شب و عرفان
گفتگو با دکتر منوچهر بایندری
گفتگو از مسعود عرب زاده
منوچهر بایندری در سال ۱۳۵۳ در روستای گلنگون به دنیا آمد . گلنگون شاخه یی از سه روستای سمل از خطه ی تنگستان است . دوره دبستان و راهنمایی را در منطقه سمل و دبیرستان را در شهر برازجان سپری نمود . در سال ۱۳۷۷ وارد دانشگاه فردوسی مشهد شد . سال ۱۳۸۸ کارشناسی ارشد را در دانشگاه شیراز گذراند و اکنون دانشجوی سال آخر دکتری در دانشگاه شیراز است . رشته دانشگاهی وی در همه مقاطع زبان و ادبیات فارسی بوده و گرایش دکتری ایشان ادبیات عرفانی است .
بایندری از سال ۱۳۸۲ تا امروز با عنوان ویراستار در صدا و سیمای بوشهر مشغول به کار است .
سرودن شعر را از کودکی در دامن طبیعت روستا آغاز کرده و تاکنون دو کتاب با لهجه ی سملی که شاخه یی از لهجه ی دشتستانی است به چاپ رسانده است . نام دفترشعرها کلیله غرات و زنگل بارون است . برخی از اشعار محلی بایندری خصوصا شعر “گرگ پیر ” در میان علاقه مندان به زبان بومی قبول عام یافته است .
دفتر شعر ” سیب سرخ ایل ” به زبان معیار از ایشان زیر چاپ است .
…
سوابق علمی و پژوهشی:
– پذیرش دو مقاله در کنفرانس بین المللی شرق شناسی ادبیات و تاریخ فارسی در ارمنستان ۲۰۱۶
الف ) مقاله ” گل چهاربرگ ” قالب رباعی در خدمت مضامین عرفانی
ب ) مقاله ” فخریات آسمانی سلطان العاشقین ” در باب مفاخره های شاعر و عارف بزرگ ابن فارض
این مقاله همراه با مختار فیاض دانشجوی دوره دکتری دانشگاه اصفهان نوشته شده است .
سوابق تهیه و تولید برنامه :
بایندری در تولید بسیاری از برنامه های رادیو و تلویزیون بوشهر به عنوان نویسنده و ترانه سرا مشارکت داشته است . از جمله نویسندگی مستندهای تلویزیونی آینه کمال ویژه مرحوم آیت الله گنخکی ، بلندای سپیدپوش درباره ی کوه نمک جاشک ، لنگرگاه خدایان درباره ی جزیره ی خارگ و دم دم سحری درباره سنت دمام زنی سحر ماه رمضان در بوشهر .
برخی از این مستندها با صدای گویندگان بزرگی چون پرویز بهرام ، رضایی ، رضوی ، نماینده ، و شمشیرگران تهیه شده است . ایشان ده ها ترانه نیز برای رادیو و تلویزیون سروده است که مهم ترین آنها ترانه ی ” حماسه نادر” درباره شهید نادر مهدوی اسطوره ی جنگ با آمریکا در خلیج فارس و ترانه ی ” جاشوی بی پروا
۱ . آقای بایندری ، ابتدا راجع به ارتباط عرفان اسلامی با آیین اسلام مطلب کوتاهی بفرمایید .
-عرفان در لغت یعنی شناخت . این کلمه بامعرفت از یک ریشه است . و عارف کسی است که به دنبال شناخت و معرفت عمیقتر از دین است و به سطح بسنده نمیکند . آنطور که محققان میگویند هر آیینی عرفان مخصوص خود را دارد و آیین اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست . با این وصف عرفان اسلامی مولود بهحق این آیین یکتاپرستی است و بسیاری از عرفای اسلامی ریشهی این عرفان را در شیوهی زندگی و معارف ارجمند مولا امیرالمؤمنین میدانند و از این نظر به خود میبالند که پا جای پای بزرگترین عارف بهحق امام العارفین و المتقین گذاشتهاند . مطلب دیگر تعریفی است که دکتر شفیعی کدکنی با نگاه به تحقیقات ژرف فرمالیستها دربارهی عرفان به دست میدهد و آن نگاه زیبا شناسانه به الهیات است ؛ بنابراین عارفان اسلامی با نگاه زیبا شناسانه به آیین اسلام تحول مانایی درباز نگرش و باز نگارش این آیین بزرگ به یادگار گذاشتند .
۲ . همانطور که واقفید مطالب فراوان و پرسشهای بسیار در حوزهی عرفان اسلامی وجود دارد که این مصاحبه گنجایش آن را ندارد بنابراین به یک مبحث کلیدی میپردازیم و آن ارزش وقت است ؛ و البته برای اینکه بحثمان عالمانهتر باشد اختصاصاً روی ارزش و منزلت شب در نگاه عارفان اسلامی تکیه خوایم کرد . لطفاً دراینباره توضیح بدهید .
-دوست دارم این مبحث ارزشمند را بابیتی از لسانالغیب آغاز کنم آنجا که میفرماید:
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی قیمت حیات ای دل این دم است تا دانی
حافظ عارف بزرگی بوده است و از همین بیت معلوم میشود که وقت برایش چه اندازه اهمیت داشته است که دم را قیمت حیات شمرده است . دم غنیمت شمردن اصلی است که عرفای راستین به آن پایبند بودهاند و مولانا آن را از شروط سلوک دانسته و صوفی را ابنالوقت نامیده است :
لیک صافی فارغ است از وقت حال صوفی ابنالوقت باشد در مثال
ابنالوقت یعنی کسی که به زمانی که در آن است توجه دارد و به گذشته و آینده بیاعتناست . برگذشته نباید حسرت خورد و به آینده نباید دل بست که آرزوی دراز محسوب میشود . باید حال را دریافت و این اکنون را به ذکر محبوب مشغول بود .
بله ، وقت برای عارفان بهمنزلهی مرکبی است چالاک و سبک رو که عنانش را در دست دارند و در جادهی طریقت بهپیش میتازند . تعبیراتی همچون دم ، حال ، واقعه ، وارد غیبی ، وقت خوش شدن و ابنالوقت بودن همگی حاکی از اهمیت و ارزشی است که لحظه و زمان در چشم اهل عرفان دارد . از این میان ، شب در میان لحظهها جایگاه ویژهای رادار است .
سیر و سیاحت متون عرفانی فارسی ما را به این حقیقت رهنمون میشود که عارفان ، شب را سخت عزیز میدارند و مریدان خود را به پاسداشت و زنده داشت آن سفارش میکنند . در قرآن کریم و نهجالبلاغه و احادیث و روایات مختلف سوگندها و توصیفات زیبایی دربارهی شب شده است . بنابراین آنچه اهل طریقت در باب حرمت و عزت شب میگویند ، ریشه در آبشخور زلال شریعت دارد
۳ . آیا عارفان در تألیفات خود بهطور ویِژه به شب پرداختهاند ؟ میتوانید مثالهایی ذکر کنید ؟
-شب در دیدگاه عارفان از چنان اهمیت بالایی برخوردار است که در برخی از امهات کتب خود فصلهایی را به آن اختصاص دادهاند . از همه بیشتر ؛ شیخالاسلام خواجه عبدالله انصاری به شب پرداخته و در رسالهی زادالعارفین خود مناظرهی زیبایی را میانروز و شب ساخته است ، که در پایان با همهی مفاخرهی روز ، شب را بر او برتری داده است . او در این مناظره از شب به صومعهی حضور و سجادهی سرور تعبیر میکند و به زبان حق در حمایت از شب مینویسد که : ” ای روز بعدازاین بر شب شکستهدل مفاخرت مکن که شب پردهی عصمت است . جذبهی رحمت است . شب باغ یقین است . چمن ان للمتقین است . شب پناه انبیاست . گریزگاه اولیاست . شب سجدهگاه عباد است . خلوتگاه زهاد است …” شیخ شهابالدین سهروردی نیز در کتاب عوارف المعارف که آن را در ۶۳ باب نوشته ، چهار باب را به شب اختصاص داده است . باب ۴۵ این کتاب در بیان فضیلت برخاستن به شب ، باب ۴۶ در بیان آداب برخاستن به شب ، باب ۴۷ در بیان عمل شب و آداب تهجد و باب ۴۸ در بیان قسمت کردن اوقات تهجد میباشد . احمد غزالی استاد و مرشد عین القضات در مکاتبات خود به وی سفارش میکند که قدر اوقات روحانی خصوصاً شب آدینه را بداند و آن را به عبادت و مناجات سپری کند . عین القضات خود در جایجای تمهیدات از شبهای خاص و سرنوشت سازی مثل شب معراج سخن به میان میآورد و تفسیرهای تازه و بدیعی ارائه میدهد . همچنین قشیری در رسالهی قشیریه مینویسد : “ازبهر آن خداوند عز اسمه اندر وصف پیغمبر صلیالله علیه و سلم شب معراج چنین گفت و شریفترین اوقات او آن شب بود …” عزالدین محمود کاشانی در کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه که آن را در ده باب تنظیم کرده است ، در باب هفتم در اعمال ، چند صفحه دربارهی کیفیت نماز تهجد تحریر نموده است . او در همین بخش مینویسد : ” و بعضی از مشتاقان و متعطشان بودهاند که از غایت شوق و تعطش ، اوقات شب را مستغرق قیام گردانیده ؛ چنانکه شیخ ابوطالب مکی در کتاب قوت القلوب از این طایفه ، چهل کس از تابعین برشمرده است که ایشان نماز بامداد به وضوی شبانگاه گزاردهاند . ”
دیگر عرفا نیز در متون نثر و نظم خود بهصورت کوتاه و گذرا اما عمیق و پرمعنا به لحظههای عرفانی شب نظر داشتهاند . یکی از این سخن گستران حکیم سنایی است که در حدیقهالحقیقه میفرماید :
“هر که در روز راز گسترده است ابجد از لوح عقل بسترده است
سر والشمس چون دلش دریافت نه ز واللیل بدروار بتافت؟
گفت: کاین سوز پرده ساز من است شب معراج روز راز من است
مولانا ، عطار ، حافظ ، شاه نعمت الله، بیدل و دیگر عرفای شاعر نیز درستایش شب و لحظات خاص آن شعرهایی سروده اند که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد انشاله .
لب کلام اینکه شب به خاطر سکوت محجوبانهاش محبوب شاعران و عارفان است ، یعنی کسانی که به الهام و لحظههای شهودی سخت باور دارند . همانطور که یک شاعر برای سرودن شعری جوششی نیاز به “آن” یا لحظهی بیخویشی و مدهوشی دارد ، آنکه در پیشگاه معبود ایستاده است نیز برای آنکه لذت مناجات و راز و نیاز را بچشد ، میبایست ابتدا به حضور قلب نائل گردد و این میسر نمیشود مگر اینکه فضای مناسب آن بی مزاحمت اغیار فراهم آید. این مهم در خلوت یگانهی شب حاصل میشود . چراکه شب خود نیز سالکی است که دلق کبود پوشیده و در محراب آسمان به ذکر مشغول است …
۴ . در قرآن کریم کلمهی لیل راداریم که معادل شب در زبان فارسی است و خداوند به آن سوگند یادکرده است . میتوانید نمونههای بیشتری ذکر کنید ؟
-خداوند در قرآن کریم 92 بار به شب و واژههای همخانوادهی آن اشارت فرموده است . از این میانهشت بار عبارت واللیل یعنی سوگند به شب آمده است . سوگند به شب زمانی که فراگیر میشود . سوگند به شب هنگامیکه آرام گیرد . سوگند به شب چون پشت کند .و…یک سوره اختصاصاً به نام لیل نامگذاری شده است و همهی اینها نشان از اهمیت شب و شبزندهداری دارد . در سورهی مزمل بهطور خاص از شبزندهداری و فضیلت نماز شب سخن به میان آمده است .
مزمل خطاب مستقیم حق به نبی مکرم اسلام ص است .
یا ایها المزمل (مزمل/۱ ) ای جامه به خود پیچیده به پا خیز ! آیهی نخست ندای بیداری است و آماده شدن برای لحظهی دیدار .
قم اللیل الا قلیلا (مزمل/۲ ) شب را جز اندکی به پا خیز ! آیهی دوم امر به شبزندهداری است آنهم بیشتر اوقات شب را . بعدازآن در آیات سه و چهار این سوره ، فرمان میدهد که نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن و یا بر نصف بیفزا . در کنار نماز شب ، خواندن قرآن به ترتیل نیز ذکرشده است . در تفسیر نمونه آمده است که ” این آیات بار دیگر اهمیت شبزندهداری و نماز شب و تلاوت قرآن را در آن هنگام که غافلان در خوابند گوشزد میکند … عبادت در شب ، مخصوصاً در سحرگاهان و نزدیک طلوع فجر اثر فوقالعادهای در صفای روح ، تهذیب نفوس ، تربیت معنوی انسان ، پاکی قلب و بیداری دل و تقویت ایمان و اراده و تحکیم پایههای تقوا در دلوجان انسان دارد که حتی با یکمرتبه آزمایش ، انسان آثار آن را بهروشنی در خود احساس میکند .”
۵ . شب در نگاه معصومین علیهمالسلام از چه رتبهای برخوردار است ؟
پیامبر اسلام ص و ائمهی اطهار صحابه ویاران خود را به شبزندهداری و مناجات در دل آرام شب تشویق کردهاند .
شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر خود آورده است :” بدان که نماز شب از جملهی سنتهای موکده است و رسول در وصیت امیرالمؤمنین علی را میگوید یا علی ! علیک بصلوه اللیل علیک بصلوه اللیل علیک بصلوه اللیل ،بر تو باد که نماز شب کنی ، سه بار تکرار کرد برای تأکید .
و رسول گفت من کثر صلوته باللیل حسن وجهه بالنهار ، گفت هر که را نماز بسیار بود به شب رویش نیکو بود به روز . و همچنین گفت بشر المشائین الی المساجد فی ظلم اللیل بالنور التام یوم القیامه ، مژده ده روندگان به مسجدها را در تاریکی شب ، به نور تمامروز قیامت .”
در حدیث دیگری ایشان میفرمایند :
یا علی ! بخشی از شب را به نماز بایست هرچند بهاندازهی دوشیدن گوسفند باشد ، ، و در سحرگاه خواستههای خویش را از خدا بخواه که دعا در آن هنگام رد نمیشود .
امام صادق ع میفرماید : صلاه اللیل تذهب بذنوب النهار : نماز شب گناهان روز را از بین میبرد . ”
امام حسین ع به نقل از جدش رسول خدا ص میفرماید : آنکه عمرش را با شبخیزی و بندگی خداوند به پایان برساند اهل بهشت خواهد بود .
امام رضا ع میفرماید : از امام علی بن الحسین ع پرسیده شد :
چرا چهرهی سحرخیزان از همهی مردم زیباتر است ؟
امام فرمود : زیرا آنان با خداوند خلوت میکنند و آن حضرت از نور خود بر قامتشان میپوشاند .
۶ . شما از جایگاه شب در قرآن و کلام معصوم سخن گفتید ، میتوانید این مبحث را در نهجالبلاغه نیز پی بگیرید ؟
-حتماً .
امیرالمؤمنین علی ع چراغ راه شبزندهداران است . محراب شب ، تاکنون عابدی چون علی به خود ندیده است . او که نیم شبان کوچههای تاریک را پشت سر میگذاشت و راه به نخلستانهای خلوت اطراف کوفه میبرد تا در چادر سیاه شب و در حصار آوای جیرجیرکها و مرغان شبگرد ، لحظاتی باخدای خود نجوا کند . دعاهای عاشقانهای که از علی مانده است ، همگی گواهی است بر جان شیفتهی او و همچنین ژرفایی که در واژه واژه ی آنهاست ، شبهای خاموشی را در پس آن کلمات جار میزند که تشنهی گامهای مجروح و انفاس قدسی او بودهاند .
در برخی از لحظات شب دروازهی استجابت گشوده میشود . سینهی گشادهی علی راز شب را دریافته است :
“یا نوف ! ان داوود قام فی مثل هذا الساعه من اللیل ، فقال : انها لساعه لایدعو فیها عبد الا استجیب له ، الا ان یکون عشارا او عریفا او شرطیا او صاحب عرطبه او صاحب کوبه : ای نوف ! همانا داوود پیامبر در چنین ساعتی از شب برمی خاست و میگفت : این ساعتی است که دعای هر بندهای به اجابت میرسد جز باجگیران ، جاسوسان ، شبگردان و عمال حکومت ستمگر یا نوازندهی تنبور و طبل . ”
هیچ زبان و هیچ قلمی نتوانسته است به زیبایی امیر کلام ، شب پرهیزگاران را ترسیم کند . در خطبهی ۱۹۳ نهجالبلاغه آمده است : ” پرهیزگاران در شب برپا ایستاده مشغول نمازند ، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه میخوانند ، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند .
وقتی به آیهای برسند که تشویقی در آن است ، با شوق و طمع بهشت به آن رویآورند ، و باجان پر شوق در آن خیره شوند ، و گمان میبرند که نعمتهای بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد ، و هرگاه به آیهای میرسند که ترس از خدا در آن باشد ، گوش دل به آن میسپارند ، و گویا صدای بر هم خوردن شعلههای آتش ، در گوششان طنینافکن است ، پس قامت به شکل رکوع خم کرده ، پیشانی و دستوپا بر خاک مالیده ، و از خدا آزادی خود را از آتش جهنم میطلبند . ”
۷ . از شب و ارزش معنوی آن گفتید ، اما آیا همهی شبها ازلحاظ معنویت به یک درجه هستند؟
-بااینکه هر شبی در نظر عارفان از قداست برخوردار است ، اما در طول سال ، برخی از شبها بسیار ویژه هستند و عبادت و دعا در آن شبها به استجابت نزدیکتر است .
یکی از این شبها لیله الرغائب نام دارد . اولین شب ماه رجب به این نام موسوم شده است . میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در المراقبات مینویسد :” نامگذاری چنین شبی به لیلهالرغائب بدینجهت است که زمانی که یکسوم از شب سپری شد هیچ فرشتهای در آسمانها و زمین نیست مگر اینکه در اطراف کعبه جمع میشوند و آنگاه خداوند بر آنان جلوه کرده و میفرماید : ای فرشتگانم هرچه خواهید از من بخواهید و آنان عرضه میدارند : درخواست ما این است که از روزهداران ماه رجب درگذری ، خداوند میفرماید این کار را خواهم کرد . ”
شب قدر شب دیگری است که قرآن عبادت آن را بهتر از هزار ماه دانسته است . شبهای پراهمیت دیگر شب برات (شب نیمهی شعبان ) ، شب نوزدهم جمادیالآخر ، شب عرفه ، شب پانزدهم ذیقعده ، شب عید فطر ، شب عید قربان ، شب عید غدیر و همهی شبهای ماه رجب میباشند . عبادت و راز و نیاز در این شبها مایهی قرب و رضایت حقتعالی است .
برخی از مهمترین وقایع دین اسلام نیز در شب اتفاق افتادهاند . ازجمله شبی که پیامبر معظم اسلام ص به معراج رفت و دیگر شبی که پیامبر مکه را ترک فرمود ، و مولیالموحدین بهجای ایشان در بستر خوابید و از جانعزیز مایه گذاشت . شبهای عرفانی تاسوعا و عاشورا را نیز نباید از خاطر برد . برخی از مفسران ، آیهی دوم سورهی فجر را که ” و لیال عشر ” سوگند به شبهای دهگانه است اشاره به ده شب اول محرم دانستهاند .
درمجموع ، شب زمان مقدسی است وگرنه خالق بزرگ چندین بار به آن سوگند یاد نمیکرد . ازجمله در همین سورهی فجر ، توصیف شاعرانهی زیبایی از شب شده است : ” واللیل اذا یسر ” سوگند به شب زمانی که بهسوی روشنایی میپوید . خداوند در این آیه از آرایهی ادبی تشخیص استفاده کرده است و از این کار هدفی بالاتر از زیبایی کلام ، یعنی اهمیت و ارزش شب را در نظر داشته است .
۸ . پیش از مصاحبه از شما خواسته بودم که مطالبی را که دربارهی شب در متون نثر عرفانی فارسی جستجو کردهاید و بهطور خلاصه و گزیده وار گردآوردهاید برای خوانندگان عزیز ارائه دهید تا از آن مطالب ارزشمند بهرهمند شوند ، آیا این هدیه را اکنون تقدیم خواهید کرد ؟
-بله ، حتماً . نثر عرفانی فارسی از شیرینترین ، اصیلترین و ایرانی –اسلامیترین نثرهاست . کلام عرفا چون از دل برمیآید لاجرم بر دل مینشیند؛ و اکنون پارههایی از این شهد ناب . در پرانتز عرض کنم من خود برای هر مطلب توضیح کوتاهی دادهام و به آن عنوانی بخشیدهام تا دریافت آن آسانتر باشد .
شب ، سراچهی آفتاب
عارفان لحظههای ظلمانی شب را غنیمت میشمارند و برای صیقل زدن و نورانی کردن ضمیر خود از لحظهلحظهی آن بهره میجویند . به تعبیر دیگر آنها بذر شب را میکارند و نور درو میکنند . در زادالعارفین پیر هرات آمده است که : ” به جاه و جلال ما که خداییم ، هر که چهل صبح قدر شب بداند و داد شب چیزی بدهد ، در هر ساعتی از ساعات شب هزار آفتاب معانی و خورشید نهانی از فلک لامکانی به چشم جان و دیدهی دل او بنمایم که من اخلص لله تعالی اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه .”
مفاخره ی شب در برابر روز
در مناظرهی زیبا و خوشآهنگی که خواجه عبدالله انصاری میانروز و شب ترتیب داده است ، صفات و توصیفاتی از شب ارائه میدهد که سرشار از نکتههای عرفانی است .
شب مقدس است و عارف برگرد آن طواف میکند و بهواسطهی آن با حضرت رحمان پیمان میبندد : ” ای روز ! اگر مرا گفتی سیاهی ، باک نیست ، کعبه سیاه است . بیتالله است . حجرالاسود سیاه است . یمین الله است . ”
شب مثل سنگ محکی است که سره را از ناسره جدا میکند . در شب غافلان و اغیار در بستر خواب خفتهاند و دوستان و مؤمنان در محراب عبادت ایستادهاند : ” ای روز اگر من سیاه ام باک نیست ، سنگ محک سیاه است . عزت صرافان است . ”
عارف عاشق در روز بازار دنیا و غوغای دنیاییان درد فراق را بیشتر حس میکند و چون شب فرصتی برایش فراهم میسازد که با دوست درد دل کند ، خود مرهمی است برای خاطر دردمند او : ” ای روز اگر من سیاه ام ، زبیب سیاه است شفای بیماران است . هلیله سیاه است دوای دردمندان است . ”
شب برای عارف جشنی بیکران است چراکه دیدار دوست برای دوست بهمثابهی عید و شادمانی است . درواقع شب ، میقات است . شب ، میعادگاه است . و اگر زلف زیبارویان از عاشقان دل میرباید سیاهی شب نیز قلب عارفان را پر از شوق میکند : ” ای روز اگر من سیاه ام علم عید سیاه است زیبا مینماید . زلف و ابرو سیاه است ، دلها میرباید . ”
در روز چشم غافلان بیدار است و دلشان خفته . در شب چشم و دل عارفان هر دو بیدار است . روز بهظاهر لحظهی هشیاری است اما شب در باطن موسم بیداری است . ” ای روز اگر تو را به تفاخر و بزرگواری میل است ، مرا خطاب مستطاب یا ایها المزمل قم اللیل است . ”
لحظهی دیدار چون سورهای است که بر دل عارف نازل میشود . شب با دو حرف خود ، حروف مقطعهی این سوره است ، سرشار از راز و رمز ؛ حال ببینیم خواجه عبدالله چگونه این رمز را میگشاید : ” شب دو حرف است ، شین و با . شین او شرف نماز است . بای او بهجت نیاز است . هر دو را غنیمت دار تا محرم حرم شب شوی . یا خود چنین گوییم : شب دو حرف است ، شین و با . شین شفقت و انک لعلی خلق عظیم است و بای او برکت بسم الله الرحمن الرحیم است . ”
شب ، میخانه ی عارفان
شب جایی است که دوست با دوست مینشیند و این نشستن صمیمانه بیتردید بدون طعام و نوشیدنی نخواهد بود . آنکه به این میخانه پا گذاشته باشد یقیناً طعم مستی دوستی را چشیده است .عیت القضات همدانی مینویسد ” صوم در شرع عبارت است از امساک طعام و شراب که روزه قالب است . اما صوم در عالم حقیقت ، عبارت است از خوردن طعام و شراب ؛ کدام طعام ؟ طعام ابیت عند ربی . کدام شراب ؟ شراب وکلم الله موسی تکلیما . ”
در لغتنامه دهخدا زیر مدخل بیتوته نوشته است : ” بیتوته کردن : شبزندهداری کردن . شب نخوابیدن و تا صبح بیدار بودن . شب ماندن درجایی . ”
” مولانا در تفسیر حدیث مشهور ابیت عند ربی ، من نزد پروردگارم بیتوته می کنم ، از همه میخواهد که آن را بر ظاهرش حمل کنند و به تاویل نگرایند …
چون ابیت عند ربی فاش شد یطعم و یسقی کنایت ز آش شد
یعنی هیچ نیازی به تاویل نیست و باید پذیرفت که از این سخن نبوی خوردن و آشامیدن ظاهری مراد است . ”
شب ، توبه گاه
در حریم شب زندانی و زندانبان یکی است . و مجرم خود شکنجهگر خود است . گویی شب صحنهی محشر است که دستها و جوارح علیه صاحب خود گواهی میدهند . در شب اثری از ریا نیست . صداقت محض است . بنده با پای خود به محکمه حاضر میشود تا یکچشم به هم زدن غفلت را با عذابی سنگین تاوان دهد . آری عارفان کوچکترین نافرمانی از درگاه دوست را بر خود نمیبخشند . ” نقل است که سنت شیخ [ خرقانی ] رضیاللهعنه چنان بوده است که در شب پلاس پوشیدی و غلی آهنین بر گردن و دست و پای برنهادی و به تازیانهی بافته از پشم خام خود را ادب کردی . ”
شب ، ندای ملکوت
کسی که با شب انس میگیرد و لحظههای خود را به مناجات میآراید ، اندکاندک گوش جانش گشوده میشود و نداهای غیبی را از درگاه میشنود . دوست او را آواز میدهد و از صفات بخشندگی و رحمانیت خویش او را نوید میبخشد . هر دم او با امید زیباتر میشود و هر قدم او با نوید پویاتر میگردد . فضیل عیاض میگوید : ” شبی نیست که تاریکی همهجا را فراگیرد و در دل شب خداوند جلیل ندا به سرم نکند که کیست از من بخشندهتر … ”
باز از این عارف وارسته نقل کردهاند که : ” شبی نیست که تاریکی همهجا را فراگیرد و در دل شب از عرش باطن خداوند ندا نرسد که من جوادم و کیست مانند من … توبهکنندگان امت محمد کجایند ؟ این در هر شب تکرار میشود . ”
شب ، دلیل کمال محبت
هنگامیکه دو همسفر همدل درراهی گام میزنند ، در طول مسیر برای رعایت حقوق دوستی اگر یکی پای پیاده باشد دیگری هم پیاده میرود . اگر یکی بالشش سنگ باشد دوست او از بالش پر و بستر نرم میپرهیزد. اگر یکی نان جوین تناول کند بیگمان دوست صادق او نانخورشی چربتر نخواهد گزید . اینهمه شرط دوستی و جوانمردی است . خواجه عبدالله انصاری در تفسیر خود مینویسد
” داوود را وحی آمد کهای داوود آنکس که چون شب فرارسد به خواب رود در ادعای دوستی با من راستگو نیست . چون هر دوستی خلوت با دوست را دوست دارد .
بیخوابی و بیداری در شب نشان قرب حق است و دلیل کمال محبت ، زیرا اول درجه در دوستی ، طلب موافقت و همگامی است و چون حق را خواب نیست هرچند آدمی را از خواب و مرگ چاره نیست لیکن به آن اندازه که به تکلف از خود دفع کند ، بهواسطهی بیخوابی صفت موافقت با حق را کسب کند . ”
شب ، الهام گاه تقوی
شب ،عارفان با حضرت حق بیتوته میکنند و از شراب عنایت میچشند و برگرد آنها فرشتگان الهام در پروازند ، بیتردید آنجا که صدای نفس حق در فضا جاری است از فجور خبری نیست زیرا همه نورعلی نور است و جام از پی جام شراب طهور تقوی دستبهدست میشود . عین القضات مینویسد
” قومی را هر لحظه در خرابات خانه ی فالهمها فجورها شربت قهر و کفر میدهند و قومی را در کعبهی انا مدینه العلم و علی بابها شربت ابیت عند ربی می دهند و تقویها این حالت باشد . ”
شب ، خواهر نور
شب بار سیاهی را بهتنهایی بر دوش میکشد تا وقتیکه روز سر میزند و رنگها ، جلوه گریشان در تقابل با شب چند برابر میشود . عارفان راز شب را دریافتهاند و در پشت پوستین سیاه آن حریر و استبرق نور را میبینند .بازهم از عین القضات : ” اگر باورت نیست از خدا بشنو الحمد لله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور . دریغا سیاهی بی سپیدی و سپیدی بی سیاهی چه کمال دارد ؟ هیچ کمال نداشتی .
ابروی تو با چشم تو هم پهلو به همسایهی طرار یکی جادو به
آن خد تو را نگاهبان گیسو به داند همه کس که پاسبان هندو به ! ”
غروب ، دروازه ی خوف
در پشت حصار شب ، سلطانی است قهار و جبار که حتی خورشید از نزدیک شدن به او می هراسد و رنگ از رویش می پرد . عارفان نیز با نزدیک شدن شب مضطرب حال می شوند ، اما این هراس نه از بیگانگی که از فرط دوستی است و از بیم حضور در محضر سلطانی شگرف . و دوباره از نثر شیرین عین القضات :
” شبلی را پرسیدند که چون بود که آفتاب به وقت فروشدن زرد شود ؟
گفت : زیرا که از درجه ی تمام بگشته است ، از هول مقام زرد شود و مومن همچنین باشد چون بیرون شدن وی از دنیا نزدیک آید لون او زرد شود از بیم مقام ، چون آفتاب برآید روشن بود ، مومن همچنین بود که از گور برخیزد روشن روی بود . ”
سحر ، ایوان رجا
لحظه ی بلوغ شب است سحر . سحرگاه ، دخلی به روز ندارد . فرزند خلف شب است . مرید خانقاه اوست ، بلکه خود شبی است که راه کمال را پوییده است و به سرمنزل مقصود واصل گشته . آری سحر ، شب منتهی است و پیری نورانی و امیری روحانی است که با انفاس خود فیض می بخشد و اهل الله از او همت می طلبند .
خداوند در هر سحرگاه ، به عرش نظر می دوزد و از نگاه کبریایی اش ، بی کرانی از فراخی ، وسعت و علم به بندگان خود عرضه می کند . از عین القضات : ” تسبیح روح اعظم است در سحرگاه که مصطفی ص گفت : ان الله ینظر فی کل سحر الی العرش نظره یزداد بها الف الف توسعه ، یزداد بکل توسعه الف الف علم بالله تعالی ، کل علم لایقدر قدره اهل السموات و اهل الارض .”
سحر ، زمان اجابت
سحر ریسمان الهی است که اهل نجات به آن چنگ می زنند . سحر مرز مقربان است . میزان حاجت روایی است . نسیم آن دل عاشقان را حرکت می دهد و وقت عارفان را برکت می بخشد. انصاری می نویسد : ” نوشته اند که هنگام سحر درهای آسمانها بگشایند و مقربان به درگاه خداوند آیند و تسبیح و تهلیل و تکبیر گویند و نغمات ذکر ایشان عالم قدس را بگیرد و اندر این ساعت است که خداوند هر حاجتی از او خواسته شود اجابت می کند . و وقت انتشار برکات بر زمین است و آنگاه که نسیم سحر از مطلع خویش عاشق وار نفس سرد برآرد آن ساعت درهای بهشت باز شود و آن باد سحرگاهی با آن لطافت و راحت و لذت از جانب بهشت عدن روان باشد . ”
. سحر ، آیینه ی غفوریت
خوشا به حال گنهکاری که هنوز توشه ی اغفر لی در انبان سحر دارد . خوشا به حال بندگانی که دریچه ی سحر به رویشان گشوده است .
” از داوود پیغمبر پرسیدند : کدام وقت شب فضیلت بیشتر دارد ؟ گفت : ندانم ، لیکن دانم که وقت سحر عرش مجید به جنبش درآید … پس خوشا به حال کسانی که به وقت سحر استغفار کنند و شراب مهر به جام عشق در آن وقت بنوشند که خداوند فرموده :
محبوب ترین مردم نزد من کسانی هستند که هنگام سحر از من آمرزش خواهند .
عارفی بزرگ گوید : اول شب منادی ندا کند که پرستندگان خدا برخیزید و عبادت کنید . نیمه شب ندا کند ای مطیعان برخیزید و خدا را یاد کنید و هنگام سحر ندا کند : آمرزش خواهان کجایند که استغفار کنند ؟” ( انصاری ، کتاب تفسیر ایشان )
شب ، بزم از خود بدر شدگان
تا کسی پوست خودی نیندازد، پوستین بی خودی درنمی پوشد و تا ردای بی خویشی بر تن کسی نباشد او را به بزم دوست راه نمی دهند و لایق تاج بیتوته ی او نمیدانند . باید معاشر مدهوشی باشی تا حریف شبانه ی دوستت کنند .
” هر که از عالم شکم مادر بدر آید این جهان را بیند ، و هر که از خود بدرآید آن جهان را بیند … من عرف نفسه او را روی نماید فقد عرف ربه نقد وقت او شود … رآی قلبی ربی بیند . ابیت عند ربی یطعمنی و یسقین بچشد . فاوحی الی عبده ما اوحی شنود . ” (عین القضات ، تمهیدات )
شب ، مقام منظوری
شب ، پلک روز فرو پوشیده است . روز معدن ریاست و کان دویی . شب دریای یگانگی است . گاهی عاشق ناظر است و معشوق ، منظور و گاهی معشوق ناظر است و عاشق ،منظور . شب ، بزم محبت است . در بزم محبت غریب نیست اگر گدایی به شاهی مقابل نشیند .
” شیخ ما گفت : شب معراج خدای تعالی با محمد گفت : همه ایام و اوقات ، ناظر و مستمع تو بودی . امشب سامع و ناظر منم و قائل و منظور تو . پس فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی ، خدا را باشد با محمد ، نه محمد را با خدا . ” ( عین القضات ، تمهیدات )
شب ، دیوار نامحرمان
شب ، از این سو پرچینی است که محرمان را گرد هم می آورد و از آن سو دیواری است که نامحرمان را جدا می کند . نماز شب بهانه یی است ، مقصود دیدار است و گفتگویی دور از اغیار . زیرا گوش نامحرم جای پیغام سروش نیست .
” عاشق چون خواهد که معشوق را بوسه دهد و یا با وی رازی گوید ، اگر کسی جز از وی حاضر باشد پی گم کند ، یعنی که حدیث می کنم در گوشش . شب معراج او را از برای خود برد که اسری بعبده لیلا ، و ندا داد از بهر دیگران و اغیار که او را بدان آوردیم تا عجایب آسمان و زمین بیند . ” (عین القضات ،تمهیدات )
شب ، استوای تجلی
شب جاده ی ناهمواری است ، مسیرش بر سنگلاخ است . گاهی از طور می گذرد ، گاهی از حرا ، اما سرانجام از نور می گذرد . آن که اسب راهوار داشته باشد یا دل پایدار ، در طول راه هم برق تجلی نصیبش می شود و هم براق تحلی .
آری شبروان را همیشه نصیب هست . ” موسی به طلب آتش می شد که اصطناع یافت . او بی خبر بود که آفتاب دولت بر او تافت . محمد در خواب بود که مبشر آمد که بیا تا مرا بینی . من خریدار توام ، تو بی من چند نشینی ! ” (انصاری )
پیغمبری طفیلی شبخیزی
طوقی است شبخیزی که تنها بر گردن اصحاب می اندازندش . علمی است که تنها بر سر احباب می افرازندش ، و چون کسی این طوق از گردن بیفکند یا از زیر سایه ی این علم بیرون رود ، اگر سلطان جهان باشد معزولش می کنند و اگر پیغمبر زمان باشد مخذولش می نمایند . این است سلطنت شبخیزی . ” در خبر آمده است که : حق سبحانه و تعالی وحی کرد به پیغامبری از پیغامبران که مرا بندگانی اند خاص که من ایشان را دوست دارم و ایشان مرا دوست دارند . و ایشان ناظر جمال من باشند و من ناظر احوال ایشان . اگر تو پیرو ایشان شوی و به سیرت ایشان اقتدا کنی تو را دوست گیرم و اگر از راه ایشان انحراف و انصراف کنی تو را دشمن گیرم . آن پیغامبر گفت : خدایا نشان ایشان چیست؟ گفت : چون شب درآید و غافلان سر بر بالین غفلت نهند ، ایشان بر یک قدم بایستند و از سر ذوق و شوق با من به مناجات آیند …” (سهروردی )
شب ، محراب مراقبه
در فضای آرام و بی سر و صدای شب ، تمرکز حواس بهتر حاصل می شود . اهل عرفان به مراقبه اهمیت زیادی می دهند ، زیرا در حالت مراقبه ، عارف از نفسانیت تهی می شود و درونش محل تجلی و شهود می گردد . عارفان بزرگ گاهی در حالت مراقبه ، ساعتها و ساعتها بی حرکت در گوشه یی می نشسته اند .
” یحیی بن معاذ می گوید : یک شب بایزید را دیدم از نماز خفتن تا بامداد بر سر دو پای نشسته ، پاشنه از جای برگرفته و چشم از سر برآمده ، مبهوت ، به آخر سجودی بکرد و بسیار بایستاد …” ( غزالی )
حسرت یک شب
عبادت در شبها برای واصلان و عارفان آن قدر لذت داشته است که فوت حتی یک شب آن حسرتی سنگین و اندوهی جانکاه نصیب آنها می کرده است .
” آورده اند که : یکی به زیارت کرز بن وبره – رحمه – رفت . او را دید که سر بر زانوی حسرت نهاده بود و از انبوب دیده بر مثال قطرات امطار گلاب اشک نام فرو می بارید و فریاد و نفیر بر فلک اثیر می رسانید . زائر او را می گوید : شیخا! این چه حالت است ؟ خبر مرگ دوستی قره العینی به تو رسیده است تا تو را بر این ضجرت و اضطراب داشته ؟ گفت : نه ، ولیکن چیزی به من رسیده است که مفارقت اخوان و مرگ دوستان و عزیزان در جنب آن چون هباست در هوا . گفت : شیخا تقریر کن که آن سختی چه چیز است ؟ گفت : دیشب خواب چنان بر من غالب شد که بخفتم و خواندن یک جزو قرآن از من فوت شد، این همه تآسف و تلهف بدان سبب است . ” (سهروردی )
شب ، ممد روز
شب زنده داری فواید فراوانی برای سالک دارد ، که حتی باعث روشنی چهره و نشاط خاطر او می شود . اما مهمتر از این ، ادامه ی حالت عرفانی شب در ساعات روز می باشد .
” شیخ – رحمه – گفت : چون مرید صادق در شب برخیزد و به طاعت و ذکر مشغول شود ، اثر برکت آن طاعت به روز رسد و روز نیز در طاعت به سر برد . قلب و قالب در حمایت عنایت محفوظ و محروس بماند و چون در قبه ی حمایت حق تعالی مصون بماند وساوس و هواجس مزاحم حال او نتواند بود . ” ( سهروردی )
روز ، مخل شب
در طول روز انسان با مردم اجتماع برخورد می کند و اگر مراقب نباشد ، به احتمال زیاد مرتکب گناهی خواهد شد . این گناه ، خود چون سدی مانع طاعت و عبادت شبانه و حتی لذت بردن از آن می شود .
“آورده اند که : یکی به نزدیک حسن بصری – رحمه – رفت و گفت : شیخ ! من در اول شب کارسازی و ترتیب قیام شب می کنم و می خواهم که در شب بگاه برخیزم و زود برنمی توانم خاست . شیخ گفت : گناه های تو تو را مقید کرده است و تو را محروم گردانیده از ادراک فضیلت تهجد . ” ( سهروردی )
شب کوتاه وصال
عارفی که طعم قرب چشیده باشد ، هنگامی که شبانه به نماز می ایستد چنان در ذکر و مناجات مستغرق می شود که گذشت زمان را احساس نمی کند . او عاشق واصل است ، نه دربند هجران که شب پیش چشمش دراز بنماید .
“از اویس قرنی منقول است که در عمر خود هرگز نخفت . شبی در قیام به سر بردی و گفتی : هذه لیله القیام و شبی در رکوع به سر بردی و گفتی : هذه لیله الرکوع و شبی در سجود به سر آوردی و گفتی : هذه لیله السجود . گفتند : یا اویس! شبی تا روز چون طاقت می آری در رکوع و سجود ؟ گفت : من هنوز یک دفعه سبحان ربی الاعلی و بحمده تمام نگفته باشم که روز شود ، سه بار گفتن سنت است! ” ( راز شیرازی )
شب، ولایت تصرف حق
امامان شیعه ع همگی با شب انس و الفتی داشته اند . دعاهایی پر سوز از ایشان به یادگار مانده است که در دل شب حضرت حق را مخاطب قرار می داده اند و به عاشقانه ترین زبان با او مناجات می کرده اند . نوشته ی زیر از تذکره الاولیای عطار انتخاب شد ، که در ذکر امام محمد باقر ع آمده است و شخصی از یار صمیمی امام می پرسد که امام شب را چگونه می گذراند ، و پاسخ او :
” گفت : چون از شب لختی برود و او از اوراد فارغ شود به آواز بلند گوید : الهی و سیدی ! شب درآمد و ولایت تصرف ملوک به سرآمد و ستارگان ظاهر شدند و خلایق بخفتند و صوت مردمان بیارامید و مردم از در خلق رمیدند و بایستهای خود بنهفتند و به نوم ، درها فروبستند و پاسبانان برگماشتند و آنها که بدیشان حاجتی داشتند فروگذاشتند . بارخدایا! تو زنده ای و پاینده ای و بیننده ای ، غنودن بر تو روا نیست و آنکه تو را بدین صفت نداند هیچ نعمت را مقر نیست . تو آن خداوندی که رد سایل بر تو روا نباشد آنکه دعا کند از مومنان بر درگاه است ، سایل را بازنداری ، بارخدایا! چون مرگ و گور و حساب را یاد کنم چگونه از دنیا بهره یی پس از تو خواهم ؟ از آن که تو را دانم و از تو جویم ، از آنکه تو را می خوانم ، راحتی در حال مرگ ، بی برگ و عیشی در حال حساب بی عقاب ، این می گفتی و می گریستی …” (عطار ، تذکره الاولیا )
۹ . به گمانم جستجویی هم درباره ی شب در شعر عرفانی فارسی کرده اید . اگر چنین است لطفا مثل نثر ، نمونه هایی را ارائه بدهید .
-بله . شاعران عارف به شب در اشعار خود زیاد پرداخته اید ، من از آوردن همه ی نمونه ها معذورم ، تنها جهت شیرین کردن کام برخی از شعرهای گلچین شده را تقدیم می کنم .
شب ، درگاه عزت
عطار نیشابوری از جمله شاعران عارفی است که در وصف شب داستان پردازی کرده است . در منطق الطیر داستانی است که در آن بایزید بسطامی هنگام شب تنها به صحرای ماهتابی گام می گذارد و آنجا را از حضور بندگان پرستشگر خالی می یابد و حیرت می کند . در نظر بایزید صحرای پهناور درگاه جلال احدیت است ، شب پرده ی بارگاه است و ماه چراغ فروزان ایوان الهی ، به گمان او اینجا می بایست از ناله ی عاشقان و ساکنان حرم یزدانی سرشار می بود . پرسش بایزید و پاسخی که هاتف غیبی به او می دهد شنیدنی است :
” شورشی در وی پدید آمد به زور گفت یا رب در دلم افتاد شور
با چنین رفعت که درگاه تو راست همچنین خالی ز مشتاقان چراست ؟
هاتفی گفتش که ای حیران راه هر کسی را راه ندهد پادشاه
عزت این در چنین کرده خدا که از در ما دور باشد هر گدا
چون حریم عز ما نور افکند غافلان خفته را دور افکند ”
شب ، مطلع خورشید حقیقت
عطار مصیبت نامه را در چهل بخش سروده است . این اثر عرفانی در اوج پختگی عطار و بعد از منطق الطیر خلق شده است . قهرمان اصلی این اثر سالک فکرت است که برای رستگاری دست به دامان همه کس و همه چیز می شود . در مقاله ی سیزدهم داستان زیبایی است که نگاه و نظر عطار را درباره ی شب ، این حریم عارفان آشکار می سازد .
داستان از این قرار است : کسی از خفاش می پرسد که چرا از خورشید شریف بی نصیب مانده یی و در شب تیره مسکن گزیده یی ؟
” چند در سوراخ ها سازی وطن در نگر در آفتاب موج زن
تا ببینی آفتاب آتشین ذره یی با او شوی خلوت نشین ”
خفاش در این حکایت بر خلاف حکایت های دیگر در ادبیات فارسی نقش مثبتی دارد . در وافع او نماد عارفانی است که به کنج عزلت علاقه مند هستند و خلوت شب را بر غوغای روز ترجیح می دهند . پاسخ پر تفصیل خفاش پاسخ یک عارف به پرسنده یی عامی است . او می گوید من به آفتابی که غروب می کند نیازی ندارم . این آفتاب مثل ما بندگان غمگین می شود و زوال می یابد :
” روی زرد و جامه ی ماتم به بر در تک و پویی بمانده در به در ”
بعد توصیه می کند که اگر تو دیدار خورشید بی زوال می خواهی مثل ما شب زنده داری کن :
” تو مخسب ای مرد یک شب زنده دار ! تا به شب خورشید بینی آشکار ”
خفاش می گوید روز واقعی من ، شب است و آفتاب من خدای لایزال است که در ثلث آخر شب بر زمین نزول می کند :
” روز من ای مرد غافل هر شب است کافتاب ینزل الله در شب است ”
سرانجام خفاش حقیقت بین خورشید مجازی و خورشید حقیقی را در برابر هم قرار می دهد و دلیل ظلمت آشیانی و علاقه ی به شب را نشان از حق پرستی خود می داند :
” چون نماید روی خورشید مجاز ما به ظلمت آشیان گردیم باز
چون به شب ، نقد است خورشید اله آنچنان خورشید دیدن نیست راه ”
شب ، محمل عجز عاشقانه
فخرالدین عراقی شاعر و عارف قرن هفتم است و غزلیات عارفانه و قلندرانه ی او مشهور است . این شاعر در رباعی زیر از عجز عاشقانه و گریه ی شبانه ی خود سخن سر می کند :
” ما زار کسی کز تو گزیرش نبود جز بندگی تو در ضمیرش نبود
بخشای بر آن کسی که هر شب تا روز جز آب دو دیده دستگیرش نبود ”
دست به دامان سحر
عراقی در غزل زیر شمیم خوش نسیم سحر را از پرتو دل های سوخته ی عارفان می داند . او سفارش می کند که برای شکفتن و سر از گریبان به در آوردن باید دست به دامان سحر شد و برای سره کردن قلب باید آن را به میزان سحر سنجید .
در شعر زیر لفظ صبح گاه در معنی سحرگاه است .
” ما نا دهید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش الحان صبح گاه
تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت خوش بو نشد نسیم گلستان صبح گاه
خواهی چو صبح سر ز گریبان بر آوری کوته مکن دو دست ز دامان صبح گاه
باشد که قلب ناسره تو سره شود می سنج نقد خویش به میزان صبح گاه ”
روشنای نیمه شب
شاه نعمت الله ولی از عارفان مشهور قرن نهم و هشتم هجری است که سلسله ی نعمت اللهی در ایران و هندوستان بدو منسوب است . از شاه نعمت الله دیوان شعری به یادگار مانده است . او در غزل زیر در وصف نیمه شب و حالات و واردات آن لحظه ی قدسی سروده است . انتظار عارف در همه ی روز سرانجام در نیمه شب برآورده می شود . گریه ی نیم شبی یار را بر بالین او حاضر می کند. شب محفلی است دور از آزار رقیب و روشنای نیم شب در تقابل با روشنای نیم روز قرار می گیرد و بقای این بر فنای آن پیروز می شود .
” ماه ما از در در آمد نیم شب آفتاب ما بر آمد نیم شب
روز تا شب در تمنا بود دل ناگهانی دلبر آمد نیم شب
بس که آب دیده ام بر خاک ریخت سرو نازم در بر آمد نیم شب
وصل او در روز خوش باشد ولی بی رقیبان خوشتر آمد نیم شب
خلوت جانم چو شب تاریک بود روشنی او در آمد نیم شب
نعمت الله را درخت دولتش از سعادت در بر آمد نیم شب ”
حافظ و ملک شبخیزی
شاید هیچ شاعر و عارفی به اندازه ی حافظ انسان ها را به شبخیزی و سحر خیزی دعوت نکرده باشد او خود از آه نیم شبی و گریه ی سحری دولت جاویدان یافته است ، از همین رو دوست دارد دیگران هم از این چشمه ی فیاض گلویی تر کنند .
عارف مراد خود را از دل شب می یابد :
” شبی که ماه مراد از افق شود طالع بود که پرتو نوری به بام ما افتد ”
آفتاب عارف مدهوش و مست در نیم شب طالع می شود :
” به نیم شب اگرت آفتاب می باید ز روی دختر گل چهر رز نقاب انداز ”
دعای شب تنها کلیدی است که قفل هجران را می گشاید :
” ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم ”
ناله ی شب عارف از الطاف حضرت حق است :
” سوز دل ، اشک روان ، آه سحر ، ناله ی شب این همه از نظر لطف شما می بینم ”
دعای شب و ورد سحر ، گنج سعادت است :
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود ”
عارفان برای شبخیزی بر یکدیگر سبقت می گیرند :
” اول یکی منم که در این شهر هر شبی فریاد من ز عشق بر افلاک بر شود ”
عارفان مرغان شبخوانند که ناله ی شبانه شان خوشایند حضرت دوست است :
” مرغ شب خوان را بشارت باد که اندر راه عشق دوست را با ناله ی شب های بیداران خوش است”
لحظه ی عیش عارفان سحرگاه است که اگر فوت شود جای بسی دریغ است :
” دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که در مانی”
فرشته ی دولت و نیکبختی ، سحرگاهان با عارفان ملاقات می کند :
” سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد ”
خط پیچیده ی شب
عرفان اسلامی هند همچون ادبیات فارسی در آن سامان ، تحت تاثیر عرفان ایرانی بوده است . شاعرانی عارف پیشه از آن دیار برخاسته اند و آثاری به نظم و نثر از خود به یادگار گذاشته اند . بیدل از این میانه چون گوهری تابناک می درخشد . او که در شعر سبک هندی یکی از دو رکن به شمار می آید در عالم عرفان نیز ید طولایی دارد . بیدل بسیاری لز مضامین عرفانی را در اشعار ژرف و پیچده ی خود به نمایش گذاشته است .
در غزلی شش بیتی ، بیدل شب را ردیف قرار داده است . او با اینکه فروغ سحر را آبروی جهان می شمارد اما در مقام مقایسه ، آن را غبار دامن شب می داند که با ناز می خرامد و فخر می فروشد . همچنین شب را همچون نامه یی می داند که جز عارفان شبخیز قادر به خواندن خطوط رازآمیز آن نیستند . سه بیت از این غزل را برای نمونه می آوریم .
” بود داغ من مردم دیده ی شب ز دود دلم موی ژولیده ی شب
فروغ سحر کابروی جهان است بود گردی از دامن چیده ی شب
ز بیدل مپرسید مضمون زلفش چه خواند کسی خط پیچیده ی شب ”
بیدل در غزلی دیگر که شامل ده بیت می باشد باز هم واژه ی شب را ردیف ساخته است . او در آن غزل نیز صبح را گردی از دامن شب شمرده است . بیدل می گوید کسی که محرم اسرار شب شد با وداع هر شب آه حسرت می کشد . سه بیت از این غزل را هم محض نمونه می آوریم :
” هرکه را کردند راحت محرم احسان شب چون سحر بر آه محمل بست در هجران شب
تیره بختان را ز نادانی به چشم کم مبین صبح با آن روشنی گردی است از دامان شب
بیدل از یادش به ترک خواب سودا کرده ایم ورنه جز محمل قماشی نیست در دکان شب”
افسانه ی شب
در شعر معاصر نیز اشاره هایی به شب و عارفانه گی یافت می شود . جناب شهریار که خود شاعری شوریده و عاشق پیشه و سلوک دیده بود ، منظومه یی نیمه بلند دارد به نام ” افسانه ی شب ” که از آغاز تا پایان شبهای گوناگون مثل شب کوه ، شب جنگل ، شب عاشق ، شب شاعر و شب شمع و پروانه را به زیبایی توصیف کرده است . او در این منظومه گاهی به لحظه های عرفانی گریز می زند :
” شب ، بشر روح الهی دارد دل به توحید گواهی دارد
دل به شب می شنود نکهت دوست دگر از وجد نگنجد در پوست
روح گیرد به پر و بال نیاز رو به سوی ابدیت پرواز
شب چو هنگام مناجات آید پیر در بام خرابات آید”
شهریار در بخشی از این منظومه ، قطعه یی دارد به نام ” شب و علی ” که زیباترین گوشه ی این شعر و عارفانه ترین قسمت آن است . چند بیت از این قطعه را جهت حسن ختام می آورم :
علی ، آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سر الله است
شب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه ی عشق ازلی
فجر تا سینه ی آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت
شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی…”
۱۰ . آقای بایندری ، از اینکه در این مصاحبه شرکت کردید و اطلاعات ارزشمندی را در زمینه ی متون عرفان اسلامی در اختیارمان گذاشتید از شما سپاسگزارم
-من هم متقابلا از شما تشکر می کنم و امیدوارم که این مطالب برای مخاطبان عزیز شما سودمند واقع شود ، انشاء الله تعالی .