می نا دُرعلی*
– در آثار چوبک” زن ستیزی” به عنوان یک پدیده ی اجتماع های سنتی و یک ناهنجاری فردی پرداخت شده است. پرداختی از سر تیزبینی و تسلط بر خوی مردانه ی اجتماع و فرد. چوبک با پرداخت رآلیستی خود جهانی را در داستان هایش ترسیم می کند که گویی بر آیند غریزی یک نگاه است. نگاهی که گاه تا حد یک خودآگاه واژگانی عمل می کند و بستر گسترده در جامعه ی داستانی را به نقد می کشد. “فمینیسم ِ” در نطفه خفه شده ی جوامع سنتی یا همان حقوق پایمال شده زن و رواج زن ستیزی رایج در لایه های زیرین و رویین آثار چوبک با رویکردی کاملن رآلیستی وِ فارغ از شعار زدگی بستر سازی شده است. دیدگاه رآلیستی چوبک نه تنها لطمه ای به پرداخت ” زن ستیزی ” به عنوان نطفه ی عقیم فمبنیسم در آثارش نمی زند و آثار وی را ارایه ی یک گزارش شعار زده نمی تابد، بل که با صداقت هر چه تمام تر آینه ای می شود که رفتار ها و دیدگاه های سنتی و عملن ضد زن را در جوامع سنتی در قالب داستان هایی موفق ماندگار می کند. داستانی که خود زمینه ی بسط و رشد عوامل خود را در نطفه ی خود دارد! این موفقیت می تواند بخش اعظم خود را مدیون مرد بودن مولف و نویسنده بداند که با تعاریفی که لیلی گلستان از این نویسنده به عمل آورده است: _ … در حرف زدن خیلی بی پروا بود و کلماتی را به کار می برد که در خانه ی ما رسم نبود و من همیشه مبهوت می شدم… (لیلی گلستان در گفت و گوی امید فیروزبخش، نشر ثالث چاپ چهارم ۱۳۸۸ ص ۳۰ و ۳۱)- می توان به اشراف کامل نویسنده بر خوی سنتی و گرایش خشونت خواهی مردان دانست که در جوامع پیش از مدرن معمولن رایج بوده است . چوبک در اکثر داستان های خود زن را به عنوان لایه ای از اجتماع بیمار تصویر می کند. اجتماعی آمیخته با بوی حیوانیت! اکثر زن های چوبک میان اقشار مختلف و در ستیز با طبیعت و طبع گرایی خاص جنسیت مخالف، با مرگ مبارزه می کنند و به شکلی غریزی دست به حیات و ادامه ی زندگی خود می زنند. این نوع زندگی در اکثر آثار چوبک، به گونه ای صریح پرداخت شده که جایگاه زن در اجتماع را درحد یک موجود اضافی و وصله ای ناجور به تصویر کشانده است. جایگاهی درحد یک حیوان دو پا که برای رفع غرایز خود دست به هر گونه واکنشی می زند. واکنش هایی که اکثر اجتماع های بیمار، معلول آن هستند. اکثر شخصیت های زن آثار چوبک آن چنان فرومایه اند که سر از مراکز فحشا و زباله دانی ها و جاهایی در می آورند که آنها را در حد یک حیوان پایین می کشاند. چوبک در این کار آن چنان موفق است که بدون شعار دادن، اجتماع ِ کثیف ِ پیرامونی خود را به خوبی و با بیانی رآل (واقع گرایانه) تصویر و توصیف می کند و با نگاه یک منتقد قدر، نا هنجاری های جامعه ی سنتی را برجسته می نماید. برخی افراد بر این عقیده اند که چوبک بیش از اندازه ی معمول مقام زن ها را در داستان هایش نزول داده و اگر این داستان ها نمودی از واقعیت جامعه ی آن روز هستند باید کمی منصفانه تر زن و مقام آن در جامعه، پرداخت شود. این گفته تا حدودی درست است که ما در صورتی که با یک گزارشگر ، پژوهشگر ، مورخ و یا خاطره نگار روبه رو باشیم، چنین انتظار می رود. اما نویسنده ی خلاق و داستان نویس می تواند عین واقعیت را از لایه های مختلف جامعه بردارد و با پرداختی داستان وار آن را در جهان داستان خود جاودانه کند. چوبک لایه های ناهنجار انتخابی خود را به خوبی می شناخته، او اشراف کامل به لایه های شخصیتی مرد به عنوان عضو برتر جامعه ی سنتی و لایه های ضد زن در این جوامع را داشته است. خشونت رفتاری در آثار این نویسنده به عنوان بخش برجسته ای از خوی انسانی ِ رشد نیافته ی شخصیت های مرد و زن داستان هایش پرداخت شده است. شخصیت هایی که در قالب مردهای سادیست و زن هایی مازوخیست نمود دارند و به یکدیگر و به جامعه ی خود آسیبی روانی وارد می کنند. یکی از مواردی که در این زمینه به خوبی پرداخت شده، خدیجه، زن داستان “گورکن ” از مجموعه ی” روز اول قبر” است. داستان با تشبیه بچه ها به گله سگ شروع می شود “بچه ها خدیجه را مانند گله سگی که گرگی را در ده غریبی دوره می کنند ، در میان گرفته بودند!” جامعه ی مورد نقد چوبک از همان ابتدا وارد داستان می شود. جامعه ای که آموزش زن ستیزی و غریب آزاری را در کودکی می آموزد. (رجوع شود به بخش نانوایی و بچه ای که با بچه حرومزاده آشنا می شود و … ) خدیجه از اجتماعی بر می خیزد که به او تجاوز کرده، مورد ظلم قرار داده و در نهایت طرد کرده است. جامعه ای که باید او را مورد حمایت قرار دهد؛ اما در ستیز با او شرایطی را به وجود می آورد که یک مادر جوان، فرزند خود را پس از به دنیا آمدن در گودالی خاک می کند و آینده ی نکبت بار پیش رویش را نابود می کند ! چوبک با ظرافت تمام، خشونت قوانین جامعه را به نقد می کشد. او ژاندارم ها را به دنبال دختری می فرستد که بچه بغل به سمت جنگل می دود. اما همین ژاندارم ها خود را موظف پناه دادن به دختری نمی داند که نامشروعت بارداری اش او را دچار لعن و نفرین کرده است. بخش هایی از داستان زایمان زن را درطویله ای به روایت می کشد که خری در آن با مرگ دست و پنجه نرم می کند! این همسان سازی زندگی خدیجه با خرِ درون طویله و گسترده تر از آن جایگاه حیوانی او در جامعه ی حیوان صفت و دیگر فضا سازی و پرداخت های داستانی ها، چوبک را به عنوان یک نویسنده صاحب سبک و ناتورال به جهان داستان معرفی می کند. جهانی که علاوه بر این واقع گرایی و خشونت تنیده در بافت فردی و جمعی خود سنت ها را می شکند و دست به نقد خود می زند. سنت نگری در این داستان در اقشار مختلف پرداخت می شود و تا جایی پیش می رود که خدیجه را که از تعادل روانی مناسب هم برخوردار نیست به رفتاری غریزی – روانی می کشاند و به تصمیمی که بر آمده از زجر های کشیده اش است. خدیجه سرنوشت فرزندش را شبیه خود می بیند و به شکلی غریزی یا شاید هم عقلانی گوری را در جنگل می کند تا نوزاد را از سرنوشت محتوم خود رهایی بخشد ! چوبک انسان سنتی را در دیالکتیک بین سنت گرایی فردی و سنت گرایی جمعی قرار می دهد.دیالکتیکی که از تز یک اجتماع منفعل و آنتی تز وصله ی ناجور یک فرد در این اجتماع منفعل، سنتزی را شکل می دهد که غریزه ی فردی به غریزه ی جمعی تبدیل می شود. آثار چوبک با آگاهی نویسنده به جامعه و افراد تشکیل دهنده اش شکل می گیرد.آثاری که با صراحت اما با تامل و عمق اندیشی به نقد قوانین خود می پردازد.
*نویسنده و دانش آموخته کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی