- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جوک ها از مسایل مهم زندگی می‌گویند | در گفتگو با دکتر مصطفی مهرآیین

بررسی ابعاد اجتماعی جوک گفتن های مجازی و فرهنگ آن در جامعه ایران

جوک ها از مسایل مهم زندگی می‌گویند

 

گفتگو با دکتر مصطفی مهرآیین

نویسنده و جامعه شناس

 

 

 

وقتی اتفاقی رخ می دهد، چه ناگوار مانند سقوط هواپیما در تهران و چه خوب مانند پیروزی تیم های ملی در مسابقات بین المللی، چه سیاسی مانند قضیه برجام، چه بین المللی مثل کودتا در ترکیه و … آنچه به سرعت واکنش مردم را منعکس می کند، نه ابراز تاسف، نه همدلی، نه ابراز خوشحالی و … است بلکه جوک های مربوط به این اتفاقات است که گاهی هم به شدت تند و زننده هستند.  این واکنش ها این سوال را پدید می آورد که جوک ها نزد مردم و در جامعه آنها به سان چه ابزاری کارایی یافته است که از آن به این نحو بهره می برند؟

دکتر مهرآیین: من مثل همه چیزهایی که در باب‌شان حرف می‌زنم، این بحث را هم به چند حوزه تقسیمش می‌کنم. می‌شود از منظر جامعه شناسی، اسم این بحث را گذاشت جامعه شناسی جوک. حوزه جامعه شناسی طنز، جامعه شناسی جوک، یا نوعی دیسکورس، نوعی گفتمان و نوعی زبان می‌شود. مثل همه حوزه‌ها به نظرم می‌شود به سه شکل وارد این بحث شد و به بحث نظم بخشید. اولین بحثی که می‌شود طرح کرد این است که چه نسبتی است بین جامعه و این نوعی دیسکورس، این نوع زبان و این نوع فرهنگ وجود دارد. این یک نوع فرهنگ، دیسکورس و یک نوع زبان است و یک گونه بیان نمادین است که در قالب آن یک گونه محصول فرهنگی تولید می‌شود. در اینجا با یک زبان روبروییم خواه گفتار باشد خواه نوشتار. این است که اول می‌شود پرسید چه عوامل اجتماعی باعث شکل گیری این دو نوع زبان می‌شوند. آیا نسبتی بین این پدیده و جامعه وجود دارد؟ یعنی آیا نوع جامعه است که این پدیده را دامن می‌زند که این را توضیح می‌دهم.

برخلاف کلاسیک‌های جامعه شناسی که می‌گفتند همه‌اش جامعه است، من می‌گویم در حوزه فرهنگ، جامعه تا حدی می‌تواند این را توضیح دهد. اما بعد از آن، جامعه قادر به توضیح این ماجرا نیست که چرا این پدیده شکل می‌گیرد؟ و چرا این پدیده از ویژگی‌های خاصی برخوردار است. مثلاً چرا جوک‌ها جنسیتی هستند؟چرا جوک‌ها سیاسی هستند؟ چرا جوک‌ها در حوزه اقتصادی هستند؟ چرا جوک‌ها مربوط به قوم خاصی هستند؟ پس یک حوزه دیگر بحث این است که بعد از اینکه مباحث اجتماعی را طرح کردیم، به منطق درونی خود این پدیده بپردازیم. چه ویژگی‌هایی بر آن عارض است، از چه ویژگی‌های فرمی و محتوایی برخوردار است. یعنی از نظر فرم زبانی چگونه این جوک‌های ساخته می‌شود و این جوک ها از چه فرم زبانی برخوردارند و در آن ها چه چیزی منتقل می‌شود، با آن چه می خواهند بگویند. می‌شود روی این هم بحث کرد. مساله سوم این است که تاثیر اینها روی جامعه چیست. این جوک‌ها وقتی شکل گرفتند، تولید شدند و در جامعه منتشر شدند، حالا این جوک‌‌ها باعث بازتعریف جامعه می‌شوند یا نه؟ که تبعاً می بینیم شده اند. همین‌که ذهن یک روزنامه نگار یا یک فعال رسانه‌ای مثل شما درگیر این ماجراست یعنی روی آدم‌ها تاثیر می‌گذارند. یعنی گستردگی و تنوع این پدیده و اینکه توانسته در جامعه ایفای نقش کند، خود به خود ذهن آدم‌ها را به خودش درگیر کرده و حتی باعث چیزهای جدی‌تر و عمده‌تر می‌شود. یعنی فرض کنید اگر یک جوک‌ قومیتی خلق می‌شود باعث می‌شود نظام سیاسی جایگاه این قوم را در محاسبات خودش عوض کند. چون همین جوک‌ ممکن است باعث نوعی اعتراض سیاسی شود و همین اعتراض سیاسی باعث می‌شود دیدگاه نظام سیاسی به آن قوم عوض شود. پس سه بحث را می‌شود از منظر جامعه شناسی در این مسئله بررسی کرد. یکی اینکه چه شرایط اجتماعی باعث شکل گیری این پدیده می‌شود. یکی اینکه منطق درونی این پدیده چیست، یعنی چه عواملی فرم و محتوای آن را تعیین می‌کنند و یکی هم اینکه تاثیرات این پدیده بر جامعه چیست. هر سه را نمی‌توانم بحث کنم ولی تا آنجا که ‌بتوانم توضیح می‌دهم. در قسمت اول که چه نسبتی بین جامعه با این پدیده است، بستگی به این دارد که من چه زاویه دید تئوریکی پیدا کنم. چون در خصوص خود جامعه ایران، ما آنقدر داده نداریم که من به شکل استقرایی حرف بزنم و مفهوم سازی کنم. مجبور هستیم آن را بگذاریم در قالب آن تئوری‌ها، فهم تئوریک پیدا کنیم و از آن زاویه دید، حقیقت‌هایی را ببینیم.

 

 

درواقع جوک گویی به نوعی مربوط به تعاملات سطح خرد افراد در جامعه است، از گفته شدنش در یک فضای خصوصی توسط یک فرد با منظور خاصی، تا دریافت آن منظور توسط فرد مقابل، تماماً در یک رابطه خرد شکل می گیرد که تاثیر و تاثر کلان دارد. چگونه این روند اتفاق می افتد؟

دکتر مهرآیین: سعی می‌کنم، اول از نظریه‌های سطح خرد بگویم، بعد برسیم به چیزهای کلان‌تر. اولین رویکردی که می‌شود در جامعه شناسی، با آن این بحث را تحلیل کرد، همین کنش متقابل نمادین است. در این رویکرد، گفته می‌شود آدم‌ها یا انسان‌های اجتماعی برای اینکه هویت خودشان، منافع خود یا ایدئولوژی‌هاشان را در جامعه بسازند، زندگی‌شان را دائما در موقعیت‌های اجتماعی، از طریق زبان نظم می‌دهند و آن را دائما می‌سازند. به این نکته هم اشاره کنم که اگر من بخواهم از منظر دورکیم یا جامعه‌ شناسان کلان و در سطح کلان بحث کنم، الان باید می گفتم که جامعه موجود است و آدم‌ها در آن پرت می‌شوند. این یعنی چه؟ یعنی شرایط اقتصادی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد که آدم‌ها در آن قرار دارند، پس طنز آنها هم همان شکل را پیدا می‌کند. همان‌جور که اگر ما در این جامعه متولد می‌شویم وظیفه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مان شکل خاصی است، اگر بخواهیم عشق بورزیم یا اگر بخواهیم وارد دانشگاه شویم با توجه به همین ویژگی‌های کلان وارد این مسائل می‌شویم. مثلا فرض کنید خانواده‌ ایرانی سنت و شکل خاصی دارد و هر کس هم بخواهد الان وارد زندگی زناشویی شود همان ویژگی‌ها بر آن عارض است. این دیدگاه کلاسیک‌هاست. اما متفکران سطح خرد می‌گویند این‌‌گونه نیست. جامعه آنجا نیست که من در آن پرتاب شوم. جامعه همان چیزی است که دائما آن را می‌سازیم یعنی خودمان دائما آن را می‌سازیم. پس در بحث خرد، بحث بر سر این است که آدم‌ها دائما از طریق زبان، اینجا و اکنون خود را می‌سازند. چیزی از قبل موجود نیست. از این منظر اگر نگاه کنیم، این جوک‌‌ها یا زبان طنز، یک گونه از میانجی‌های ما برای خلق جهان است. یعنی ما دائما پدیده‌های زندگی‌مان را از طریق الگوهای متفاوت زبانی، از طریق الگوهای متفاوت فرهنگی، در قالب شعائر متفاوت فرهنگی، مناسک متفاوت فرهنگی و از طریق دیسکورس‌های متفاوتی که استفاده می‌کنیم، خلق می‌کنیم که یکی هم همین دیسکورس یا زبانِ طنز است. پس این چیز عجیبی نیست. این یک گونه میانجی ما با زندگی است.

 

 

یعنی در این تعریف خرد تا به اینجا نمی‌توان مثبت و منفی به آن حمل کرد. فقط می‌شود گفت برآمده‌ای است که خیلی هم طبیعی است؟

دکتر مهرآیین: بله.درواقع این یک فرایند زندگی اجتماعی است. با کنش متقابل اجتماعی ما دائما هویت خودمان، دیدگاه‌ها و منافع و زندگی اجتماعی خودمان را خلق می‌کنیم. این هم یکی از ساز و کارهای ارتباط ما با جهان است. همانطور که دین هم یکی از میانجی‌های رابطه ما با جهان است. همانطور که ادبیات فاخر هم یکی از میانجی‌های ما در ارتباط با جهان است. همانطور که شعر مولوی و حافظ هم میانجی ما در پیوند با جامعه و تاریخ ما هستند. به‌خصوص اگر دنیای مولوی را نگاه کنید، میبینید ادبیات جوک‌ و طنز و حتی به معنایی ادبیات زشت و استفاده از کلمات خیلی معمول روزمره و پیش پا افتاده در آن هست. اما در عین حال متن آثار مولوی پر از دیدگاه‌های فاخر، زبان فاخر و ادبیات فاخر هم هست. این است که اگر از این منظر نگاه کنیم، زبان طنز و زبان جوک‌ نوعی میانجی در پیوند ما با جهان هستند. پس اگر اینطور نگاه کنیم آن وقت دو سه نکته مهم هست. اینکه اولا، این زبان، زبان مهمی است. یعنی در سطح خرد کارکرد دارد. ما دائما می‌توانیم از طریق آن، به جهان‌مان معنا ببخشیم. پس پدیده ای منفی نیست بلکه نوعی معنا بخشی به جهان است، این نکته اول. نکته دوم، اگر این جوک شکلی از معنابخشی به جهان است، پس مسایلی که در این جوک‌‌ها طرح می‌شوند از نگاه مردم مسائل مهمی هستند. مردم که همینطوری به هر چیزی معنا نمی‌بخشند. اگر چیزی به زبان می‌آید و مورد توجه مردم قرار می‌گیرد، پس پدیده مهمی است. بیان عینیت‌های جامعه است. فقط در سطح زبان نیست. بیان عینیت‌های جامعه است. مثلا فرض کنید چرا در جامعه ما، در میان این همه پدیده، آلودگی دریا موضوع جوک‌ نمی‌شود؟ یا فرض کنید چرا آلودگی خیابان‌ها موضوع جوک‌ نیست. سطل‌های زباله که فرض کنید قشری از جامعه که ضعیف و فقیر هستند با گشتن در همین سطل‌های زباله و پیدا کردن مقداری غذا و پلاستیک، زندگی خود را می گذرانند موضوع نیستند؟ چرا کسی در باب اینها جوک‌ نمی‌سازد؟ چون اصولا دیگر اینها مساله جامعه نیست، برای جامعه مهم نیست. این نکته اول.

 

 

 

منظورتان از جامعه، تمام اقشار جامعه است یا اینکه ما فعلا فقط داریم در رابطه با جامعه ای که در ارتباط با این جوک ها هستند صحبت میکنیم؟

دکتر مهرآیین: نه، وقتی می‌گوییم زبان جوک میانجی زندگی مردم است این میانجی کل جامعه است. این زبانی است که برای همه می‌تواند میانجی باشد. چون ما الان نمی‌دانیم چه کسانی اینها را در جامعه می‌سازند و منتشر می‌کنند. ما این را نمی‌دانیم اما این را می‌دانیم که مصرف کننده این زبان، همه اقشار جامعه هستند و همه به آن می‌خندند و انتشارش همگانی است. برای کسی نیست. استاد دانشگاه هم ممکن است منتقل کند، پزشک هم ممکن است منتقل کند و انسان‌های معمولی هم ممکن است منتقل کنند. ما تولیدگران اینها را نمی‌شناسیم. فقط می‌دانیم به‌طور کل چون در جامعه استفاده می‌شود و حساسیت‌های خاص خودش را هم ایجاد می‌کند پس این یک گونه زبان و یک میانجی ماست با جهان. درواقع واسطه ما با جهان است.

 

 

اگر این جوک ها واسطه ما با جهان است، چرا در رابطه با موضوعات خاص اتفاق می افتد؟ یا چرا این موضوعات فقط در زبان جوک بروز دارند؟

دکتر مهرآیین: نه، درباب همین موضوعات از زبان دینی هم حرف زده می‌شود، از زبان اخلاقی هم حرف زده می‌شود. یعنی اصلا چیز عجیبی نیست. اگر هواپیما سقوط می‌کند و مردم بلافاصله جوک اش را می‌سازند، اعتراض سیاسی‌شان را هم می‌کنند. بلافاصله از منظر دینی هم می‌گویند مثلاً چرا ما به حقوق انسان‌ها بی‌توجه هستیم. مگر قرار بود ما آدم‌ها را به کشتن دهیم به این راحتی؟ یا فرض کنید همان مثال دیگری که زدید، بحث کودتا که مطرح می‌شود، باز به اشکال مختلف در باب آن حرف زده می‌شود. یعنی این‌گونه نیست که فقط زبان جوک‌ دیده شود. اما یک ویژگی دارد این زبان در نسبت با زبان‌های دیگر. فرض کنید در مورد یک کودتا یا امثال آن بحث جدی شکل گرفته که آیا این کودتا دموکراتیک بود یا نبود. آیا اگر پیروز می‌شد به نفع دموکراسی بود یا نبود؟ آیا به نفع مردم جامعه ما بود یا نه. این بحث‌های جدی هم بود. چرا نسبت به این پدیده، حساسیت نشان می‌دهیم؟ اینطور بگویم که جوک بی‌واسطه‌ترین نوع زبان در پیوند ما با جهان است. زبان‌های دیگر، باز خودشان واسطه می‌سازند. یعنی چه؟ تحلیل سیاسی نیازمند بودن شما در محیط سیاسی و نیازمند آشنایی شما با بعضی از مفاهیم و فهم این مفاهیم است، برای اینکه بتوانید با این میانجی بیشتر درگیر شوید، گفت ‌وگو کنید و حرف بزنید. اما زبان جوک‌ و طنز، زبانی است که در دسترس همگان است. دم دست است و ملموس‌تر است. ارتباط با آن راحت‌تر است. نوع کلماتی که در آن به‌کار برده می‌شود، کلماتی است که همه آدم‌ها اصولا از آن فهم زبانی دارند. خیلی واضح و روشن است، از این منظر آدم‌ها با آن احساس راحتی بیشتری می‌کنند. پس از منظر این نوع نگاه، در سطح خرد، زبان جوک جزوی از نظم اجتماعی است، که میانجی واسطه ما با جهان است. البته گفتم کسانی که در این وادی بحث می‌کنند، بین این زبان‌های میانجی و سطوحش تمایز قائل هستند. مثلاً در عالی‌ترین سطح میانجی زبان با جهان، دین و علم و فلسفه و ادبیات قرار دارند. ولی اولین سطحی که روی آن بحث می‌کنند سطح همین ضرب المثل‌ها، جوک‌ و کلیشه‌هاست. اولین سطح پیوند ما با جهان، همین‌هاست. بعد که برسیم به سطوح عالی‌تر میزان جمعیت جامعه که می‌خواهند از طریق میانجی‌های فاخر با جهان پیوند پیدا کند کمتر و کمتر می‌شود. یعنی آدم‌هایی که با زبان دینی فاخر، با زبان فلسفی با زبان ادبیات با جهان ارتباط می گیرند کم هستند. ولی زبان کلیشه، جوک‌ و طنز، زبان دم دستی هستند که انبوهی از جمعیت جامعه، به عنوان میانجی به کارشان می برند. این را هم یادتان باشد که اینقدر این زبان‌ها مهم هستند و این‌قدر در زندگی انسان نقش دارند که ما اگر یک لحظه از وادی این زبان‌ها بیرون برویم و به آنها شک کنیم، زندگی ما فاقد معنا می شود. زبان زندگی روزمره که جوک‌ جزوی از آن است اینقدر در معنابخشی به زندگی ما مهم است و نقش دارد که به هیچ عنوان نمی‌توانیم در آن شک کنیم. شک به زبان زندگی روزمره یعنی پایان معنابخشی به زندگی، یعنی خودکشی. یعنی معنای زندگی برای من تمام می‌شود.

 

 

درواقع جوک ها همان زبان عامیانه هستند که همه سطوع و اقشار جامعه از آن استفاده می کنند چون همه آن را می فهمند؟ حتی اقشار سطوح بالای علمی هم از این نوع میانجی باید برای ارتباط با اقشار دیگر بهره ببرند؟

دکتر مهرآیین: اشکال میانجی‌گری ما با جهان از زبان روزمره شروع می‌شود تا سطوح فاخر آن. شکل اول آن همین زبان روزمره، کلیشه‌ها و ضرب المثل‌ها است. بعد برگر و لاکمن می‌گویند گزاره‌های نظری اولیه وجود دارد. مثلا به شما می‌گویند توانا بود هر که دانا بود. این یک حکمت نخستین است. اینها حکمت‌های بحث شده نیست. حکمت فلسفی نیست. یا به شما می‌گویند اگر چربی کمتر بخورید سالم‌تر هستید. هیچ دانشی پشت آن نیست ولی حکمت نخستین ماست که وجود دارد. اما این حکمت نخستین، به سطوح مختلف و بعدی می‌آید. نظریه‌های پیچیده‌تر، بعد به سطح فلسفه می‌آیند، علم، دین و اشکال متفاوت. پس می‌خواهم بگوییم مهم‌ترین شکل زبانی میانجی با جهان، همین زبان زندگی روزمره است که جوک‌ و طنز به‌خصوص در شکل معمولی آن که تولید می‌شود توسط همین توده‌های مردم، یکی از مهم‌ترین میانجی‌های ما با جهان است. اینها بیانگر هیچ چیز نیستند. اینها در مرحله نخستین، بیانگر نفس زندگی هستند، نفس بودن ما که بتوانیم زندگی را برای خودمان معنا بخش کنیم. در همه حوزه‌ها هم هست. ولی اینکه می‌گویید در حوزه سیاسی، طنز مربوط به کودتا، هواپیما یا در حوزه‌های دیگر ساخته می‌شود، یا مثلا به‌طور خاص، طنزهای مردسالار و جوک در نسبت زنان یا زن‌ها در اعتراض به مردساری ساخته می شود، اینها اشکالی هستند که امروز مساله عام جامعه ما با آن درگیر است. وگرنه جوک‌ در زندگی روزمره مردم دائما خلق می‌شود.

 

 

می توان گفت وقتی می بینیم سیاست، مرد سالاری، مسائل بین المللی وارد جوک های مردم شده است، چیزی که پیش از این در جوک ها نقشی نداشتند یا کم رنگ بوده اند، پس می توان نتیجه گرفت این مسائل به نوعی دغدغه مردم شده است و آنها از جوک به عنوان میانجی برای معنا بخشی این امور در زندگیشان بهره می برند؟

دکتر مهرآیین: بله، سیاست جزو مسایل روزمره مردم نبوده. برای ما که فعال فرهنگ هستیم، چه استاد دانشگاه، چه فعال رسانه‌ای، چون این مسایل برایمان مهم است فکر می‌کنیم جوک‌‌ها فقط در این حوزه‌ها هستند در حالی که این‌گونه نیست. زبان خنده، زبان جوک‌ و زبان طنز یکی از معمول‌ترین زبان‌ها در زندگی روزانه ماست. شما روزانه و دائما می‌خندید.

 

 

پس این نشان می‌دهد که سیاست وارد زندگی مردم شده و به زبان خودشان به آن معنادهی می‌کنند.

دکتر مهرآیین: در واقع باید اینطور بگوییم که زبان طنز و زبان جوک‌ در سطح خرد همیشه در زندگی مردم بوده. اگر امروز مسایلی همچون سیاست یا سقوط هواپیما موضوع طنز و جوک‌ قرار گرفته اند این به آن معنا نیست که اینها به زبان طنز و جوک‌ دامن زدند یا باعث شدند زبان طنز و جوک‌ در زندگی ما بیشتر دیده شود.

 

 

مثلا جوک‌ هایی که دعوای بین زن و شوهری را حکایت می کند چیز عادی است و در قدیم هم بود. ولی شاید این نوع جوک گویی های سیاسی، بین المللی و … به این خاطر بیشتر برای ما جالب است که پیش از این در زبان عامیانه مردم جاری نبوده است.

دکتر مهرآیین: دقیقا. چون این بحث‌ها امروزه در زندگی مردم مهم شده اند، دامنه زبان جوک به آن ها نیز گسترش پیدا کرده و زبان جوک توانسته میانجی رابطه ما با این مسایل و مشکلات شود و در قالب خاص خود به آن ها معنا بدهد.جوک  حتی به  حوزه‌های فلسفی و اندیشه‌ای هم نفوذ کرده. مثلا فرض کنید کسی مثل ژیژک در تحلیل‌هایش دائما از زبان جوک‌ و طنز استفاده می‌کند یا از زبان قصه‌های ساده…، مثال می‌زنم. در یکی از بحث‌هایش می‌گوید در جایی دزدی می‌شد. نگهبانان دم در همیشه کارگرها را چک می‌کردند که در گاری‌هایی که با خودشان بیرون می‌برند، چه می‌دزدیدند. بعد از مدت‌ها متوجه می‌شوند که آن ها خود آن گاری‌ها را می‌دزدیدند. این داستان ساده طنزآمیز است. اما یک فیلسوف بزرگ جهان از همین استفاده می‌کند برای آغاز مباحثه خود و سعی می‌کند مبتنی بر این بحث کند. در واقع اینطور نگاه کنیم که از منظر سطح خرد کنش متقابل یا پدیدار شناسی یا ساختن گرایی اجتماعی، جوک ها یک شیوه خلق جهان هستند. زبان طنز و جوک‌ یکی از زبان‌هایی است که برای خودمان جهان را دائما در آن خلق می‌کنیم. این نگاه اول. رویکرد بعدی به مسئله جوک ها، رویکری مارکسیستی است که می‌توان به آن اشاره کرد. می‌شود به دو شکل تعریف کاملا مارکسیستی از مسئله ارائه کرد. اول اینکه می‌شود گفت به زبان مارکسیستی، زبان جوک‌ و طنز، زبان نادانی است چون از نگاه مارکسیسم به معنای عام آن، فرهنگ، روبنای اقتصاد است و به معنای دانایی جامعه نیست. به معنای میزان نادانی جامعه است. یعنی وقتی‌ می‌گوید فرهنگ تابعی است از اقتصاد و می‌گوید طبقه حاکم در واقع باید توجیه‌گر منافع اقتصاد باشد، یعنی اینکه فرهنگ بیش از اینکه بیانگر میزان دانایی جامعه باشد، بیان‌گر میزان نادانی جامعه است. بیان‌گر آن دامنه از معرفت است که در آن جهل ممکن می‌شود. چون طبقه بالا باید این جهل و نادانی را دامن بزند، فریب‌ها را دامن بزند. باید بتواند نادانی‌ها و فریب‌ها و اشکال نادرست زبان را ایجاد کند تا طبقه پایین به منافع خودش آگاه نشود. پس اگر از این منظر نگاه کنیم، زبان جوک‌ و طنز، گونه‌ای فریب است. گونه‌ای نادانی و ترویج نادانی در جامعه است. گونه‌ای اغفال از آن چیزهایی است که باید به‌طور جدی مورد توجه جامعه قرار گیرد و این زبان طنز و جوک‌ از طریق ساختار درونی خودش که یک فرم دروغین خنده است، منافع واقعی و راستین جامعه را مغفول و پنهان می‌کند. نگاه اول از منظر مارکسیستی این است که زبان طنز و جوک‌ یکی از ابزارهای سلطه و قدرت است. به نوعی سوپاپ اطمینان است. جامعه می‌خندد تا چیزهای جدی‌تر را نبیند. جامعه با خنده از ماجراها می‌گذرد. جامعه با خنده، در واقع خودش را فریب می‌دهد. جامعه با خنده، از روبه‌رو شدن با بنیان نابرابری و تهاجم و سلطه‌ای که به او اعمال می‌شود فرار می‌کند. گونه‌ای راه دررو است. البته با خنده و تلطیف لحظات خاصی در زندگی که خودت را به گونه‌ای به گمراهی می‌زنی و می‌خواهی با مسایل به صورت جدی روبه‌رو نشوی. این از نگاه اول مارکسیستی. اما آن سوی ماجرا، مارکسیست‌های امروزی قرار دارند، کسانی که به‌طور خاص در مکتب انتقادی یا مطالعات فرهنگی، جوک‌ و طنز را یکی از اشکال مقاومت می دانند. برخلاف اینکه آنجا گفتیم اشکال سلطه است، اینجا اشکال مقاومت است. یعنی شما با جوک‌ و طنز، زبان سلطه حاکم و زبان مسلط حاکم را دیکانستراکت می‌کنید، بازسازی‌اش می‌کنید. فرض کنید اگر زبان مسلط حاکم می‌خواهد به شما بگوید سقوط هواپیما ناشی از مشکل فنی بوده یا خطای خلبان و امثال آن، شما با ساختن طنزهای متفاوت این نظام ها را برهم میزنید، مثل مردی که خیانت می‌کرده و به دروغ گفته سوار هواپیما بوده اما الان روش نمیشود بگوید در آن هواپیما نبوده و نمی‌داند که چگونه باید اشتباهش را توضیح بدهد، چون تصور این است که او مرده. این در واقع گونه‌ای است از برهم زدن آن تصوری که نظم سیاسی می‌خواهد در ذهن آدم‌ها بسازد و قصه‌ خاصی شکل دهد و نظم بخشی کند، می‌خواهد نظام سیاسی و نظام قدرت را به نوعی اردرینگ(ordering) کند و شما با خلق این جوک‌‌ها و طنزها آن اردرینگ را برهم می‌زنید. اجازه نمی‌دهید که آن نظم مسلط شود.

 

 

یعنی ساختار شکنی آن نظمی که می‌خواهد به من تحمیل شود؟

دکتر مهرآیین: دقیقا. طنز به این معنا، ابزار مقاومت است از طریق بازسازی و ساختار شکنی الگوی مسلط زبانی که در جامعه ترویج می‌شود. به همین دلیل است که عمدتا گفته می‌شود که زبان طنز، یک زبان سیاسی است، یک گونه زبان مقاومت و زبان اعتراض است. یک گونه زبان بیان خشم است. یعنی شما از طریق این ماجرا خشم‌های خودتان را مطرح می‌کنید.

 

 

شاید به این تعبیر بوده است که زمانی نظام سیاسی به شدت با هر گونه طنزی مخالفت می کرد، مجلات طنز را توقیف می کرد و کوچکترین شوخی ها حتی کاریکاتورها را هم تحمل نمی کرد.

دکتر مهرآیین: بله. گفتم به دو شکل می‌شود آن را نگاه کرد. می‌توان هم تعبیرش کرد به سوپاپ اطمینان قدرت که اتفاقا موافق گسترش طنز و کاریکاتور باشد و از این طریق اعتراض را به سطح چیپ و بی ارزش بیاوریم و آن را سطحی کنیم. یعنی اگر من کاریکاتوری از آقای هاشمی یا یک مسول سیاسی دیگر یا از یک فرمانده یا از رئیس مجلس، بکشم درواقع دارم خشم خودم را تخلیه می‌کنم. اینها بحث‌هایی است که بودریار می‌کرد. بحث بودریار این بود که شما هر چقدر پدیده ای را در فضای مجازی بسازید، آن نیرویی که در پدیده واقعی است تخلیه می‌شود. مثال مشهوری که می‌زد، می‌گفت شما هر چقدر جنگ را در تلویزیون نشان دهید و بعد جنگ واقعی را نشان دهید، مردم دیگر نسبت به آن جنگ واقعی احساس ناراحتی نخواهند کرد. چون آنقدر صحنه‌های خشونت آمیز در تلویزیون دیده‌اند که دیگر خشمی وجود ندارد. حالا اگر بتوانید در فضای سیاسی جامعه از طریق طنز و جوک‌، دائما فضای اعتراضی نسبت به نظام قدرت، نه فقط دستگاه دولت، دامن بزنید، تبعا آن انرژی اعتراضی تخلیه می‌شود و چون آن انرژی اعتراضی تخلیه می‌شود عملا جوک‌ و طنز در راستای تثبیت قدرت عمل می‌کنند و با سطحی کردن ذهنیت سیاسی جامعه، هم به جامعه نشان می‌دهد که تو اعتراض می‌کنی و هم به راحتی جامعه را کنترل می‌کنند. این فرهنگ توده‌ای است. یعنی ویژگی‌ای بود که مکتب انتقادی در باب فرهنگ توده‌ای می‌گفت. مثلاً طنز مهران مدیری یا رضاعطاران یا دیگران به شکلی به جامعه اعتراض می‌کند مثل اعتراضی که مهران مدیری به پزشکان کرد. اما از آن طرف ماجرا این است که این طنزها، اعتراض عمیق شما را تبدیل به اعتراض سطحی در یک لایه می‌کنند و نتیجه آن فقط راضی کردن شما است.

 

 

یعنی جوک و طنزها در این حالت مانند یک سوپاپ اطمینان عمل می کنند؟

دکتر مهرآیین: دقیقا، خشم انبار شده را آرام آرام در قالب خنده تخلیه می‌کند، نه در قالب مرگ، نه در قالب تنفر یا غم بلکه در قالب خنده که جذاب‌تر هم هست این کار را میکند. اما این طرف ماجرا را هم گفتم که مطالعات فرهنگی و انتقادی‌ها می‌گویند که ماجرا برعکس است. جوک‌ می‌تواند بازسازی فرهنگ مسلط نباشد، جوک‌ می‌تواند نظام مسلط زبانی و دیسکورس حاکم را به چالش بکشد. عملا این زبان پایه‌های آن لایه‌های زبانی که خودش چیده را نابود می‌کند و کنار می‌زند و در نهایت، جوک‌ آغازگر اعتراض‌های سیاسی جدی‌تر هم میشود. همانطور که در انقلاب مشروطه ایران بود. کارهایی که ایرج میرزا و امثال ایرج میرزا می‌کردند و می‌نوشتند به تمسخر و به چالش کشیدن نظم سیاسی حاکم بود. این هم یک رویکرد دیگر بود.

 از همین زاویه دید می‌تواند به رویکرد بعدی رفت. در رویکرد بعدی، باز برمیگردم به سطح خرد که می‌شود تحلیل فرویدی. تحلیل فرویدی به یک معنا هم فلسفی است و هم روانکارانه و هم به شکلی جامعه شناختی است. از نگاه فرویدی اصولا جوک‌ یا طنز یک گونه تسکین است. از نگاه فروید، ناخودآگاه که انباشته شده و سرکوب شده‌های ما در آن انباشت شده اند، به اشکال متفاوت می‌تواند خود را بیان کند. ناخودآگاه عمدتا جایی است که کنترل می‌شود، یعنی فرهنگ مسلط نمی‌گذارد ناخودآگاه جامعه بیرون بزند. مثل خشم‌های انباشت شده. اما فروید می‌گفت دو سه جا هست که این خشم ها می‌تواند بیرون بزند. یکی خواب بود، یکی زبان پریشی بود و یکی جوک‌. از نگاه فروید، جوک‌ یکی از راه‌های بیرون کشاندن ناخودآگاه سرکوب شده فرد و جامعه است. یعنی ناخودآگاهی که سرکوب شده می‌تواند از این طریق بیرون بزند. از این رو اگر از این منظر به جوک نگاه کنیم یک گونه تسکین و درمان است برای ترومای فردی و جمعی. رنج‌های فردی، تروما و رنج فردی و جمعی که در نتیجه سرکوب در ما انباشت شده از طریق زبان پریشی، از طریق جوک‌ و از طریق خواب می‌تواند بیرون بزند. البته همانطور که فروید می‌گفت ما در جوک‌ باز محدوده داریم. او می‌گفت با اینکه سرکوب شده‌ها ناخودآگاه در خواب بیرون می‌زند اما باز هم شما نیمه بیدار هستید، یعنی نیمه هشیار هستید. فرهنگ عمل می‌کند، شما را کنترل می‌کند و اجازه نمی‌دهد هر چیزی را در خواب ببینید. جوک‌ هم قلمروِ کنترل شده اعتراض و قلمرو کنترل شده بیان ناخودآگاه است. این است که زبان جوک‌ و طنزی که می‌بینید گاهی به وقاحت و زشتی می‌زند و حتی غیرقابل تحمل هم می‌شود، یکی از اشکال تخلیه روانی جامعه است.

 

 

پس نمی توانیم بگوییم جوک ساختن برای افرادی است که توان ابراز خشم خود را ندارند؟ یا نسبتش بدهیم به افراد ضعیف و ترسو؟

دکتر مهرآیین: همین است، ابراز خشم دقیقا همین است. نگوییم که جوک‌ یکی از اشکال سخیف بیان اعتراض در مقابل اشکال دیگر آن است. از نگاه روانکاوانه فرویدی، این یکی از شکل‌های ممتاز بیان خشم است. این یکی از اشکال بیان اعتراض جامعه است. در واقع جوک سرکوب‌های درونی شده در سطح فرد و جامعه را بیان می کند. هرگز نباید فکر کرد که من و شما اگر شیشه را بشکونیم یا یقه کسی را بگیریم یا کسی را از قدرت پایین بکشیم یا با جمعیت دو میلیونی در خیابان اعتراض کنیم رفتاری قدرتمندتر از جوک‌ اعمال کرده ایم. همه اینها اشکال متفاوت بیان خشم فرونهفته در روان فرد و در سطح جامعه است. به همین دلیل جوک‌ و طنز چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی یکی از مکانیزم‌های دفاعی است. یکی از مکانیزم‌های تحلیه رنج است. این هم یکی از اشکال دیگر ماجراست.

 

 

آن روی دیگر این جریان چگونه است؟ یعنی جوک ها چنانچه برآمده از جامعه و فرهنگ مردم هستند، چه تاثیری روی فرهنگ و جامعه خواهند گذاشت؟

دکتر مهرآیین: حالا برگردیم به این سوی ماجرا. در نظریه‌های سطح کلان‌تر، مثلا اگر بخواهیم دورکیمی فکر کنیم، از نگاه دورکیم، فرهنگ هر جامعه یا الگوهای فرهنگی و الگوهای زبانی که در هر جامعه وجود دارد، در تطابق کامل با زندگی اجتماعی آن جامعه است. یعنی اگر در یک روستا زندگی کنید که جمعیت کم است، جامعه شبیه به هم است، ریش سفیدی وجود دارد و بقیه مردم هم اطاعت می‌کنند. شغل همه یا کشاورزی است یا دامپروری، فرهنگش هم مبتنی بر شباهت است. یعنی اولا فرهنگش پیچیده نیست دیگر اینکه مبتنی بر شباهت است. یعنی اگر درختی در آن روستا وجود دارد که اسم و عنوانی دارد، همه می‌دانند که اسم آن چیست. چون هم جمعیت آن جامعه کم است و هم آن درخت را همه می‌شناسند و هم مردم می‌توانند بطور خاص از یک درخت خاص حرف بزنند. چون در چنین جامعه ای فرهنگ هنوز خیلی ساده است. اما از نگاه دورکیمی وقتی جامعه پیچیده می‌شود، بسته به حجم و تراکم جمعیت و تقسیم کار، الگوی پیوند جامعه که همان فرهنگ یا روح جمعی است در کنار تقسیم کار عامل ادغام این جمعیت منفک شده از هم‌دیگر است، می‌تواند در این جمعیت، اتحاد و انسجام ایجاد کند و جامعه را به هم نزدیک کند، چون مثل روستا نیست که یک جمعیت معدود و حجم کوچک در یک فضا زندگی می‌کردند با یک تقسیم کار ساده.الان، چگونه می‌شود در شهری مثل تهران با این همه جمعیت، این همه آدم را با هم پیوند داد؟ تنها به یک حالت می‌شود پیوند داد. روح جمعی انتزاعی یا روح جمعی پیچیده. یعنی ما دیگر نمی‌توانیم بگوییم حجاب این دختر یا حجاب آن دختر، می‌گوییم حجاب. نمی‌توانیم بگوییم این درخت یا آن درخت، می‌گوییم طبیعت، می‌گوییم محیط زیست. با مفاهیم عام حرف می‌زنیم. از نگاه دورکیم یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های دنیای مدرن، دنیای شهری شده و صنعتی شده این است که فرهنگش هم در تطابق با این وضعیت قرار می‌گیرد. آن موقع اگر از من بپرسید چرا رمان به‌عنوان یک زبان در دهه ۴۰ شکل گرفت؟ چرا طنز به‌عنوان یک زبان شکل گرفته؟ چرا زبان جوک‌ شکل گرفته است؟ من می‌توانم به شما از این منظر پاسخ دهم که این کارکرد دارد. چون در تطابق با همین وضعیت اجتماعی است. مثلاً رمان زمانی به‌وجود می‌آید که انسان شهری شکل گرفته و انسان شهری، آنقدر مسایلش زیاد شده که دلش می‌خواهد از خودش و مسایلش سخن بگوید. اگر انسان‌ها بخواهند از خودشان سخن بگویند، باید شروع به سخن گفتن با دیگران و نوشتن درباره آن کنند. وقتی نوشته می‌شود طبعا مجموعه‌ای از متون نوشته می‌شود که از دنیای درونی انسان‌ها حرف می‌زنند. پس رمان، بیان دنیای فردی افرادی است که در یک جامعه پیچیده زندگی می‌کنند. اگر دقت کنید امروزه دختران و زنان ما به شدت رمان نویس می‌شوند. چرا؟ در این زندگی پیچیده مسایلی بر اینها عارض می‌شود که دوست دارند درباره این مسایل حرف بزنند. یکی از بهترین راه‌هایی که می‌توانند از مسایل خود حرف بزنند این است که رمان بنویسند، رمانی که خودشان خلق و تولید می‌کنند. زبان جوک‌ و زبان طنز هم از این منظر و این نظریه، در جامعه کارکرد دارد. در یک جامعه پیچیده که مسایل زیاد شده و حاد است، انباشت و تراکم زمان زیاد است، دائما در سفر، در گذر و در حرکت هستید،رابطه شما با پدیده‌ها، لحظه‌ای است. به زبان «زیمل» یک لحظه پیوند می‌گیرید و ولش می‌کنید، چون آنقدر این مسایل زندگی شهری زیاد است که ، به زبان بنیامین شما جهان را تجربه نمی‌کنید، فقط با آن مواجهه پیدا می‌کنید. تجربه یعنی اینکه در پدیده بمانید. یعنی من ساعت‌ها بنشیم، چای بخورم و حداقل یک ساعت با چای ور بروم. چرا نویسنده ها و اهل تفکر با چای و سیگار خودشان را بسیار مشغول می کنند؟ چون سیگار و چای یکی از مکانیزم‌هایی است که تو را قادر می‌کند تجربه کنی، نه مواجهه. حداقل به‌خاطر سیگار کشیدن و چای خوردنت هم که شده، نیم ساعت فکر می‌کنی.می‌توانید فکر کنید. وگرنه در حالت‌های دیگر دائما در حال گذر هستید، در سرعت هستید، در زمان کوتاه شده هستید. با این همه مساله و زمان کوتاه شده، شما نمی‌توانید درباب پدیده‌ها تفکر کنید، نمی‌توانید خیلی جدی بیاندیشید، نمی‌توانید تفکر اخلاقی فلسفی جدی داشته باشید. یکی از مهم‌ترین راه‌ها و یکی از مهم‌ترین مکانیسم‌هایی که در این گونه زندگی به‌وجود آمده این است که زبان ما هم زبان کوتاه شده‌ای است. یکی از نمود های زبان کوتاه شده، زبان جوک‌ و طنز است. سریع در باب پدیده‌ها چیزی می‌گوید و رد می‌شود و اتفاقا یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که این زبان دارد، که همه با آن در ارتباط قرار دارند و مصرفش می‌کنند همین کوتاه بودنش است.

 

 

درواقع می توانیم بگوییم مصرف جوک به این گونه به شدت بالا رفته است چون جوک ها به شما یک قضاوت سریع ارائه می دهند. یعنی شما بدون فکر کردن و زحمت کشیدن سریع یک قضاوت به دست می آرید؟

دکتر مهرآیین: بله. درواقع با جوک در یک محدود کوتاه زمانی، نکته‌ای را می‌گویید که کوتاه هم هست و عمدتا عمیق هم نیست. چون زمانی برای نوشتنش صرف نشده است. مهم‌ترین ساز و کار زبانی که می‌تواند مفهوم را منتقل کند، این است که به شکل طنز بیان شود. یک وقت است می‌خواهید درباره جهان فکر کنید پس باید فلسفی فکر کنید تا جهان را تجربه کنید و با جهان درگیر شوید. مثلا فرض کنید شوپنهاور و کانت و هگل بخوانم، اما اگر می‌خواهید مخاطب‌تان را یه صورت سطحی نه جدی با موضوع درگیر کنید. ساده‌ترین مکانیسم فکری برای این کار طنز است.

 

 

یعنی تهیه کردن یک خوراک راحت برای مخاطب.

دکتر مهرآیین: جهان آنقدر مساله برای شما می‌سازد که شما نمی‌توانید در پدیده‌ها بمانید. پدیده‌ها  موقت هستند. پیوند شما لحظه‌ای است با پدیده‌ها. همین الان شکل ساده زندگی خودتان را تصویر کنید. از صبح که بلند می‌شوید تا شب که می‌خوابید، دوباره روز بعد. آنقدر این پدیده‌ها با سرعت بر شما می‌گذرند که امکان این وجود ندارد تا جهان را تجربه کنید. پس انسان‌ها هم سعی کردند که در این وضعیت زندگی پرسرعت شهری پیچیده  فرم‌هایی از زبان را بسازند که هم بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند هم بتوانند دیدگاه‌های خود را منتقل کنند. یعنی میانجی رابطه خود با جهان را ایجاد کردند. زبان طنز و زبان جوک، در عین حال، جدی هم هست. فکر نکنید چون جوک است بی‌معناست. چون جوک است جدی نیست. گفتم که این اتفاقا بیانگر عینیت‌های زندگی است. بیانگر دیدگاه‌های ماست. بیانگر این است که چه مسایلی برای ما مهم است. جوکی در زبان انگلیسی است که زن ها آن را ساخته اند و می گوید: اگر شما میگویید اولین بار مردها به کره ماه رفتند، پس باقی مردها را هم بفرستید همان جا. همه مردها را بفرستید بروند. زنان فمنیست این جوک را ساختند. این فقط یک جوک نیست، این نشان دهنده این است که من با مردسالاری مخالف هستم. من آن را نقد می‌کنم. جوک ها مسایل مهم زندگی را می‌گویند. حتی بیانگر طرز تفکر ما و این نکته هستند که ما با چه مخالفیم هستند. امروز یک جوک دیگر شنیدم با این مضمون که می‌دانید همشیره یعنی چه؟ همشیره یعنی دو نفر با هم با پیک نیک شیره می‌کشند. به یک معنا این جوک هم به سخره گرفتن اعتیاد است، هم استفاده از یک پدیده زشت به اسم اعتیاد برای خندیدن است، هم مسخره کردن خانواده های امروزی است. نکات مهمی در آن نهفته است.  فکر کنم بحثش این است که اعتیاد آنقدر در جامعه عمیق شده که دیگر همشیرگی هم این معنی را می‌دهد.

 

 

گاهی جوکها  سیاه می شوند و سویه توهین به شخص، گروه یا قوم خاصی دارند. این نوع جوک ها را چه جایگاه و چه تعریفی دارند؟

دکتر مهرآیین: یکی از مهم‌ترین ساز و کارهای ساده اعمال قدرت بر افراد، همین خندیدن است. یعنی آن جمله مشهور که می‌گویند شما در قالب یک شوخی، همه توهین‌هایت را به من می‌کنی. از منظر تحلیل گفتمان انتقادی می‌شود گفت ، ساز و کار جوک هم این است. در واقع جوک، یکی از ابزارهای اعمال قدرت و اعمال سلطه است. اینکه شما لرها را تحقیر می‌کنید زن‌ها را تحقیر می‌کنید ترک‌ها را تحقیر می‌کنید، ورزشکاران یا این گروه و آن گروه را تحقیر می‌کنید، به شکلی نظم بخشی‌هایی در عالم ایجاد می‌کنید که او در جایگاه پایین قرار گیرد و کسی دیگر در جایگاه بالاتر. این را می‌برم به سمت تعاریف بعدی. یکی از تعاریف فلسفی از جوک همین است، برتری جویی. اصلا جوک در واقع در گذشته، یکی از ساز و کارهایی بود که طبقات بالای جامعه می‌خواستند سطله خود را نسبت به طبقات پایین نشان دهند. مثلاً در گذشته می‌بینیم که شاهان، ملیجکی داشتند که این ملیجک دیگران را مسخره می‌کرد تا شاه بخندد یا برتری و دانایی شاه را بر دیگران نشان دهد. یا همچنین در گذشته می‌بینیم که طبقات و حتی قشرهای فاخر جامعه از طریق خودزنی و به سخره گرفتن خودشان از شاهان خلعت می‌گرفتند. در زندگی حافظ و امثال آن نقل شده، جایی که در منازعه با شاه قرار می‌گرفتند سعی می‌کردند از طریق جو‌ک‌هایی که خودزنی در آن نهفته بود، شاه را بخندانند و از این طریق خودشان را پیش شاه عزیز کنند. این نشان دهنده برتری شاهان بود، این هم یکی از ساز و کارهایی است که می‌شود از این منظر به آن نگاه کرد.

 

 

چه تاثیراتی روی جامعه دارد این جوک‌ها؟ چگونه روی جامعه تاثیر می‌گذارند.

دکتر مهرآیین: از این منظر اگر بخواهم حرف بزنم، در نگاه نخست اینکه این جوک‌ها، جامعه را سخیف می‌کنند. یعنی سطح تفکر جامعه را پایین می‌آورند. در نگاه اولیه این است که این جوک‌ها سطح تفکر و پیوند ما را با جهان، سخیف و ابتدایی می‌کنند. چون اینها یکی از میانجی‌های ما با جهان هستند، اگر گسترده شوند در جامعه و مردم عادت کنند که نوع پیوند خود را با جامعه فقط از طریق همین منظر جوک و طنز تعریف کنند، به شکلی ما به لحاظ فرهنگی، دچار ابتذال می‌شویم، به سطح پایین تفکر نسبت به مسایل اجتماعی‌مان می‌رسیم. این نگاه اولیه است که همه ما می‌بینیم. این شکل اولیه آن است. شکل دوم ماجرا این است که می‌شود نگاه دیگری به آن کرد. می‌شود گفت همین‌ها تنها راه به زبان درآمدن جامعه است. چون جامعه اگر به زبان درنیاید که چیزی از آن دیده نمی‌شود، گویی مرده است. و این زبان جوک و طنز، حداقل زبان و حداقل برخوردی در سطح زبان با مسایل اجتماعی است که جامعه اجازه دارد این کار را بکند. چون در سطوح دیگر زبانی، نظام قدرت اجازه نمی‌دهد افراد حرف بزنند و صداها را نمی‌گذارد بروز کنند و به بیان آیند، پس حداقلی است که می‌توانیم در خصوص مسایل جامعه‌مان قضاوت کنیم و حتی به گوش سیاسیون و نظام قدرت برسانیم. آن هم زاویه دید دیگر است که می‌شود در این ماجرا به آن نگاه کرد. اما می‌خواهم چیز دیگری بگویم. در نگاه اولیه به هر نوع زبانی که در جامعه منتقل می‌شود، می‌توان همین نگاه را داشت یعنی فقط نقش انتقال دهنده برایش در نظر گرفت. حداقلش این است که زبان ما فعال است. چه به شکل سخیف آن که می‌گوییم فرهنگ جامعه را مبتذل می‌کند و چه این شکلش. گویی فکر می‌کنیم که زبان، واقعا خودش هیچ کاره است. گویی ما آدم‌ها هستیم که زبان را یا به شکل سخیف یا به شکل اعتراضی به‌کار می‌گیریم و حداقل چیزهایی را در جامعه می‌گوییم. می‌خواهم بگویم اینطور نیست. در جامعه هر گونه زبانی به‌خصوص زبان طنز و جوک وقتی تولید می‌شود، حیات خاص خودش را پیدا می‌کند. منتقل که می‌شود، معانی آن ثابت نیست بازتفسیر می‌شود و اشکال دیگری برای خودش پیدا می‌کند. این گونه نیست که یک حیات لحظه‌ای موقت سست پیدا کند و از بین برود. هر گونه زبانی در جامعه از طریق مخاطبانش بازتفسیر می‌شود، کلمات، معانی دیگر پیدا می‌کنند. شما جوک را که تعریف می‌کنید، چرا ترک‌ها را وادار به اعتراض می‌کند؟ شما فقط دو دقیقه به آن خندیدید اما چرا لرها را وادار به اعتراض می‌کند؟ دلیلش این است که جوک ها در جهان ترک‌ها یا در جهان لرها بازتفسیر می‌شوند و به گونه‌ای دیگر خوانده و دیده می‌شوند. جوک‌هایی که در جامعه منتشر می‌شوند نکته‌ای در خود نهفته دارند که در فرایند تفسیری ممکن می‌شوند. در فرایند تفسیر گاه فکر می‌کنیم، سخیف هستند، گاهی فکر می‌کنیم اعتراضی هستند. می‌خواهم بگویم نکته مهم این است که زبان زنده باشد، و این زنده بودن با این تفسیرها ممکن میشود. مهم نیست که زبان طنز است یا زبان ادبیات فاخر. اینکه یک جامعه‌ای زنده باشد، از منظر زبانی تفسیر را ممکن میکند. چه اینکه ما قضاوت کنیم جامعه را سخیف می‌کند و چه اینکه اعتراضی را منتقل می‌کند. در این فرآیند تفسیر واژه‌ها حرکت می‌کنند، کلمات بار پیدا می‌کنند و به جاهای مختلف می‌روند. تصویر، عکس، شعر، مجسمه، همه اینها معانی متعددی را پیدا می‌کنند و به جامعه منتقل می‌کنند، این به نظر من خودش دارای ارزش است. یعنی در واقع یکی از مهم‌ترین رسالت‌های زبان این است که بتواند دائما ذهنیت جامعه را وادار به تفسیر موقعیت خودش کند. همین که این فرایند تفسیر موقعیت را برای ما ممکن می‌کند به نظر من حداقلی از نشاط و پویایی و زندگی در جامعه ممکن است.

 

 

درواقع جوک ها بنا بر تفاسیری که از آنها به عمل می آید تاثیر گذار هستند و جامعه را به نحوی به حرکت وا می دارند؟ در مجموع شما به عنوان یک جامعه شناس چنین فرایندی را چگونه تفسیر می کنید؟

دکتر مهرآیین: جوک جامعه را وادار به حیات می‌کند. چرا این برای ما مهم است؟ زبان‌هایی که ما به‌کار می‌گیریم، با احساسات همراه هستند. زبان، فارغ از احساس نیست. در جامعه چهار نوع احساس داریم که بنیاد احساسی ما هستند و هر یک زبان خاص خودشان را دارند. یکی شادی، یکی غم، یکی خشم و دیگری ترس است. همه احساس‌ها به نوعی، ترکیب بعدی اینها هستند. یعنی فرض کنیم عشق، به‌عنوان یک احساس، احساس اولیه نیست. عشق یک احساس ترکیبی است و خودش احساس مستقلی نیست. عشق پذیرش است به اضافه شادی. در بحث جامعه شناسی احساس است که این بحث‌ها مطرح می‌شود از  این ۴ احساس، خشم و غم و ترس و شادی، سه موردش برهم زننده نظم جامعه هستند. هم غم، هم ترس و هم خشم، نظم اجتماعی را منتفی می‌کنند. تعاملات بین انسان و غم بیانگر نفی رابطه است. ترس و خشم هم نفی رابطه هستند. از نظر من، در این وضعیت اجتماعی که ما قرار داریم، حداقل شادی، نظم اجتماعی را ممکن می‌کند. شادی ما را در رابطه با هم قرار می‌دهد. اما همین شادی اگر بازتفسیر شود و در اقوام ترک و لر و کرد به خشم تبدیل شود آن وقت نقش منفی پیدا میکند.

اما اگر جوک در قالب شادی برای کلیت جامعه مطرح شود و همه با آن بخندند، نظم اجتماعی را بازتولید می‌کنند. اگرچه ممکن است بگویید این نگاه کاملا غیرانتقادی است، نگاه کاملا نگهدارنده حفظ وضع موجود است. اما در وضعیت جامعه ما که به نظرم نظم اجتماعی جامعه ما از هم فروپاشیده است، زبان طنز و جوک حداقل زبان و حداقل مکانیسمی است که می‌تواند ما را در پیوند با هم قرار دهد و هنوز می تواند رابطه ها را ممکن ‌کند، هنوز می تواند باعث ‌شود ما ۵ نفری با هم بخندیم. ولی غم، خشم و نفرت ما را از هم جدا می‌کند و در جامعه و جهان امروزی، به‌خصوص با مسایلی که در زندگی ما جاری است، در محیط جغرافیایی خاورمیانه با این جنگ و خشم و خشونتی که وجود دارد، این حداقل ماجرایی است که جامعه را هنوز در پیوند با هم نگه می‌دارد. به نظرم از این منظر این حداقل تاثیرگذاری است که این پدیده در جامعه دارد. از این نظر، نگاه من مثبت است. نه از باب اینکه اعتراض ما را به سیاسیون برساند و …  از باب اینکه ما را در یپوند با یکدیگر قرار می‌دهد. هنوز می‌توانیم با هم گفت‌وگو کنیم و با هم بخندیم.