درباره ی فیلم فارست گامپ
قاسم تنگسیرنژاد*
«داشتن یک قلب خوب بهتر از تمام چیزهایی است که در سر می پرورانید»(۱) می توان گفت درون مایه ی فیلم «فارست گامپ» در همین جمله خلاصه می شود. فیلمی در ستایش عشق ، امید ، سادگی و در نهایت «زندگی». فیلم بر اساس رمانی از وینستون گروم -با تغییراتی- روایتی پیکارسک(۲) از زندگی یک مرد آمریکایی با بهره ی هوشی کم به نام فارست گامپ را به تصویر می کشد. رابرت زمه کیس-کارگردان فیلم- با خلق یک کمدی سیاه، تصویری شفاف از آمریکای معاصر با نگاهی به اتفاقات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اش ارائه می دهد.
«زندگی مثل یک جعبه شکلاته . هیچوقت نمی دونی از اون چی نصیبت می شه». این جمله ی فارست در همان آغاز فیلم نشانگر ایدئولوژی او – و فیلم- از زندگی است. استعاره ی «پَرِ معلق در هوا» در ابتدا و انتهای فیلم تاکیدی بر نقش مطلق سرنوشت در زندگی انسان است. این تفکر برخاسته از ذهنیت مادر فارست با تفکر تعیین سرنوشت به دست خود آدمی – ستوان دن به این باور بود- ترکیب شده و در پایان تفکری متعادل ارائه می دهد.
فیلم سرشار از استعاره است . «پاهای ناتوان» کودکیِ فارست که طی فرار از دست هم کلاسی هایش توان خود را باز می یابند، در زندگی اش تاثیر شگرفی بر جای می گذارند. چه در تیم راگبی دانشکده، چه برای نجات دوستانش در جنگ و چه برای دویدنِ سراسر آمریکا به دنبال معشوقه اش «جنی». به راستی که برای ایستادن برابر سختی ها و طی کردن مسیر زندگی به «پاهای قدرتمندی» نیاز است. پاها در اینجا استعاره ای از اراده و امید فارست هستند. امیدی که باعث می شود ستوان دن –دوست و شریک فارست که پاهایش را در جنگ از دست داده- بتواند روی «پاها»ی خود بایستد. صداقت و عشق فارست دریچه ای تازه به روی ستوان دن – یک ناامید و رویگردان از زندگی – می گشاید. تقابل پاهای پرتوان فارست/امیدوار در برابر ستوان دن/ناامید/بی پا منجر به آشتی «دن» با خدا می شود. «امید نان روزانه آدمی است». فارست در سراسر فیلم می دود و گویی رمز موفقیتش همین «دویدن» است. «قبل از اینکه بتوانی به جلو حرکت کنی، گذشته را پشت سر بگذار.» در واقع موفقیت های فارست از اولین دویدن اش شروع می شوند. چیزی بیش از همه مورد تاکید جنی است. جنی در جاهای مختلفی خواسته یا ناخواسته فارست را به دویدن تشویق می کند.
«عشق» مفهوم مهم دیگری است که در این فیلم بر آن تاکید می شود. عشق مادر فارست به او و عشق فارست به جنی. فارست علی رغم اینکه غیر عادی بودنش عشق را به خوبی می فهمد. چیزی که ما مردمان «عادی» به راستی چیزی از آن نمی دانیم. عشق این موتور محرک زندگی فقدانی است که در زندگی خیلی از انسان ها وجود دارد. عشقی گریزان که بالاخره فارست به آن می رسد ولی اندکی دیر .
پاها/اراده ی فارست به مثابه ی ستون هایی استوار با ترکیب عشق،امید و سادگی ساختمان زندگی زیبا و پر ماجرای اش را تشکیل می دهد . فارست آن قدر با «عشق» و «امید» می دود که مانند پری سبک ، جهان را زیر پا می گذارد. به راستی فارست با داشتن صفاتی انسانی چقدر خوشبخت است! من ایمان دارم جهان زیر پای فارست است.
پی نوشت :
ادوارد بولور لیتون
نوعی روایت مشتمل بر یک سلسله قصص گوناگون که درگذار زندگی یک فرد رخ میدهد.
*کارگردان تآتر و فعال فرهنگی.