دو نفر لب جاده ای، روزها و شبها به انتظار کسی یا چیزی به نام "گودو"، باهم و با دیگران کلنجار می روند، حرف می زنند، دعوا می کنند، سکوت می کنند، می خوابند، می خورند، داستان تعریف می کنند، استدلال می کنند، قهر می کنند، خواب می بینند، می خندند، به سخره گرفته می شوند و همچنان منتظر می مانند. روز را شب و شب را روز می کنند. نمایش نامه "درانتظار گودو" اثر ساموئل بکت؛ نویسنده ایرلندی، چیزی جز همین گفت و گوها و کارهای روزمره نیست، همین کارهایی که همه امان هر روز به طور ملالت باری تکرارش می کنیم و هرگز سرِ باز ایستادن ندارند.