۱)این یادداشت حول یک معما سازمان یافته که ریشه در تضاد میان واقعیت(مشاهده) و نظریه دارد: تضاد میان رشد یک گروه یا قشر و طبقه «مصرفی» که به تسامح می توان آن را اشرافیت ایرانی دانست و الزامات نظریه مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی. معما این است: چرا در حالی که جامعه ما از یک سو در وضعیت فرآیند مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی بسیار کند قرار دارد و از سوی دیگر به نظر می رسد همین فرآیند حداقلی خلق و انباشت و توزیع ثروت در آن تا حدودی قانونمند و آشکار شده است و ایدئولوژی رسمی نظام سیاسی نیز خود را در مخالفت با دنیازدگی و مصرف و کالایی شدن و بازار سرمایه تعریف می کند، به یکباره در یک فاصله زمانی ده ساله با حضور نشانه های اشرافی گری و مصرف افراطی در یک بخش محدود از جمعیت خود و حسرت آن در بخش وسیع تری از جمعیت خود مواجه می شود و خود را با این پرسش روبرو می بیند که این گرایش افراطی به نمایش ثروت و مصرف و کالایی کردن تن و شخصیت و روح و روان ریشه در چه عواملی دارد و به کدام زمینه اجتماعی باز می گردد؟
۲) اشکال متفاوت و متنوعی از نمایش ثروت و مصرف و گرایش به ثروتمند زیستن در جامعه وجود دارد: می تواند کوتاه و موقت باشد مانند لباس گران پوشیدن یک خانم و داشتن آرایش گران در یک مهمانی عروسی، می تواند سازمان یافته و توده ای تر باشد مثل شکل گرفتن یک منطقه یا محله یا یک بخش از یک شهر که به عنوان «محله بالانشین» شناخته می شود؛ می تواند انباشته از احساس و میل به نمایش شخصی باشد مانند به نمایش درآوردن ماشین های گرانقیمت و استفاده از لوازم شخصی گران مانند ساعت و کیف و …،می تواند کاملا غیر شخصی و سازمانی باشد مانند تشریفات مجالس و جلسات رسمی نهادها وشرکت های دولتی و غیر دولتی؛ می تواند همراه با احساس خوشحالی و اعتماد به نفس باشد مانند نمایشی که جوانان وابسته به خانواده های ثروتمند از خود به نمایش می گذارند، می تواند ترسناک و همراه با وحشت باشد مانند زمانی که فردی از طبقات پایین با قرض گرفتن و وام گرفتن و مقروض کردن خود در پی ارائه یک نمایش ثروت از خود می باشد؛ می تواند همراه با ایمان باشد و تعصب آنگونه که یک ثروتمند امروزی مبتنی بر ایدئولوژی سرمایه از خود و ثروتش در مقابل دیگران دفاع می کند، می تواند فارغ از هر گونه تعلق و نمایش باشد آن گونه که یک ثروتمند سنتی آن را موهبتی از سوی خداوند می داند و تنها به هنگام سپاس از خداوند آن را به زبان می آورد…..وجود این اشکال متفاوت و متنوع نمایش مصرف و ثروت البته نباید به معنای آن باشد که ما قادر به یافتن اصول و وجوه مشترک میان آنها نیستیم و نمی توانیم در خصوص چگونگی نمایش ثروت و مصرف(How) و چرایی آن(why) به بیان تبیین های نظری بپردازیم.
۳) پیش از هر چیز باید به یاد داشت که نمایش ثروت و مصرف در شکل افراطی آن قاعده یک جامعه نیست. باور عمومی آن است که اشرافی گری امری آسان است و این تنها ما هستیم که از آن محروم می باشیم. در حالیکه تاریخ جوامع انسانی و تحلیل های مربوط به آن نشان می دهد که این امر چه در گذشته و چه در جهان امروزی جزیی از قاعده معمول حیات اجتماعی نبوده است و اصولا اجرا و انجام اشرافی گری امری آسان نیست. به زبان جامعه شناسی رندال کالینز، جامعه شناس برجسته آمریکایی،آنچه مانع از تبدیل شدن اشرافی گری به یک قاعده در یک جامعه می شود «ترس/تنش برخورد و تفاوت» است. مردم یک جامعه همواره با این ترس و تنش همراه هستند که مبادا کاری کنند که در برخورد با نظم موجود قرار گیرند و نظم موجود آنها را به عنوان مردمی متفاوت به نمایش در آورد.اگر چه یکی از مهمترین ویژگی های جوامع امروزی تقویت میل به تفاوت و به نمایش گذاشتن آن در انسان ها می باشد، نظم اجتماعی نیازمند اجرای یک همگنی و یکدستی و نزدیکی میان جمعیت یک جامعه است که آن ها را در فرآیندهای اجتماعی همگام، همبخت، همنوا، و هم فکر می سازد. بنا به نظریه کالینز، اگر نظم اجتماعی مبتنی بر «ترس/تنش تفاوت و برخورد» است و نظم اجتماعی نیازمند بازسازی دائمی شعائر انسجام می باشد، تنها در یک وضعیت خاص است که می توان از این قاعده گذر کرد و خود را به شکلی متفاوت از جامعه به نمایش گذاشت. ازاینرو، بنا به این نظریه، اشرافی گری و مصرف گرایی نه صفت افراد و سازمان ها که یک «موقعیت» یا «وضعیت» (situation) می باشد: اشرفی گری یعنی گذر از وضعیت نظم اقتصادی و ثروت متداول جامعه. افراد باید بتوانند بر مکانیسم های اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی متداول نظم اقتصادی معمول جامعه فائق آیند و از آن گذر کنند تا بتوانند قادر به «نمایش مصرف» شوند.ترس و تنش تفاوت یعنی آنکه گذر از وضعیت متداول نمایش اقتصادی یک وضعیت کنش متقابل غیر عادی است که در آن افراد شرایط فائق آمدن بر نظم مصرفی متداول را به دست آورده اند. به اعتقاد کالینز به هین دلیل هم بیشتر وضعیت های گذر از نظم مصرف معمول وضعیت هایی کوتاه و کنترل شده هستند که کمتر باید به چشم جامعه بیایند. اینکه نماش ثروت بیشتر در درون خود گروه ثروتمندان انجام می گیرد به آن دلیل است که هنوز ترس و تنش تفاوت و برخورد با آنها همراه است و آنان از نمایش عمومی این تفاوت هراسناکند. کالینز در پاسخ به این پرسش که چگونه افراد می تواننداز وضعیت معمول نمایش مصرف گذر کنند و خود را متصف به اشرافی گری نمایند، به چند عامل اشاره می کند:۱) نمایش مصرف ظاهرا بیانگر موفقیت است،۲) نمایش مصرف بیانگر آنست که در جامعه ترس از پرسش «ثروت تو از کجا آمده است؟»، فرو ریخته و امکان گذر از قانون وجود دارد،۳) نمایش مصرف در جامعه پذیرش دارد، ۴) نمایش مصرف یعنی آنکه کسانی که تو را می بینند ضعیف هستند و امکان پذیرش تو را دارند.بنابراین، اشرافی گری یک موقعیت کنش متقابل اجتماعی است که مبتنی بر نمایش احساسی ثروت و مصرف ساختار یافته است. اشرافی گری منطقه ای در زمان است که در آن محرک های عاطفی برای به نمایش گذاشتن ثروت و مصرف در آن بسیار بالا هستند و به شدت عمل می کنند.
۴) درجامعه ما، در سال های اخیر، شاهد ظهور مجموعه ای از رفتارها و نمایش های اجتماعی هستیم که بیانگر رشد امکان گذر از «ترس/تنش تفاوت» به عنوان یکی از مبانی نظم اجتماعی می باشد. به نمایش گذاشتن ماشین های لوکس، وسایل شخصی لوکس، خانه های لوکس، آرایش ها و بدن های لوکس،….بیانگر خلق موقعیت هایی است که به زبان کالینز در آن محرک های عاطفی برای نمایش ثروت و مصرف بسیار بالا هستند. اکنون به معمای نخستین باز می گردیم: اگر یک جامعه از رشد اقتصادی پایینی برخوردار است و ایدئولوژی رسمی آن نمایش مصرف را بر نمی تابد، این شیوه نمایش ثروت ریشه در چه دارد؟ اگر خود را محدود به پاسخ های نظری کالینز به این پرسش کنیم باید بپذیریم این نمایش ثروت بی شک ریشه در فرو ریختن ترس از پرسش «ثروت تو از کجا آمده است؟»، و امکان گذر از قانون دارد. در جامعه ای که تماشاگران تئاتر ثروت آن را گروه هایی شکل می دهند که تنها قادر به «توصیف» تئاتر ثروت دیگرانند و هرگز از امکان «پرسش» در خصوص فرم و محتوای این تئاتر ثروت برخوردار نیستند و از توان به چالش کشیدن رابطه ثروت و قدرت برخوردار نیستند، نمایش مصرف و ثروت در هر وضعیت اقتصادی- ایدئولوژیک ممکن است.