی – اجتماعی فراگیر در ایران بود. فضای کنش سیاسی اگرچه پس از دولت اصلاحات بیش از گذشته متصلب شد و اگرچه کنش‌گران بسیاری مجبور به ترک وطن شدند اما قاطبه این کنش‌گران امکان شکل‌دهی گفتمان‌های فراگیر را داشتند. اما عملا هیچ‌گاه تجربه سال ۷۶ تکرار نشد. نه ساختارشکنی‌های احمدی‌نژاد و نه ماجراهای سال ۸۸ نتوانستند موجب این اتفاق باشند. دلیل این توقف کاملا واضح است. گفتار و ادبیات نوین تنها با حضور افراد و کنش‌گران جدید، جوان و جویای نام در عرصه سیاسی میسر است. با ذکر این مهم به سراغ تعامل ساختار و کارگزار در جمهوری اسلامی می‌رویم.
تعامل ساختار-کارگزار
بهترین پدیده برای شناخت تعامل ساختار- کارگزار امکان فعالیت
کارگزاران در ساختارهای موجود است. با مروری بر چهره‌های فعال در عرصه سیاسی ایران متوجه می‌شویم جمعی محدود و کاملا شناخته‌شده سکان مدیریت و فعالیت سیاسی کشور را در دستان خود داشته‌اند. کافی‌ست به اعضای کابینه‌های اخیر دولت نگاه کنیم. میانگین سنی وزرای کلیه دولت‌های جمهوری اسلامی به‌خوبی نشان می‌دهد که نسلی مشخص و قابل شناسایی با پیروزی انقلاب، سکان سیاست‌گذاری در جمهوری اسلامی را از روز اول تا به امروز در دستان خود در انحصار داشته‌اند.
در یکی از گزارش‌های منتشرشده توسط ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، چنین آمده است:«براساس آمارها اگر میانگین سنی اعضای کابینه را در زمان آغازبه‌کارشان در دولت‌های اول تا یازدهم مرور کنیم، متوجه خواهیم شد که متوسط سنی، از دولت اول تا چهارم که حدود ۳۸ ، ۳۹ سال بوده، به‌تدریج افزایش پیدا کرده است. هر دولت متوسط سن یک تا سه سال
افزایش پیدا کرده و از دولت دهم به دولت دوازدهم با جهشی هشت ساله روبه‌رو بوده‌ایم».
این واقعیت نشان می‌دهد که در تعامل میان ساختارهای جاری در ایران و کنش‌گران سیاسی نوعی تحدید و انحصار قابل شناسایی است. اگرچه ساختارها امکان تولد
گفتمان‌های نوین را می‌دهند و عامل بازدارنده‌ای برای تالیف و مفصل‌بندی زنجیره‌ی معنایی نیست اما انحصار کنش‌گران و درنتیجه محدودیت برای مولفان فکری، نمی‌تواند فارغ از ساختارهای حاکم باشد. در ماه‌های اخیر، موضوع انحصار مدیران و کنش‌گران سیاسی، نظر بسیاری از آحاد جامعه را به خود جلب کرد. بدیهی بود این جلب نظر موجب واکنش فعالان سیاسی شد. اما بروز پدیده آقازادگی نشان داد که انحصار قدرت نزد افرادی خاص، موضوعی نیست که با چند یادداشت و گزارش یا مصاحبه‌ی رسانه‌ای قابل حل باشد. با این حال توضیحات فوق بستری امید‌وارکننده برای شناسایی مسئله مطرح شده به دست می‌دهد. از تجمیع مطالب فوق می‌توان نتیجه گرفت
یکی از مهم‌ترین دلایل عدم شکل‌گیری گفتمان‌های معنابخش در نظام جمهوری اسلامی تحدید و انحصار کارگزاران (کنش‌گران، پژوهش‌گران و مولفان)
سیاسی است که ناشی از ساختار حاکم بر ایران است. این مهم نشان ‌می‌دهد شکل‌گیری گفتمانی که بتواند بسیاری از بحران‌های جاری در کشور را برطرف
و همگرایی و اخلاق اجتماعی پویا را جاری کند، در گرو ظهور و فرصت مناسب برای حذف‌شدگان، حاشیه‌نشینان و غیریت‌یافتگان در ایران است.

چرا پس از دفاع مقدس و اصلاحات هیچ جریان سیاسی – اجتماعی در کشور عمومیت نیافت
جای خالی گفتمانی معنابخش در ساحت سیاسی ایران

«کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد». این جمله، یکی از معروف‌ترین گفتارها در ادبیات سیاسی ایران است. روزگاری در این سرزمین سیاست‌ورزانی همچون احمد قوام و محمد مصدق سکان‌دار دولت در دریای پرآشوب سیاست بودند. اگرچه هردو برآمده از قشر اشرافی، ملاک و نزدیک به دربار محسوب می‌شدند، اما آنچه این مردان را از دیگر رقبا متمایز می‌کرد، توانایی برقراری ارتباط با بدنه اجتماعی و برانگیختن احساس و عواطف مردم حول هدفی مشخص بود. مهم نیست که امروز این نام‌آوران از محبوبیت برخوردارند و یا مورد لعن و نفرین قرار دارند. این مردان به کلام ساده قابلیت ساخت گفتمان‌های معنا‌بخش در حیطه امر سیاسی را داشتند. اگر امروز، ایامی همچون ۲۹ اسفند ، ۲۲ بهمن ، ۳۰ تیر یا ۱۶ آذر را فرصتی مناسب برای تهییج اذهان عمومی و برانگیختن احساسات ملی دانسته و به‌مثابه اندوخته‌ای تاریخی در مشروعیت‌بخشی به گفتمان‌های رایج به آن‌ها می‌نگریم باید ارزش عملکرد این مردان بزرگ را بیش از پیش دریابیم. همین یادبودها و تاکید بر حفظ حرمت این وقایع نشان‌دهنده اهمیت گفتمان‌ها در زندگی سیاسی و اجتماعی انسان دارد. گفتمان‌ها فارغ از سمت و سوی چپ و راست و این‌که منافع کدام گروه، طبقه و یا طیف اجتماعی را تامین می‌کند، کارکردی حیاتی در حفظ نهادها و ارزش‌های لازم برای همگرایی و رعایت اخلاق به‌همراه دارند. اگر امروز آمارها نشان‌دهنده بروز بحران‌های مختلف اعم از انسانی، اجتماعی، فرهنگی، زیست‌محیطی و سیاسی است بیش از هرچیز به فقدان گفتمان‌های فراگیر و مورد وثوق در بستر اجتماعی بازمی‌گردد. به‌راستی در دهه گذشته کدام کنش‌گر یا متفکر سیاسی و اجتماعی توانسته عاملی برای شکل‌گیری و جریان یک گفتمان شود؟ در این سال‌ها قابلیت بالقوه کدام واقعه و تحول سیاسی را بالفعل کرده و به واسطه آن امکان شکل‌گیری یک گفتمان را مهیا کرده‌ایم؟ در دو دهه اخیر تحولات جاری در منطقه خاورمیانه از جمله نزاع حول مسئله هسته‌ای، وقایع سال ۱۳۸۸، تحریم‌های اقتصادی، بهار عربی، کارشکنی‌های کشورهای منطقه در تعاملات بین‌المللی و امثالهم، هریک قابلیت لازم برای ظهور و شکوفایی گفتمان‌های معنابخش را داشته‌اند. اما تمام این فرصت‌ها دود شد و به هوا رفت. این مهم نه به‌دلیل عدم وقوف بر اهمیت این وقایع بلکه به‌دلیل عدم حضور کنش‌گران و متفکران به اصطلاح مولف و تاثیرگذار در کشور بوده است.
بنابراین به شکلی شفاف باید پرسید دلایل عدم رویش و تثبیت گفتمان‌های معنابخش در ایران چیست؟ بدیهی است برای رسیدن به پاسخ این سوال مانند هر مسئله دیگری می‌توان هم ساختارهای تعیین‌کننده و هم کارگزاران موثر و درنهایت تعامل میان این دو را مد نظر قرار داد.
ساختارهای تعیین‌کننده
سازوکار جاری در عرصه سیاسی نظام جمهوری اسلامی مملو از باید‌ها و نبایدهای فراوان است. بدیهی است تنها با حفظ و رعایت این خطوط و مرزها امکان کنش سیاسی فراهم می‌شود. در کنار قوانین متنوع حکومتی، مقررات، ارزش‌ها، معانی و مفاهیم مصطلح در سنت و اذهان جمعی ایرانیان نیز ساختاری انتزاعی اما واقعی (نه الزاما عینی) را برای عرصه سیاسی کشور ایجاد کرده است. بدیهی است هرگونه گفتمان معنابخش تنها در چارچوب فوق امکان فراگیری بر عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی ایران دارد. اگرچه ساختارهای جاری در نظام جمهوری اسلامی از پیچیدگی فراوان برخوردار است اما در همین بستر نیز شاهد رویش و بسط گفتمان‌های معنابخش بوده‌ایم. گفتمان دفاع مقدس و گفتمان اصلاحات ازجمله این صورت‌بندی‌های تاثیر‌گذار در ایران است. با این اوصاف نباید ساختارهای حاکم را به‌طور مستقیم، عامل بازدارنده در تالیف گفتمان نوین دانست.
کارگزاران موثر
انقلاب اسلامی سال ۵۷ هنگامه تسویه‌حساب‌های خرد و کلان سیاسی بود. احزاب متنوع و کنش‌گران مختلف که در کنار یکدیگر نظام پادشاهی ایران را سرنگون کرده بودند از فردای پیروزی انقلاب پی به اختلاف‌های عمیق و غیرقابل‌جمع خود بردند. حذف کارگزاران سیاسی به اشکال مختلف، از دادگاه‌های صحرایی و نظامی گرفته تا ترورهای خیابانی، در ایران به وقوع پیوست. یکی به جرم «مفسد فی الارض» اعدام شد و دیگری با اتهام «خیانت به مردم». با این اوصاف وقوع جنگ تحمیلی امکان هژمونی گفتمان دفاع مقدس در ایران را فراهم کرد. تمامی کنش‌گران حاضر در ایران بر مسکوت‌ماندن اختلاف‌ها و مطالبات خود و مقابله با دشمن مشترک و متجاوز به سرزمین ایران توافق داشتند. اگرچه گفتمان مقاومت توانست دهه اول انقلاب را سیراب و امکان همگرایی نسبی در جامعه ایران را فراهم نماید اما مشخص بود که محوریت یک گفتمان فراگیر با پدیده جنگ نمی‌تواند در زمان طولانی پاسخگو باشد. پایان یافتن جنگ تحمیلی عرصه‌ای بود برای ظهور گفتمان نوین. اما عملگرایی دولت سازندگی با محوریت توسعه اقتصادی نتوانست خلاء به‌وجود آمده را پوشش دهد. شاید بی‌راه نباشد که گفتمان اصلاحات را مهم‌ترین تلاش نزد کنش‌گران سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی قلمداد کنیم. گفتمان اصلاحات نشان داد که بازیگران مجاز در ساحت سیاسی ایران این قابلیت را دارند که بتوانند طیف وسیعی از بدنه اجتماعی را حول خود جمع کنند. این کنش‌گران به‌خوبی توانستند مرزهای غیریت‌ساز خود را به‌نحوی ترسیم کنند که جمعی متکثر اعم از احزاب، گروه‌ها، اقوام و مذهب‌های متنوع را در دامان جریان اصلاحات گرد هم آورند. با این وجود باید اعتراف کرد که دوم خرداد سال ۱۳۷۶ آخرین بزنگاه در تولد و رویش یک گفتمان سیاسی – اجتماعی فراگیر در ایران بود. فضای کنش سیاسی اگرچه پس از دولت اصلاحات بیش از گذشته متصلب شد و اگرچه کنش‌گران بسیاری مجبور به ترک وطن شدند اما قاطبه این کنش‌گران امکان شکل‌دهی گفتمان‌های فراگیر را داشتند. اما عملا هیچ‌گاه تجربه سال ۷۶ تکرار نشد. نه ساختارشکنی‌های احمدی‌نژاد و نه ماجراهای سال ۸۸ نتوانستند موجب این اتفاق باشند. دلیل این توقف کاملا واضح است. گفتار و ادبیات نوین تنها با حضور افراد و کنش‌گران جدید، جوان و جویای نام در عرصه سیاسی میسر است. با ذکر این مهم به سراغ تعامل ساختار و کارگزار در جمهوری اسلامی می‌رویم.
تعامل ساختار-کارگزار
بهترین پدیده برای شناخت تعامل ساختار- کارگزار امکان فعالیت
کارگزاران در ساختارهای موجود است. با مروری بر چهره‌های فعال در عرصه سیاسی ایران متوجه می‌شویم جمعی محدود و کاملا شناخته‌شده سکان مدیریت و فعالیت سیاسی کشور را در دستان خود داشته‌اند. کافی‌ست به اعضای کابینه‌های اخیر دولت نگاه کنیم. میانگین سنی وزرای کلیه دولت‌های جمهوری اسلامی به‌خوبی نشان می‌دهد که نسلی مشخص و قابل شناسایی با پیروزی انقلاب، سکان سیاست‌گذاری در جمهوری اسلامی را از روز اول تا به امروز در دستان خود در انحصار داشته‌اند.
در یکی از گزارش‌های منتشرشده توسط ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، چنین آمده است:«براساس آمارها اگر میانگین سنی اعضای کابینه را در زمان آغازبه‌کارشان در دولت‌های اول تا یازدهم مرور کنیم، متوجه خواهیم شد که متوسط سنی، از دولت اول تا چهارم که حدود ۳۸ ، ۳۹ سال بوده، به‌تدریج افزایش پیدا کرده است. هر دولت متوسط سن یک تا سه سال
افزایش پیدا کرده و از دولت دهم به دولت دوازدهم با جهشی هشت ساله روبه‌رو بوده‌ایم».
این واقعیت نشان می‌دهد که در تعامل میان ساختارهای جاری در ایران و کنش‌گران سیاسی نوعی تحدید و انحصار قابل شناسایی است. اگرچه ساختارها امکان تولد
گفتمان‌های نوین را می‌دهند و عامل بازدارنده‌ای برای تالیف و مفصل‌بندی زنجیره‌ی معنایی نیست اما انحصار کنش‌گران و درنتیجه محدودیت برای مولفان فکری، نمی‌تواند فارغ از ساختارهای حاکم باشد. در ماه‌های اخیر، موضوع انحصار مدیران و کنش‌گران سیاسی، نظر بسیاری از آحاد جامعه را به خود جلب کرد. بدیهی بود این جلب نظر موجب واکنش فعالان سیاسی شد. اما بروز پدیده آقازادگی نشان داد که انحصار قدرت نزد افرادی خاص، موضوعی نیست که با چند یادداشت و گزارش یا مصاحبه‌ی رسانه‌ای قابل حل باشد. با این حال توضیحات فوق بستری امید‌وارکننده برای شناسایی مسئله مطرح شده به دست می‌دهد. از تجمیع مطالب فوق می‌توان نتیجه گرفت
یکی از مهم‌ترین دلایل عدم شکل‌گیری گفتمان‌های معنابخش در نظام جمهوری اسلامی تحدید و انحصار کارگزاران (کنش‌گران، پژوهش‌گران و مولفان)
سیاسی است که ناشی از ساختار حاکم بر ایران است. این مهم نشان ‌می‌دهد شکل‌گیری گفتمانی که بتواند بسیاری از بحران‌های جاری در کشور را برطرف
و همگرایی و اخلاق اجتماعی پویا را جاری کند، در گرو ظهور و فرصت مناسب برای حذف‌شدگان، حاشیه‌نشینان و غیریت‌یافتگان در ایران است.