فریبرز جلالی
کارشناسی اقتصاد دانشگاه چمران اهواز
هدف از نگارش این مقاله تعریفی ساختاری از ماهیت مطالعات اقتصادی از آغاز تا به امروز میباشد.در این مقاله تلاش شده است،تا تفاوت دو اصطلاح اقتصاد و اقتصاد سیاسی برای خواننده آشکار شود.نخست اینکه ریشه های این اصطلاحات از کجا نشات میگیرد و در همین راستا به تعریفی بنیادین و ساختاری از هر کدام برسیم.اینکه هر کدام از این دو اصطلاح کدام حوزه های مطالعاتی را شامل میشوند و سیر تکوینی هر کدام در طول تاریخ چه سمت و سویی داشته است و هدف غایی هر دو اصطلاح چه میباشد. لذا تلاش شده است در این مقاله به این پرسش بنیادین پاسخ داده شود که،آیا دو اصطلاح اقتصاد و اقتصاد سیاسی فقط دارای نوعی تفاوت لفظی میباشند یا تفاوتی ساختاری هم دارند؟
باید در واژه های سر چشمه ی اصطلاح اقتصادسیاسی را (Etymologiqu( بر مبنای علم واژه شناسی که معنای دقیق آن چنین است:منزل،قانون و جامعه. (politikos,oikos,nomos) یونانی یافت:
در هم آمیختگی دو گانهء این دو اصطلاح در یک زمان به کار نرفته است.در گامهء نخست واژه اقتصادازارسطو به ما رسیده است.ارسطو علم قوانین اقتصاد بومی و یا قوانین وراثت بومی را عنوان میکند.
حدود قرن هفدهم بیشتر نیست که واژهء اقتصاد سیاسی در فرانسه توسط{مون کرتین}با انتشار کتابی در سال۱۶۱۵ تحت عنوان{شناخت اقتصاد سیاسی}به کار برده میشود.صفت سیاسی گویای آن است که اقتصاد سیاسی مربوط است به قوانین اقتصادی دولت.اقتصاد سیاسی را باید از یک سو محصول تمایز میان اقتصاد و سایر شاخه های علوم اجتماعی و از سوی دیگر برآیندی از ارتباط میان آن ها دید.
بر این اساس ما در اقتصاد سیاسی با مقولاتی متمایز و متشابه مواجه هستیم که اگر بخواهیم آن را در یک مدل دیالکتیکی شرح دهیم،مفاهیم متمایز تز و مفاهیم متشابه آنتی تزی هستند که سنتزی به نام اقتصاد سیاسی را به وجود می آورند.اما این نگرش به اقتصاد سیاسی نگرشی میباشد که از دههء۱۹۷۰ به بعد ایجاد شده است.
جوزف شومپیتر اقتصاد سیاسی را چیز های متفاوت برای افراد متفاوت تعریف میکند.اما آیا میتوان به تعریفی نسبتا جامع از اقتصاد سیاسی برسیم؟ با کمک اصل تشابهات خانوادگی ویتگنشتاین میتوان برخی از این تناقضات موجود در اقتصاد سیاسی را که همانند مانعی هستند برای دستیابی به تعریفی جامع،حل کرد. {گمبل}بر اساس همین اصل و با توجه به دیدگاه های متفاوتی که در مورد این موضوع در طول تاریخ وجود دارد،موضوع اصلی آن را نوع رابطه میان سپهر عمومی و خصوصی بیان میکند که در اینجا سپهر عمومی دولت و سپهر خصوصی اقتصاد در نظر گرفته شده است.
اما برای برسی بنیادین در مورد اقتصاد سیاسی بایستی به قرن هفدهم برگردیم یعنی زمانی که نخستین دولت-ملت ها از دل نظام های فئودالی شکل گرفتند.زمان اوج شکل گیری آن ها ازسال ۱۶۴۸ یعنی زمان انعقاد قرارداد وستفالی تا سال ۱۷۸۹ زمان وقوع انقلاب فرانسه میباشد.دولت های مطلقه در قدرت نا متمرکز فئودالی تمرکز ایجاد کردند.تا پیش از این دوره اقتصاد اصطلاهی بود که به عنوان علم اداره خانه به کار برده میشد.اما پس از پیدایش دولت-ملت ها اقتصاد به اقتصاد سیاسی تبدیل میشود زیرا در این دوره اقتصاد گذاری داشت از محیط خانه به محیطی بزرگتر یعنی اجتماعی به نام دولت-ملت.در این زمان محل برآورده شدن نیاز های فرد محیط خانه نبود بلکه محیطی بود که دولت-ملت ها در آن تعریف میشدند.
در این زمان مطالعات اقتصادی بایستی این انعطاف را در خود ایجاد میکرد که،گذار از محیط خانه به جامعه با گذار فرد در خانه به شهروند جامعه همراه خواهد بود.لفظ سیاسی از این رو اطلاق گردید که در این زمان اقتصاد تحت ادارهء دولت در آمده بود و تحولات اقتصادی ناشی از سیاست هایی بود که دولت ها اعمال میکردند.اما نخستین آموزه های نظری در حوزه اقتصاد سیاسی از سوی مرکانتلیست ها صورت گرفت و بعد از سوی فیزوکرات ها و اقتصاد دانان کلاسیک مطرح گردید.
اما با اینکه تمامی آنها تفاوت های بارزی داشتند حوزهء بحث اقتصادی خود را دولت-ملت قرار دادند.همانطوریکه در محیط خانه،نیاز به یک کار گذار برای تامین نیاز ها احساس میشود با گذار به جامعه خلاء این مسئولیت احساس میشود که این خلاء نهایتا با رییس دولت برطرف میشود.همانطور که آدام اسمیت به عنوان پدر اقتصاد سیاسی کلاسیک،اقتصاد سیاسی را شعبه ای از علم قانون گذاران و دولت مردان تعریف نمود،که آنها را در مورد بهتر اداره کردن امور اقتصادی جامعه راهنمایی میکند.
همانطور که پیشتر اشاره شد بازیگر اصلی در این نوع اقتصاد دولت میباشد.اما این پرسش پیش می آید که سیاست های اقتصادی نخستین دولت-ملت ها مبتنی بر چه موازینی تعریف میشد؟ پس از شکل گیری، این دولت-ملت ها تلاش هایی کردند در راستای مقابله با نیرو های ما قبل سرمایه داری به ویژه اشراف زمین دار در جهت تشکیل یک بازار ملی،حمایت از سرمایه گذاری خصوصی و حمایت از تجارت بین المللی که این ها و اقداماتی از این قبیل همه و همه اقداماتی بودند در تشکیل اقتصاد سرمایه داری اولیه پس از گذار از سیستم فئودالی به دولت مطلقه میباشد.در این سیر و تکامل بود که بازار به نهادی مستقل تبدیل شد.
زمان رشد و تشکیل اقتصاد سیاسی دارای یک تقارن زمانی با انقلاب علمی اروپا میباشد.این حاکی از گذار مطالعات غیر علمی پدیده ها به سوی مطالعهء علمی آن ها میباشد.حال اقتصاد سیاسی تلاش کرد تا رابطهء بازار و دولت و کارکرد هر کدا م از آنها را به صورت علمی بررسی کند.
از آن زمان تا عصر حاضر میتوان سیر تکاملی اقتصاد سیاسی را در سه دوره بررسی کرد:
۱-دوره ی تاریخی اول از قرن هفدهم تا نیمه قرن نوزدهم
۲-دوره ی تاریخی دوم از نیمه قرن نوزدهم تا اوایل نیمه قرن بیستم
۳-دوره ی تاریخی سوم از دهه ۱۹۶۰ به این سو را شامل میشود
در دوره ی تاریخی اول چهار مکتب مهم اقتصادی شکل گرفتند.شامل:مرکانتلیست ها،فیزوکرات ها،اقتصاد دانان سیاسی کلاسیک و اقتصاد سیاسی مارکسی.در این دوره شاهد رشد اصطلاح اقتصاد سیاسی بودیم. اما،تناقضاتی میان این چهار مکتب وجود دارد.
دو مکتب مرکانتلیست ها و اقتصاد سیاسی مارکسی تلاش کردند تا بین اقتصاد سیاسی وساختار های علوم اجتماعی نوعی پیوند ایجاد کنند.این بدان معنا میباشد که این مکاتب صرفا به تحلیل رویداد های اقتصادی نمی پرداختند بلکه،از لحاظ ساختار جامعه شناختی و روان شناختی به تحلیل رویداد مورد نظر می پرداختند.این بدان معناست که این مکاتب نگاهی بنیادین و تکوینی به فرآیند های اقتصادی داشتند.
اما این ویژگی در دو مکتب دیگر دیده نمیشود.چونکه این مکاتب تلاش کردند تا اقتصاد را غیر سیاسی و غیر اجتماعی نشان دهند و صرفا به تحلیل فرآیند های اقتصادی بپردازند.در این بازهء تاریخی بیشتر نظریه پردازان در حوزهء اقتصاد از جمله جیمز استوارت،جان استوارت میل،جان باتیست سی،ریکاددو و دیگرانی که در این حوزه دارای کتاب هایی میباشند،کتب خود را تحت عنوان اقتصاد سیاسی نوشتند.
در حدود دههء۱۸۴۰ که شروع دورهء دوم تاریخی و همواره با تحولات عمده و بنیادین در حوزهء اقتصاد همراه میباشد،اصطلاح اقتصاد سیاسی منسوخ شد وآن را گمراه کننده و غیر علمی توصیف کردند و اصطلاح علم اقتصاد جایگزین آن شد.مطالعات در این دوره تحت تاثیر اقتصاد دانان نئوکلاسیک قرار داشت.در این زمان بود که {ادوارد هرین} به جای واژهء اقتصاد سیاسی در عنوان کتابش از واژهء پلوتولوژی یا ثروت شناسی استفاده کرد.او اصطلاح اقتصاد سیاسی را بنا به دلایلی از قبیل غیر علمی بودن و گمراه کننده بودن رد کرد.
دیگرانی هم مانند {هنری دانینگ مک لئود} به جای ثروت شناسی واژهء علم اقتصاد را توصیه کردند. اما این جایگزینی صرفا یک جایگزینی شکلی بود یا بر محتوا وشیوهء کارهم دلالت داشت؟
طبق مواردی که پیشتر اشاره شد این تغیرات در روش شناختی و محتوا بود.علاوه بر این،تغییر اقتصاد سیاسی به علم اقتصاد بدین معنا بود که اقتصاد در حال گذار به علمی محض است.در این بازهء زمانی بود که،اقتصاد دانان مکتب نئوکلاسیک یا همان نهایی گرایان،بر عنصر فرد در اقتصاد تاکید کردند و یک رویهء فرد گرایانه را در اقتصاد دنبال کردند که این همراه بود با عدم توجه به مبانی سیاسی و تاثیرات اجتماعی تولید و توزییع بر نظام اقتصادی.این بدان معناست که این دسته از اقتصاد دانان فقط فرآیند های اقتصادی را مورد بررسی قرار میدادند و سایر عوامل از جمله عوامل محیطی نادیده گرفته شد. اما حیات این نگرش اقتصادی که مربوط به دورهء دوم تاریخی میباشد تا دههء ۱۹۶۰ ادامه داشت.با آغاز دههء۱۹۷۰ که مقارن بود باشروع دورهء سوم تاریخی،این روند متوقف شد و اقتصاد سیاسی تحت عنوان جدیدی به نام اقتصاد سیاسی مدرن متولد شد.اما تفاوتی که اقتصاد سیاسی مدرن با اقتصاد سیاسی اولیه و اقتصاد نئوکلاسیکی دارد،این است که اقتصاد سیاسی مدرن بر وجوه غیر اقتصادی فرآیند های اقتصادی تمرکز دارد.این بدان معنا میباشد که در این حوزه ما نیازمند شناختی گسترده از مباحث علوم اجتماعی مانند تبعیض،جنسیت،محیط زیست و مباحثی از این قبیل میباشیم.
تفاوت بنیادینی که اقتصاد سیاسی مدرن با علم اقتصاد دارد این است که مطالعات اقتصاد سیاسی مدرن بر مبنای گروه و اجتماع است و این در حالیست که،علم اقتصاد روند فرد گرایانه ای را دنبال میکند.پس یک اقتصاد دان سیاسی همانند بنیانگذاران آن(آدام اسمیت،جان استوارت میل و مارکس) که دیدگاه گسترده ای از نظام اجتماعی را مطرح کردند،تنها روی فرآیند های اقتصادی تمرکز نمیکند بلکه،به مطالعهء نیروهای روانشناختی،اجتماعی،سیاسی وعقیدتی می پردازد و کنش رفتاری جامعه را در برابر سیاست های اقتصادی بررسی میکند.
منابع: پویایی جامعه از دیدگاه اقتصادی،نویسنده:م.ح.داویدار،ترجمه فرامزکیا،۱۳۸۵
نظریه های اقتصاد سیاسی،نویسنده: جمیز.ای.کاپوراسو و دیوید پی.لوین،ترجمه محمود عبدلله زاده،۱۳۷۸
اقتصاد سیاسی تطبیقی،نویسنده باری کلارک،ترجمه عباس حاتمی۱۳۸۹
تاریخ تحلیل اقتصادی جلد۱و۲،نویسنده جوزف شومپتر،ترجمه فریدون فاطمی۱۳۷۵و۱۳۷۷