همواره می شود اندیشید که چه اتفاقی می افتد که حاصل سال ها تلاش و کوشش شبانه روزی معلم و کشاورز می تواند با چشم برهم زدنی ازهستی ساقط شود و تو تصورکنی انگار هیچ گاه، هیچ چیزی نبوده است. چه اتفاقی می افتد که مصائب سال ها رنج پدرومادری، می تواند درآتش توهم و فانتزی کسانی دیگرمبدل به خاکستری شود که هیچ ققنوسی هم برای نسل های بعد، از آن سربرنیاورد. خشونت و منازعه-ای که همواره در تاریخ، جنگاوران را هم چون قهرمانان جلوه داده اند، درحالی که این کشاورزان، معلمان، صنعت گران و والدین بوده اند که به شایستگی جوانه ها را مبدل به درختی تنومند کرده اند و چه ساده بوده است که در لحظه ای درختی تنومند را با اره بریدن و یا در لحظه ای به آتش کشیدن؛ آیا این عمل واجد قهرمانی و پهلوانی هست که مزرعه ای را که سالها به رنج و سختی به بار نشسته، درلحظه ای دود کردن و به هوا فرستادن؟ اما تاریخ را به زعم والتربنیامین؛ فیلسوف آلمانی همواره جنگاوران پیروز نگاشته اند و هیچ گاه خبری از ادیبان و معلمان و کشاورزان در آن نبوده و نیست، تاریخی که شرح جنگاوری و خشونت بوده و به دروغ و فریب به مثابه ی افتخار به فرزندان حقنه شده است. لحظه ای را نمی شود فراموش کرد که در دارفور سودان، بچه های نابالغ را به زور اسلحه می دهند و آنان را روانه میادین جنگ متوهمانه می سازند و یا کودکانی که باید در کلاس های مدرسه، قلم به دست بگیرند، در روآندا، با افتخار در دست هاشان ساتور گرفته و به نسل کشی دیگران می پردازند و این کشتار به گونه ای از توهم افتخارآمیز نسلی اشان مبدل خواهد شد.
اما بنیامین در ادامه آن گفتار می گوید که “ادبیات زاده ی تخیل رنج دیدگان و شکست خوردگان است.” ادبیاتی که حاصل سالها عرق جبین ریختن و رنج هستی کشیدن هست. ادبیاتی که هم چون نهالی باید سال ها به پای اش رنج کشید تا به درختی تنومند مبدل شود. ادبیاتی که ریشه در فرهنگ و تمدن دارد و قرنها انباشت تفکر و تخیل آن را به جریان زندگی و زیست ذهنی مردمان اش تبدیل نموده است. ادبیات وهنری که همواره با “درک حضوردیگری” همراه هست که کرانه های هستی خودش را متعین نموده و با گفت وگو و مدارا به برساختن فضا وعرصه ی تمدنی ای یاری رسانده که جریان زندگی و حیات به چیزی جدانشدنی از آن مبدل شده است.
“درک حضوردیگری” به زعم محمدمختاری؛ نویسنده و منتقدادبی، ازگونه ای داشتن “چشم مرکب” و “هویتی چهل تکه” برمی آید، آن چنان که از فرهنگی درجریان گفت وگو و دیالوگ و مدارا برمی آید؛ همان گونه که فرهنگ باستانی یونان هیچ گاه دیالوگ های سقراط گونه اش را در برساخت فلسفه و ادبیات از یاد نخواهد برد، برترین اخلاق ها در فهم و ادراک دیگری و پذیرش مسئولیت درقبال حیات فرهنگی اش شکل می گیرد. خشونت های محله ای، شهری، قبیله ای، قومیتی، ملی و جهانی چیزی جز نبود “درک حضوردیگری” نمی تواند باشد. فرهنگ هایی که درتوهم برتری خویشتن به سرمی برند، چه اهمیتی به حضور دیگری می دهند؛ همان گونه که توهم برتری نژادی نازیسم؛ تاب تحمل دیگری را نداشت و عدم درک حضوردیگری در اذهان متوهم، فاجعه آفرید. این ذهنیت متوهم درخود خلاقیتی جز فاجعه و خشونت را بازتولید نمی تواند کرد. توهم خودبرتربینی و نارسیسیسم فرهنگی، تاریخ کشتار و خشونت را به بار آورده و هیچ گاه خبری از ادبیات و هنر خلاقه در آن به چشم نخواهد خورد. اگر هم ادبیاتی تولید شود چیزی جز همان بازتولید خشونت نمادین ایدئولوژی کشتار نخواهد بود. پرسش و مساله اساسی همواره قابل طرح هست که چرا همیشه جنگاوران و خشونت طلبان در لباس قهرمانان تاریخ جا زده شده اند و افتخار هم نشینی با پیروزمندان، عرصه را بر تخیل ادبی و دیالوگ تنگ کرده است.