سبب شناسی توسعه نیافتگیِ ایران
بازخوانی کتابی از احمد آل یاسین
فریدون مجلسی
*کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران* / نوشته *احمد آل یاسین* / ۴۰۰ صفحه / نشر پژواک کیوان/ ۱۳۹۹
*سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران* در واقع *عنوان کتابی است* تازه، *نوشته مهندس احمد آل یاسین* که آن را بسیار جالب یافتم.
برای ارزشیابی چنین کتابی باید نخست نویسنده را شناخت و اعتبار سخنش را دریافت.
مهندس *احمد آل یاسین* ، از فارغالتحصیلان قدیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران است، در زمانی که هنوز آن دانشکده رقیب و همتای دیگری در کشور نداشت. شمار فارغالتحصیلان اندک بود و برنامههای عمرانی و رفع نیازهای سختافزاری کشوری عقبمانده و فقیر و آسیب دیده از حوادث قرون و اعصار بسیار. تبلیغات دلگرمکننده ملیگرایانه که بیشتر بر ارزشهای ادبی و فرهنگی پیشینیان تکیه دارد بهجای خود، اما بدون تعارف توسعهنیافته بودیم و باید میکوشیدیم از این صفت آمیخته با فقر و فساد و فرودستی رهایی یابیم. به اینکه یکی از پنج کشور آسیایی و آفریقایی بودهایم که همراه با چین و تایلند و ترکیه و تا حدی اتیوپی، به هر جان کندنی استقلالی را حفظ کرده و در انقیاد رسمی استعمار اروپایی قرار نگرفته بودیم، میتوان بالید اما نمیتوان گفت که به دلایل درونی و بیرونی از آن سلطهگری ظالمانه و تحقیرآمیز رنج نبرده و آسیب ندیدهایم؛ نمیتوان گفت که کشور ما با همه موانع دست و پاگیر که در این کتاب آمده است، درصدد دستیابی به توسعه نبوده و به برنامه و برنامههایی در این راه نیندیشیده و اقدام نکرده است.
در واقع, نویسنده کتاب که دورههای هیدرولوژی را در هلند و آمریکا نیز گذرانده است نه فقط با پشتوانه و شیوهای آکادمیک، در *کشوری که نیاز ابدی به آب* و *برنامهریزی آب* دارد، کارشناس ارزندهای است که در شمار برنامهریزان باسابقه سازمان برنامه بوده، در طراحی و *اجرای برنامههای عمرانی ۶۰ سال اخیر ایران* نیز *مشارکت* داشته و اجرای موفقیت آمیز *شبکه آبیاری دز* و *مدیریت طرح نیشکر کارون* و نیز *مدیر عاملی سازمان آب و برق خوزستان* را در سال *۱۳۵۶* بر عهده داشته است.
از این نویسنده، پیشتر نیز کتابهای « *تاریخچه برنامهریزی* » و « *ایران و شاخصهای جهانی توسعه* » منتشر شده که کوشیده است راهنمای بستریابی مناسبتری برای برنامهریزان دلسوزی باشد که ایرانِ بهتر و توسعهیافتهتری را آرزو میکنند.
« *سببشناسی توسعهنیافتگی ایران* » نیز تلاشی دیگر با *دیدگاه فرهنگی و تاریخی* عمیقتری در همین زمینه است؛ چنانکه از نام کتاب بر میآید بدون تعارف توسعهنیافتگی را واقعیتی دانسته است که باید با کشف سبب و سببها آن را شناخت تا بتوان در هنر و دانش برنامهریزی راهی برای گذار یافت.
نویسنده در سببشناسی توسعهنیافتگی به *ژرفاهای تاریخ اجتماعی ایران* سرکشی میکند. اینکه چگونه *خشکی* بخش مهمی از این *اقلیم* ، ساکنان را به اجرای *شاهکارهای مهندسی پر مشقت* برای ساخت *کاریزها* (قنات) و *آبرسانیهای دوردست* واداشته و چگونه از *باد* برای راهاندازی *آسیابهایی با پرههای عمودی و موازی محور* استفاده کرده است.
چگونه از قرنها و هزارههای پیش *سدهای ذخیره* و *انحراف آب برای کشاورزی* ساخته و چگونه با *تجارت* و *صنعت* و *تولید* ، *ثروت* و *دانشی* فراهم کرده و چگونه این ثروت هر بار چون بال و پر طاووس آزمندی همسایگان و قبایل صحرانشین پیرامونی را به « *ایلغار* » و *تاراج* و *تخریب* و *کشتار مردم* کشانده و موجب دور دیگری از *فقر* و *فلاکت* شده است تا باز همچون *مرغ آتش* از دل *خاکستر* پیشین برخیزد و *اشغالگران را رام کند* و جامعه و ثروت و فرهنگی از نو بر انگیزد تا بار دیگر از سویی دیگر، *به تاراجش برند.*
از این دیدگاه، کتاب سببشناسی توسعهنیافتگی ایران *بازخوانی تاریخ اجتماعی ایران* در *تسلسل* این *فراز و نشیبها* از پیش از *عهد هخامنشی تا کنون* است؛ از اینرو در *جامعهای که به دلیل شناخت اندک از تاریخ* و *تحولات اجتماعی* تا حدی *هویت خود را گم کرده* است، *مروری بر تاریخ اجتماعی و سیاسی* نیز محسوب میشود.
در کتاب پس از *طرح مسئله* در پیشگفتار در بیان *الگوواره کیفیت زندگی* ، نخست *توسعه* را به معنی « *بازسازی جامعه بر اساس اندیشهها و بصیرتهای تازه* » بر مبنای « *علم باوری* »، « *انسان باوری* » و « *آینده باوری* » به عنوان *یک فرایند جامع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی* تعریف میکند.
او *توسعه* را یک *حق جداییناپذیر* برای *انسان* میشناسد.
« *توسعه یافتگی حاصل بهبود شرایط اقتصادی و تولید ثروت و توزیع برابر فرصتهای اقتصادی و اجتماعی و بهره مندی از آموزش و فرهنگ و هنر یعنی جنبههای مهم کیفی زندگی انسان است* » که در *فقر* و *جهل* محقق نمیشود.
و *توسعه نیافتگی* و *عقبماندگی* محصول *ناآگاهی دولتها از الگوها* و *نظریههای توسعه* و *بیتوجهی به مصالح و منافع ملی جامعه* است.
کتاب به مقولههای جدیدتر زیست محیطی یعنی *توسعه پایدار* توجه دارد یعنی *بهرهبرداری از منابع طبیعی بتواند قابل بازیافت و بازسازی باشد* وگرنه *نسلهای آینده* را درمانده خواهد کرد.
*توسعه فرهنگی* فقط به علم و فنون مبتنی بر ریاضی و صنعت و پزشکی نیست، این *علوم انسانی* است که *هویت اصلی جامعه* را شکل میدهد و پیش میبرد.
کتاب توجه ویژه به *توسعه سیاسی و مدنی* و *نهادهای مدنی* یعنی *تکثرپذیری اندیشههای گروهی و صنفی و سیاسی* دارد؛ در باب انسان نیز به *شهروند* توجه دارد، یعنی *خروج از عنوان رعیت* و *دستیابی به حقوق سیاسی و اجتماعی* و سهیم در دولت و منافع جامعه و بالاخره برای *سرمایه اجتماعی* در توسعه یعنی « *همبستگی اجتماعی در اشتراک اهداف* و *احترام به منزلت و کرامت انسانی* که به *ارزشهای اجتماعی* شکل میدهد» احترام قائل است.
بدیهی است *هنجارها* و *ارزشهای اخلاقی* دارای اهمیت والایی است که توسعه اجتماعی را منسجم و پایدار میکند.
اینها اشاراتی مختصر به نکاتی است که در کتاب بررسی میشود. اینکه چگونه حکومت سامانی، که میتوان آن را نوزایی اقوام ایرانی و تلاش برای رهایی از سلطه خشونتهای قبیلهای عرب دانست، با به کارگیری جنگجویانی از قبایل ترک صحرانشین پیرامونی، اسباب نابودی خود را فراهم کرد و ترکان غزنوی نیز به محض استقرار و الگوبرداری از دیوان سلطانیِ سامانی و زبان دیوانیِ فارسی، *دفاع* و *نظام* خود را به ترکان قبایل غز سپردند و همانها با تشکیل سلطنت سلجوقی نیز دیوان و زبان فارسی غزنوی را تا غرب ایران و آناتولی توسعه دادند و توسط خوارزمشاهیان ترک بر افتادند تا نوبت به *کشتار و غارت و تخریب مغولان* رسید و ایلخانان و بعد *تیمور* و تا برسد به *صفوی* که این بار تشیع رایج شد.
این *دوران* نیز *سراسر جنگ* با عثمانی و ازبکها در دو سوی کشور بود تا با شورش و هجوم قندهاریها بر افتاد و نوبت به *نادرشاه، فاتح خشن* و سپس *کریمخان* و *قاجاریه* رسید و *جنگهای مکرر با عثمانی و ازبکها و روسیه* و باز هم روسیه و از دست رفتن سرزمینها و هزینهها و غرامتها.
این *حکومتها* فقط در *خشونت* و *استبداد* و *بیعدالتی* مشترک بودند، و این میراثی بود که از خود برجای گذاشتند.
چنین بود که *جنبش شهریِ مشروطه* برخاسته از میان سطوح بالای جامعه ایران در *جامعهای ایلیاتی و عشایری* که اکنون خود را آزاد به معنی عملکرد دلبخواهی خوانین و تفنگدارانشان میپنداشت، نتوانست دوام بیاورد و مجلس اول و دوم جمعا دوسال عملکرد جدا افتاده داشتند و با آغاز *جنگ جهانی اول* آن نهضت و آرمانهایش برای ۱۰سال تعطیل شد.
کتاب ضمن اشاره به برخی اقدامات در راه توسعه فرهنگی *از زمان عباس میرزا و دارالفنون* تا *مدرسه سیاسی* میرزا حسین خان مشیرالدوله، اوضاع پایانی احمدشاهی و دولتی که سلطهاش تهران را نیز پوشش نمیداد، به *اغتشاش* و *هرجومرج* حکومتهای محلی اشاره میکند که پس از *انقلاب روسیه* با *دخالتهای نظامی شوروی در گیلان و آذربایجان* نیز همراه بود و منجر به *کودتای سوم اسفند* ۱۲۹۹ و *برقراری نظم و قانون* و *تشکیل دولتی قانونمند* مبتنی بر ضوابط مدرن با سختافزار و نرمافزار *بوروکراتیک* به عنوان نماد وجود یک دولت حاکم از ابنیه و دفاتر گرفته تا کارمندان و مسئولان و قوانین حاکم بر آن میشود تا بتواند به *توسعه فرهنگی* از دبستان تا دانشگاه که پیش نیاز *آزادی* و *دموکراسی* است به *تربیت کادرهای مورد نیاز جامعه امروزی* بپردازد.
تصویب مجموعه قوانین بهانه *کاپیتولاسیون* را سلب و موجب لغو آن میشود، *صنعت نفت* تدریجا به *منبع درآمدی* تبدیل میشود.
اما باز *گرایش به خشونتهای دیکتاتوری* از یکسو و *جنگ جهانی دوم* از سوی دیگر *آرامش را بر هم میزند* و شرایط دیگری فراهم میکند که *هرجومرج* و *مبارزات* دیگر در مسئله نفت و پیامدهای آن تا *بازگشت توسعه اقتصادی به ریل برنامهریزی* و خارج شدن پایانی آن از مسیر کارشناسی و سپس *انقلاب اسلامی* و تحمیل جنگی دیگر، حکایت از تلاشها و ناکامیهایی دارد که این ملت تاکنون به تسلسل تحمل کرده است و هنوز به *تلاش خستگی ناپذیر* خود در *جستوجوی آسایش و آرامش و رهایی از زنجیرهای فکری و فرهنگی و اقتصادی توسعهنیافتگی* ادامه میدهد.
در بخشهای پایانی کتاب، پس از شرحی درباره *روند تاریخی سیر فرهنگ* و *تولید فکر* و فصلی درباره *منش و خلقیات ایرانی* خواننده را سرخورده از ناکامیها رها نمیکند.
آخرین فصل به *راهکار در تغییر و خودپالایی* یعنی « *پارادایم شیفت* » میپردازد و با تأکید بر *لزوم بازسازی فرهنگی* راههای عملی *گریز از توسعهنیافتگی* را مطرح میکند؛ موضوعی که *درد و درمان* را در قالب یک کشور با یک *حکمرانی خوب* نشان میدهد.