اشارتی به ضرورت پرداخت نقاشی کودک و توجه به آن
فریده دهملایی *
راز پیشرفت یک جامعه در تعلیم و تربیت صحیح کودک می باشد . کودکانی که نسل فردای ما را میسازند . پس باید بیندیشیم که چگونه آن ها را پرورش دهیم و از ذوق فطری کودک استفاده کنیم و او را به سمتی سوق دهیم که مثبت و سازنده باشد . کودکان حرف هایشان را در لابلای خط خطی هایی که روی کاغذ یا هر وسیله ای که در اختیار دارند میزنند اما به علت عدم آگاهی ما از این آثار خیلی ساده از کنار آن می گذریم و شاید همان توجه کوچک به خط های لرزان و یا کاغذ سوراخ شده و پاره آن ها بر اثر نوک مداد رنگیشان و یا توجه به نوع رنگ آمیزی شان می توانستیم مسیر زندگی شان را تغییر دهیم . کودکان همچون آینه ای هستند که بازتاب رفتار بزرگان را انعکاس می دهند. یعنی الگوی رفتاری آن ها والدینشان هستند . کودکان برای جلب توجه بیشتر در نقاشی های خود برخی سوژه ها را بزرگ تر و غیر واقعی تر از ابعاد و شکل واقعیشان ترسیم می کنند از جمله حضور یک شخص در خانه که برای آن ها مهم تر است و متعاقبا هر چیز کوچک و بی مقدار را نیز کوچکتر نشان میدهند بنا بر این اولین گام توجه به ذوق فطری کودک که در قالب هنر نقاشی تجلی پیدا می کند مهم است . زیرا در پرورش قوای خلاق ذهنی و در پیشبرد روح زیبا شناسی آن ها تاثیر بسزایی دارد و به آن ها فرصت میدهد تا احساسات خود را به گونه ای بی خطر در قالب هنر ابراز کنند . یک کودک سالم سعی می کند که با همه امکاناتی که در اختیار دارد تصورات خود را تجسم خارجی بخشد که این خود فرصتی پیش می آورد که از طریق هنر به دنیای درونی کودک راه پیدا کنی و بدین طریق اعتماد به نفس و قدرت خلاقانه ای در کودک پدیدار شود که به نوبه خود در پرورش استعداد نهفته آنان نقش بسزایی دارد . استفاده در بیان هنری برای انتقال افکار در کودکان از اهمیت بیشتری برخوردار است . زیرا آن ها با عناصر ساده ای چون خط ، رنگ ، حجم و ترکیب از تمایلات درونیشان سخن می گویند . آموزش هنر به کودک دو روش دارد :
۱-علاقه و ذوق کودک را به مسائل هنری بر انگیزیم
۲- با ایجاد برنامه ای منظم و دقیق اصول هنری را جهت ایجاد آثار هنری خلاقانه و بکر به کودکان تعلیم دهیم .
طی دو دهه فعالیت و آموزش در حوزه کودک متاسفانه با رویکرد زندگی به سوی صنعتی و ماشینی شدن خلاقیت نیز از کودک گرفته شده و همه این ها نیز برگرفته از دغدغه فکری والدین و تنها تر شدن کودک است . که این تنهایی با ساعت های طولانی کنار تلوزیون و بازی کامپیوتری طی می شود که کودک را از بازی های گروهی و ابتکارانه باز می دارد و ناخود آگاه خلاقیت نیز در آن ها کشته میشود . و والدین نیز بی توجه از کنار چنین ضربه ای که به کودکانشان وارد میشود می گذرند . نه تنها وقتی برای توجه و هم صحبتی با کودک نمی گذارند بلکه حوصله شنیدن حرف ها و بیان احساسات این کودک در لابلای خط خطی هایشان را هم ندارند . درچنین حالتی چنانچه کودکی در مراکز هنری فرصت این را پیدا می کند که با نقاشی هایش احساسات خود را بیان کند مدرس با برخورد تند ولی کودک روبرو میشود که چنین مواردی دست های مدرس را می بندد و مجبور است ذهن و خلاقیت کودک را در مشت خود نگه دارد و چیزی را به او دیکته کند که خالی از هر گونه احساس است.در این میان بی شک وجه خلاقیت و آفرینش گری کودک نه تنها رشد نمی کند، بل که احساساتی هم چون خشم، تنفر، بی زاری و… در ذهن او انباشت می شود.
طی این سال ها کار در حوزه کودک با خاطراتی گاه دلنشین و گاه بسیار اندوهگین همراه بوده ام که به بیان یکی از این خاطرات می پردازم :
مادری به همراه کودک خردسال هشت ساله اش به آموزشگاه آمد و گفت از بدو تولد تا کنون دچار افسردگی شدید است . قادر به انجام کار های شخصی و صحبت کردن نمی باشد . پرخاشگر و عصبی است . او را به مراکز درمانی کودکان استثنایی نیز برده ایم و همه گفتند غیر قابل آموزش است . لازم به ذکر است که کودک مذکور فرزند یک پزشک می باشد . کودک به صورت بسیار معصومانه ای پشت مادر مخفی شده بود و به هیچ عنوان حاضر به نشان دادن خود نبود . و قتی دست او را گرفتم با جیغ و فریاد خود را مجددا پشت مادر مخفی کرد . ازم ادر خواستم تا خود پشت میز بنشیند اما کودک با هیچ ترفندی حاضر به نشستن نبود . طی چهار الی پنج جلسه همین روال تکرار شد . روز پنجم او هم نشست . روز بعد مادرش را هل داد که تنها بنشیند . مدادی را در دست گرفت و خط هایی روی کاغذ کشید . من هم شروع کردم به داستتان سرایی روی خط های او . دو هفته طول کشید تا توانستم با او ارتباط بر قرار کنم . این کودک دیگر به تنهایی در کلاس می نشست . خط های او داشت به خود شکل می گرفت و به خوبی با نقاشی هایش با من حرف می زد و حتی می خندید . یک روز شکل حیوانی را کشید که از این سر کاغذ تا آن سر کاغذ را در بر گرفته بود . یک خورشید در آسمان و یک خورشید هم روی زمین کشید. به مادرش گفتم باید این کودک از تاریکی ترس و واهمه شدیدی داشته باشد و از یک حیوان به شدت می ترسد . گفت بله ، دخترم از گربه و تاریکی خیلی می ترسد . روز بعدنقاشی دو دختر را کشید که یکی خیلی بزرگ و دیگری بسیار کوچک . گفتم کدوم یکی خودتی ؟ اشاره به دختر کوچک کرد . وقتی مادر آمد گفتم : دختر دیگری هم دارید ؟ گفت : بله . گفتم به خواهرش به شدت وابسته است . چند سال از وی بزرگ تر است ؟ گفت : سه سال و فقط از خواهر بزرگش حرف شنوی دارد و بدون او هیچ جا نمی رود . و این جا که خواهرش را نمی آورم به این دلیل است که از وابستگی به خواهرش کم کنم . روزی دیگر یک نقاشی از خانه آورد، دختری بیرون از خانه با موهای آشفته و خانه ای کوچک. و من خوشحال از این که این دختر غیر قابل آموزش با هنر نقاشی حرف میزند و روند بهبود را طی می کند . به مادر گفتم دخترتان در خانه احساس امنیت نمی کند و این طور که نقاشی هایش می گوید مورد سرزنش و تنبیه قرار می گیرد . مادرش گفت حالا خیلی بهتر شده اما قبلا از بس عصبی بود و هر چه دم دستش بود پرت می کرد ما هم مجبور او را یک چیزهایی بترسانیم . خلاصه کلی با هم صحبت کردیم و این که با کشیدن همین نقاشی ها سلامتی اش را دوباره به دست می آورد . جلسه بعد و جلسات بعد و تا کنون که هفت سال می گذرد ، من این کودک را دیگر ندیدم چون این خانواده بدون توجه به بهبود کودکشان احساس کردند فرزندشان دارد با نقاشی همه چیز را می گوید . ای کاش هیچ گاه نقاشی های این کودک را برای مادرش تفسیر نمی کردم .
فریده دهملایی؛ نقاش و مجسمه ساز، مدرس و مدیر آموزشگاه آزاد هنری “آرتا” برازجان