قاسم تنگسیرنژاد:
اولین ویژگی «در انتظار گودو» بی معنایی زبان – در این جا به معنای گفتگوی- شخصیت های نمایش نامه است. این یکی از بارزترین مولفه های زندگی پس از دو جنگ جهانی است. زبان دیگر کارکرد معنایی ندارد یا به قولی ما حرف می زنیم برای اینکه فقط حرفی زده باشیم. به زعم شهلا حائری در نمایشنامه های ابزورد:«زبان معرف روانشناسی شخصیت ها نیست. حتا دیگر وسیله ارتباطی نیست. کلام بی معنا، بازتاب بی معنایی و عبث بودن زندگی انسان است.» زبان بکت در این نمایشنامه هام از این ویژگی ها برخوردار است.
شخصیت های نمایش نیز بسیار ساده و شبیه به هم هستند . قهرمانانی مضطرب، ناتوان و درمانده. آن ها در انتظار گودو به عنوان شخصیتی نجات دهنده –شاید نیرویی ماورایی – برای رهایی از این وضعیت گروتسک هستند. ولی پس از انتظاری بیهوده، تنهایی پیامی از گودو/ناجی از طریق کودکی ترسان می رسد: هنوز زمان موعود فرا نرسیده است. فردا «حتما» می آید. اما در نهایت شاهدیم که «عدم قطعیت» دوران معاصر خود نشان می دهد و این یقین را نقض می کند. گودو نمی آید!
«گودو»یی که خود نیز –شاید- با ولادیمیر و استراگون تفاوتی نداشته باشد. مانند ایشان ترسان و تنها و خشن است. کسی که برادر پسرک را کتک می زند شبیه پوتزو. کسی که به درد منتظران دچار است چطور می تواند نجات دهنده باشد؟
راستی! آیا منجی همان پسرک لرزان نیست؟ معصومیتی از دست رفته!
* دانش آموخته کارشناسی حقوق و کارگردان تئاتر