فیلم بر بستری که بیشتر کنش هایش تقلیدی از صحنه ي تئاتر است پیش می رود. محافل درباری آن روزهای روسیه پر است از آدم های مصنوعی با حرکاتی تآتری و مصنوعی و در این تاتر هیچ حریم شخصی برای آدم ها تعریف نشده است، مانند عروسک خانه ای که در عمارت اوبلنسکی چندین دفعه در فیلم به آن اشاره می شود و یا قطارهایی که در ابعاد واقعی و اسباب بازی به تناوب نشان داده می شوند. حتا در جاهایی از فیلم صحنه پردازی ها به طور دستی تغییر می کنند. انگار فیلم می خواهد بگوید ببین همه ي زندگی بازی بیش نیست که در آن«آنایی»، به طور کاملن تصادفی بدبخت می شود تا به طرزی تصادفی تر از آن «کیتی و لوینی» خوشبخت شوند. این نوع فیلم سازی یادآوری می کند که آنچه برای این آدمها پیش آمد می توانست به نوع دیگری پیش آمد کند و بیننده را به این نتیجه راهنمایی می کند که نه به پرهیزگاری خود غره باشد و نه آنای بیچاره را با چشمی سرزنش بار بنگرد، همانگونه که کارنین، شوهر آنا، در این فیلم، درست به عکس دیگر آقتباسهایی که از او شوهری حسود و بدقلب ساخته بودند، آنا را درک میکند و می بخشد و حتا دختر حاصل عشق آنا و ورونسکی را پیش خود می آورد و بزرگ میکند.