سلسله نوشتارهای بنمایههای پسِ زبانزد(ضرب المثل)های ایرانی
«گلیم بخت کسی را سیاه بافتن»
منیژه ملکی ریزی
«ابراهیم نظام متکلم، ادیب و شاعر سدهی دوم مینویسد: در مَثَل، چهارامتیاز موجود است که در سایر انواع کلام، یکجا یافت نمیشود: اختصار لفظ، وضوح معنی، حسن تشبیه و لطافت کنایه؛ و این آخرین درجهی بلاغت است که، مافوق آن متصور نیست».
{پژوهشهای ادب عرفانی، گوهر گویا ipll.ui.ac.ir}.
دربارهی بخت، زبانزدهای بسیاری در کتابها
آمده است. در این نوشتار به زبانزد«گلیم بخت کسی را سیاه بافتن»، میپردازیم.
این زبانزد، در چامههای شاعران گوناگون به کار رفته و گاه نیز عنوان فیلمی شده است. برای نمونه فیلم« مترس گلیم بخت منو از سیاهی بافتن» با آواز استاد علی نصیریان در «شورقرچه».
نوشتار پیش رو، مبنای زبانزد را برقطعهی شماره ۲۷ از مقطعات حافظ گذاشتهاست:
به گوش جان رهی منهیای ندا در داد
ز حضرت احدی لا اله الا الله
که ای عزیز! کسی را که خواری است، نصیب
حقیقت آنکه، نیابد به زور، منصب و جاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
این زبانزد میگویدکه، اگر بخت، شانس و اقبال کسی سیاه باشد، آن فرد تنها یک سرنوشت دارد، آن هم سرنوشتی اهریمنی؛ که تغییر دادن و سفید کردن این بخت سیاه، با آب مقدس و زمزم و کوثر هم، شدنی نیست.
در این حالت، فرد ناچار(مجبور)است بیاختیار در مسیر قضا و قدر بسان پر کاهی بر روی امواج خروشان رودخانهی زندگی حرکت کند و سرنوشتِ از پیش مقدر شدهی خود را بپذیرد.
در میان مردمی که عقاید مذهبی دارند ازاین اندیشهی عامیانه و تفسیر نادرست قضا و قدر، به مشیت و خواست خداوندی تعبیر میشود (از ایمان تا خرافه)و در فرهنگهای غیرمذهبی، به جبراجتماعی، احتمال، تصادف و…
«بخت، سرنوشت، اقبال و قسمت آن چیزی است که، به اعتقاد عامه در زندگی آدمی یکباره و دور از انتظار پیش میآید بیآنکه خود او در پدید آمدن آن نقشی داشته باشد.
بخت از نظر اشتقاق با بخش، بخشیدن، بهر، بهره، باژ، بغ، وقت، انباغ(انباز)هم ریشه است.
این واژه در فارسی میانه baxt، در فارسی باستان baxta (در حالت صفت مفعولی)، مشتق از ریشهی bag و bay به چَم(معنای) ، بخش کردن، تقسیم کردن، اختصاص دادن یعنی مقرر کردن و سهم بخشیدن است و هند و ایرانی آن bhag میباشد و در متون کتیبهها هم به همین معنی آمده است و به چم بخت نیک(وندیداد، فرگرد ۲۱، بند یک) ،
بخت بد(تیریشت، بند ۲۳) و پیشامد و سرنوشت(وندیداد، فرگرد ۵، بند۹)آمده است
وصفت اوستایی baya-buxta
به چم ایزدی بخت،که در بندهش صفت رشته کوههای البرز است، همه از این ریشهاند.
در فارسی نو واژههای بخش، بهر، برخ و باغ (به چم پارهی زمین) و واژگان مرکبی همچون بیدخت، فغفور ، فرنبغ، بیستون، انباغ (انباز)، بغداد و بَغلان از همین بنیاد دانسته شدهاند.
بغ به چم خدا – اصلا به معنی برخ، بهر و بخش _نیز بَگَ(baga) درگاتها به همین
معنی آمده است و همه چیز به خواست اهوره
مزدا منوط شده است.بغوبخت، به چم «از طرف بغ معین شده یا همان بختِ خدا داده است».
بخت از نظر مفهوم در زبان فارسی با واژگان روزگار، زمانه، آسمان، سپهر، فلک، اختر یا ستاره و …، حامل معنای تاثیر نیروهایی از عالم بالا و سرنوشت آدمیان بوده است. چنان که برای آن در دورهی ایران اسلامی معادل قضا و قدر، به کار میرفته است.
در ایران پیش از اسلام، به ویژه در آیین زروانی کاربرد این مفهوم بسیار پر بسامد بوده
است. در وندیداد، در ستایش گاو نخستین از او به «بخشندهی بخت برای بهترین پرهیزکار» ، یاد شده است.
در خرده اوستا از آذر پسر اهوره مزدا خواسته شده است که، «بدهد آنچه را که کامروا سازد و سعادت برای روان» .{مرکز دایره المعارف اسلامی، ۶دی ماه ۱۳۹۸}.
چنان که از گاتها بر میآید، در آیین اولیهی زرتشتی نیک و بد حاصل ارادهی آزاد و نیروی اختیار آدمی بوده است.(هات ۳۰، بندهای ۲ تا ۵ و هات ۳۱، بند ۱۱ و…) و انسان مسئول اعمال خویش دانسته شده است( هات ۳۰، بند۲۰ و…) و گلیم بخت هیچ کس سیاه بافته نشده است و در سیاهترین شرایط هم ، زاده شود این اختیار را دارد که به قول حافظ، چرخ بر هم زند ار غیر مرادش گردد.
اما این باور اندک اندک در روزگار ساسانیان تغییر یافته و بخت در سرنوشت آدمی تاثیر مهمی پیدا کرده است .
زروان، خدای زمان که دراوستا اکرانَه (بی کرانه) از او یاد شده، در دورهی ساسانی اهمیت یافته است(وارونِ گاهان که تنها یک بار، آن هم در مفهوم زمان به آن اشاره شده است) .
بزرگمهر حکیم، دربارهی بخت میگوید :« بخت و کنش هردو ( نسبت به هم ) ، همانند تن و جان هستند. درویش ِبدبختِ دروند، مستمندترین کس است؛ و دین آگاه دروند، بدبختترین آدمیان.»
از درونمایهی متون ساسانی بر میآید که، دامنهی نفوذ بخت، زندگی مادی مردم را شامل میشده حال آنکه کنش، بر جهان مینوی حکمفرما بوده است.
همچنان که در شاهنامه، بخت و هنر چناناند:
«چنین داد پاسخ که: بخت و هنر
چناناند چون جفت با یکدگر
چنان چون تن و جان ، که یارند و جفت
تنومند پیدا و، جان در نهفت
همان کالبد مرد را پوشش است
اگر بخت بیدار در کوشش است
به کوشش نیاید بزرگی به جای
مگر بخت نیکش بُود رهنمای»
{جلال خالقی مطلق، شاهنامه، سخن،۱۳۹۴، داستان پادشاهی کسری نوشین روان }
«در شاهنامه، بارها بخت یا فر، با پیکر گردانی در قالب اجسام یا حیوانات میرود و سر راه آدمی قرار میگیرد. برای نمونه، هنگامی که بهرام چوبینه جامهی زنان پوشید و خود را به سرداران لشکر نشان داد، گوری در دشت او را به کاخ بخت رهنمون شد و بخت یا فره بهرام، به شکل زنی تاج دار و زیبا بر تخت زرین نشسته بود و بهرام از بخت خود شنید که، پادشاه ایران خواهد شد.
به نظر میرسد که، کار پهلوانان، بیمدد بخت
(که همان بخت یزدانی و یا ایزدی است)، شدنی نیست{۶ دی ماه.۱۳۹۸، cgir.org.ir}.
به هر روی، در دورهی ساسانی کارساز بودن بخت، امری کاملاً شناخته شده بوده است.
سعد ونحس پنداشتن و امتیاز برخی روزها و….، باورهایی هستند که، در ایران دورهی اسلامی هم، ادامه پیدا میکند و با استحکام باورهای اشعریگری، موضوع مشیت الهی و ارادهی خداوند در تعیین سرنوشت، با اندیشهی ایرانیان زرتشتی تلفیق میشود.
یورشهای خانمان برانداز ، سیاستهای استبدادی و خونریزیهای بیسرانجام، در رواج اصطلاحهای نجومی در حاکمیت بخت و سرنوشت و تاثیر ستارگان در کار و کردار آدمی، موثر واقع شده است.
نمودهای اجتماعی بخت، در عرصهی فرهنگ طبقهی متوسط تا دورههای پیشین و امروز به صورت برگههای بلیت بختآزمایی، قرعهکشی ها و …، عمومیت یافته و پای آن به مباحث فقهی نیز کشیده شده است.
به هر روی، گستردهترین باورها دربارهی بخت، نظر عامه است که گویا تاثیری تعیینکننده در باور دانایان، فیلسوفان، ادیبان و شاعران داشته است تا آنجا که، حافظ را به این نتیجه میرساند که،
تکیه آن بِه که بر این بحر معلق نکنیم، که گلیم بخت کسی را که سیاه بافتهاند، به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد.
منیژه ملکی ریزی، دانش آموختهی کارشناسی علوم تربیتی، دانشگاه فرهنگیان اصفهان، تیرماه ۱۴۰۱.