نقش فضای مجازی در برساختن سوژه جوانان دهه ۹۰
(نقش وبلاگستان فارسی در برساختن سوژه وبلاگرهای نوجوان دهه هشتاد شمسی)
اسماعیل حسام مقدم
کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی
این پایان نامه در تاریخ ۲۹ شهریور ماه ۱۳۹۰ برای کارشناسی ارشد علوم اجتماعی – گرایش مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان ازطرف دانشجو؛ اسماعیل حسام مقدم دفاع شده و حائز نمره عالی گردیده است. نکته ای که درباره این پایان نامه قابل تذکر است: این مطالعه هستی شناختی/روانکاوانه/نشانه شناختی درباب نسلی است که متولد دهه ۷۰ شمسی هستند که در دهه هشتاد نسلی از نوجوانان هستند که در فضای مجازی رشد یافته اند و در دهه نود جوانانی هستند که به طور کامل سوژه ای برساخت شده دارند و با نسلهای پیشین خود تفاوتی هستی شناختی دارند و ازهمین رو دهه نود با رخدادهایی اجتماعی – فرهنگی خاص مواجه خواهیم شد. ادامه خلاصه ای از این پایان نامه می آید:
چکیده:
صورتبندی شبکه های اجتماعی- فرهنگی مجازی دردنیای پسایازده سپتامبری ، بر چگونگی برساخته شدن سوژه ی افراد، تاثیرات هستی شناختی ای نهاده است. مسئله ی فرهنگی جامعه ی ایران، در تفاوت و تمایز سبک زندگی طبقه ی متوسط شهری و مطالبات مدنی شان، خود را به گونه ی بی واسطه ای در رشد فراگیر شبکه های فرهنگ مجازی بازنموده است، آنچنانکه حتی نوجوانان نیز در این ساخت شبکه های فرهنگ مجازی، نشانه هایی مبنی بر گونه ای کاملا متمایز از سوژهها ی پیشین را در ناخودآگاه اشان به نمایش گذارده اند. ازهمین رو با داشتن فضایی بطورنسبی بی واسطه برای برساختن ایده ها، ایماژها و ذهنیتهای نسلی، می توان فضای وبلاگستان فارسی را به مثابه ی مخزنی بیواسطه از میلها و خواسته های نسل نوجوان دهه یهشتاد (جوان دهه ینود) محسوب کرد. این مقاله با رویکرد روانکاوانه پساساختارگرای ژاک لاکان به مطالعه تصاویر و ایماژهای درون این فضای مجازی پرداخته است. که در این مطالعه به درکی از چگونگی برساخت سوژه گی نوجوانان وبلاگر در این دهه نائل آمده که حاکی از تمایزی اساسی در موقعیت سوژه گی این نوجوانان با نسل های پیشین می باشد.
واژگان کلیدی: وبلاگر، برساخت سوژه، پسا-هژمونی، میل، فانتزی، نشانه شناسی، ابژه ی غایب، روانکاوی، پونکتوم، ژاک لاکان، مارتین هایدگر، رولان بارت
مقدمه:
همواره در جهان پسایازده سپتامبری (اباذری-فرهادپور، ۱۳۸۴) با برساخت سوژه هایی در فرهنگ مواجه شده ایم که به زعم اسکات لش(۱۳۸۹) به مثابه ی سوژه هایی که در پسا- هژمونی برساخت شده باشند، به پروبلماتیک فرهنگ جهانی، عمق و گستردگی بخشیده اند. این سوژه ی مذکور در دوره ای از تکنولوژی به زعم هایدگر(۱۳۷۷) زیست می کنند که امر تکنولوژی را به زعم مارتین هایدگر؛ از ساحتی صرفا ابزاری(انتیک ) به ساحت و حیثی انکشاف گونه(انتولوژیک ) ره برده است و از پس همین ساحت آشکارکننده گی تکنولوژی است که سوژه ی سایبری و بین الاذهانی (هابرماس، ۱۳۷۹) را در سپهر عمومی صورتبندی می شود. ازهمین رو با روان و سوژه بودگی خاصی مواجه می شویم که از یکجا پا در فرهنگ بومی خویش دارد، از جایی دیگر حضوری در ساحت اندیشگی مجازی دارد و از دیگر سوی در ساحت خیالی/ تصویری خویش ماوا دارد که به زعم ژاک لاکان (۱۳۸۸) به مثابه ی من جعلی اش شکل داده است. همانطور که در معرض این پروبلماتیک فرهنگی قرار می گیریم، با مسئله ای چندساحتی نیز مواجه ایم؛ از سویی با مسئله ای در باب سوژه بودگی و چگونگی برساخت آن در جهان پسایازده سپتامبری روبه رو می شویم، از دیگرسو با حضور اگزیستانسیل (هایدگر، ۱۳۷۷) همین سوژه در فضای مجازی و سایبری مواجه می شویم و از سویی دیگر، امر روزمره ی فرهنگ بومی و محلی را داریم که خود، شکلی از ساحت روانی سوژه ها را برساخت می دهند و آن چیزی هم که در تمام این فضای پروبلماتیک مورد توجه قرار می گیرد؛ به نوعی مطالعه ی بازنمایی و چگونگی بازنمایی این ساحتها در فضای مجازی (وبلاگستان فارسی- نوجوانان) می باشد که خود در گشودن باب هایی برای چگونگی بحث در مورد واقعیت و یا بازنمایی واقعیت، پژوهشگر را در مقابل مطالعات بازنمایانه قرار خواهد داد، آنچنانکه در فصل روش شناسی پژوهش اخیر، اساسا به بحث های نظری درباب نشانه شناسی و بازنمایی فرهنگ روزمره پرداخته شده است. این پژوهش با رویکرد مطالعات بینارشته ای مطالعات فرهنگی همخوانی بسیار زیادی در خود به وجود آورده، چرا که پروبلماتیک فرهنگی ای که با آن مواجهه داشته است از حیثی چندساحتی سربرآورده و به برساخت سوژه ای در زندگی روزمره ش پرداخته که به نوعی قصد دارد در فضای سایبری وبلاگستان فارسی به تولید و بازتولید نشانه های روانی و تصویری مبادرت ورزد، از همین رو بر اساس مدعای این پژوهش، به فضایی از سوژه گی ره خواهد برد که ساخت روان و ذهن اش چندتکه و متکثر می شود و می توان به صورتبندی روانی و اندیشگی نسلی در دهه نود راه برد که به شکل بندی ساختارهای فرهنگی متمایزی با دهه هشتاد منجر شود. از همین رو همانطور که با مسئله ای چندساحتی مواجه ایم، با نوعی مطالعات بینارشته ای نیز می توان به توصیف و تحلیل این شکل از پروبلماتیک فرهنگی پرداخت. سوژه بودگی [۱] و فرایند برساخت شده گی[۲] اش در طول تفکرات فلسفی همواره موردنظر قرارگرفته و در هر دوره ای به فراخور نوع اپیستمه [۳] ای(فوکو، ۱۳۸۹) که موجود بوده، این هرمنوتیک به افق مشترکی دست می یافته است. سوژه ای که تامس هابز به آن جسم، رنه دکارت به آن اندیشه، و جان لاک به آن حق داده بود؛ تصویری ایستا داشت(رشیدیان، ۱۳۸۸) اما با ورود به دوره ی روشنگری این تصویر ایستا جای خود را به تصویری پویا داد؛ همانطورکه در فلسفه ی گئورگ ویلهم هگل با دو-انگاری [۴] خاص خدایگان – بنده ؛ به تفسیر چگونگی صورتبندی های دوگانه برای سوژه ی افراد می نشینیم(هگل، ۱۳۷۶)، یا به همانگونه در تفسیر کارل مارکس به نقش ایدئولوژی در بازتولید مناسبات نظام سرمایه و ازخود بیگانگی [۵] سوژه متذکر می شویم(بارکر، ۱۳۸۸) و تداوم این نگرش در لوئی آلتوسر به استیضاح [۶] سوژه کشیده شده(پین، ۱۳۸۷) و نگرش آنتونیو گرامشی نیز به تفسیر قدرت هژمونیک [۷] برساخت کننده گی سوژه (هالوپ، ۱۳۷۴)، همگی سوژه را در موقعیتی تام و تمام به مثابه ی صورتی همبسته بازنمایی[۸] می کنند، هرچند که وجهی دیالکتیکی به او می بخشند، اما با مطالعات ژاک دریدا، میشل فوکو و ژاک لاکان وارد هزارتویی می شویم که هستی سوژه ی افراد را ازهم گسیخته ، خط خورد ه و پاره پاره [۹] می جویند، که در این مطالعات با سوژه ای مواجه می شویم که به تعویق [۱۰] افتاده گی(میلنر، ۱۳۸۷) و ازهم گسیخته گی(اونز، ۱۳۸۷) را در هستی ش تجربه کرده و می کند. لاکان از ابژه کوچک دیگری [۱۱] می گوید که به مثابه ی صورت خارجی میل [۱۲] ؛ همواره سوژه را برساخت می کند(هومر، ۱۳۸۹) و سوژه ای در مناسبات قدرت زیستی [۱۳] به زعم فوکو برساخت می شود(فوکو، ۱۳۸۶) که همواره پیوند خود را نه با هژمونی که با چیزی که پسا- هژمونی [۱۴] ست و اسکات لش از آن می گوید(لش، ۱۳۸۸)، مفصلبندی[۱۵] می کند. این سوژه همواره خود را در مناسبات ماشین های میلگر [۱۶] (دلوز/ گتاری، ۱۹۷۷) اغوا [۱۷] (بودریار، ۱۳۸۶) و لذت هدونیستی [۱۸] (رشیدیان، ۱۳۸۸) درمی یابد که در بطن این صورتبندی گفتمانی [۱۹] ، به زعم لاکان همواره دارای سیمپتوم [۲۰] و دچار عارضه [۲۱] ای است که او را با همان فرایند میل ازهم می پاشاند.(بوتبی، ۱۳۸۶) اینجاست که با صورتی از قدرت مواجه می شویم که در عصر هژمونیک؛ «تنها مسندهای شما را اگر از آن خود می کرد، در درون قدرت پساهژمونیک است که به هستی شما نفوذ می کند. قدرت که پیش از این گسترده بود و از بیرون عمل می کرد، متمرکز شده و حالا از درون عمل می کند.»(لش،۱۳۸۸) که این همان قدرت میل است که لاکان از آن به مثابهی برساخت دهنده ی سوژه ی ازهم پاشیده یاد می کند. سوژه ای که در زبان است و همواره در پی دستیابی به ابژه ی غایب میل اش قرار دارد و هیچگاه نیز بدان دست نمی یازد.
پرسشها و فرضیه ی پژوهش:
پرسش عمده ی این پژوهش بینارشته ای مبتنی براین است که: فضای سایبری[۲۲] وبلاگستان فارسی در دهه ی اول قرن بیست ویکم میلادی(دهه ی هشتادشمسی) چه نوعی از برساخت سوژه ی نوجوانان را صورتبندی کرده که آنان در دهه هشتاد شمسی در مواجهه با امر تکنولوژیک فضای مجازی به طور اعم و وبلاگستان به طور اخص، رویکرد فراغت جویانه ای دیگر ندارند بلکه براساس مدعای این پژوهش؛ به ساختی روانی و فرهنگی در دهه نود شمسی خواهند دست یافت که او را به فازی کاملا هستی شناختی (آن گونه که هایدگر از مرحله اونتولوژیک تکنولوژی درنظر می گیرد) رهنمون خواهدشد، آنچنانکه حتی در تغییر سبک زندگی [۲۳] و زندگی روزمره ی آنان، نوع و ژانر جدال سنت – مدرنیته را در فرهنگ ایران معاصر به فازی دیگر از وضعیت متعارض خود خواهند کشاند. پرسشهای جزئی دیگری چون اینکه؛ چگونه نوجوانان وبلاگر فارسی، به بازتولید سوژه ی خود از طریق صورتبندی ایماژها و تصاویر مجازی می پردازند و یا اینکه؛ حیث خیالی (به زعم لاکان) سوژه شان چگونه در فضای مجازی وبلاگستان برساخت شده است، نیز در روشن کردن مسیر دو پرسش عمده ی این پژوهش یاری خواهند رساند.
تاریخچه و ادبیات نظری:
پرداختن به پروبلماتیک چندوجهی این پژوهش که هم به امر روانی [۲۴] در برساخت سوژه ی وبلاگرها، هم به امر روزمرگی موجود در زیست-جهان وبلاگستان فارسی و هم به امر هستی شناسانه ی تکنولوژی در فضای مجازی می پردازد، بی شک می تواند پژوهش یکه ای باشد، که از خصلتهای مطالعات بین رشته ای، همین خاص بودگی مفصلبندی های آن در هر پروژه مطالعاتی ای می باشد. ازهمین رو پرداختن به تاریخچه پژوهشی این گونه مطالعات، با محدودیت هایی مواجه می شود و پژوهشگر را به صرافت آن انداخت تا با گسترده تر کردن حوزه ی مطالعاتی خود، پژوهش هایی که به هریک از این ساحت های پیش گفته، ارتباطی برقرار می نمودند، را به مثابه ی متنی درنظر بگیرد که زمینه ها و بستر این چنین مطالعه ی بینارشته ای را مهیا نموده است.
در امر روانی و سوژه ی برساخت شده براساس نوعی ابژه یخیالی / فانتزی غایب ؛ که لاکان از آن با مفهوم هم ذات پنداری [۲۵] بحث به میان آورده، کار آموزنده ی ادوارد تامپسون با عنوان؛ ایجاد طبقه کارگر انگلیسی است که به عقاید سرکوب جنسی، جابجایی و آنچه وی خیال بازگشت به زهدان می نامد، می پردازد(تامپسون، ۱۹۶۸، ۴۰۸) آنگاه که تز اصلی اش در پژوهش این است که «در سالهای میان ۱۷۸۰ تا ۱۸۳۲، اغلب کارگران انگلیسی به احساسی از همسانی منافع میان خودشان بر ضدحاکمان و کارفرمایان شان رسیدند.»(همان، ۱۲) هرچند که مولفه ی روانی در برساخت سوژه ی این کارگران باعث صورتبندی هویت و شخصیت شان شد که در این مطالعه مغفول مانده، اما در این پژوهش بینارشته ای ، به این مولفه ی برساخت دهنده به تشخص گروهی اهمیت داده شده؛ البته در قالب نسلی از نوجوانان دهه ی هشتاد شمسی در ایران، که این احساس همذات پنداری را در تولید متن ها و ایماژها در فضای وبلاگستان فارسی پی گرفته اند.
چهارچوب نظری:
چهارچوب مفهومی این پژوهش را مبتنی بر مفصلبندی[۲۶] سه ساحت تفکری برساخته ام که عبارتند از؛
(الف) امر روزمره و سبک زندگی که به نوعی در جامعه شناسی متاخر صورتبندی شده است،
(ب) امر تکنولوژی و هستی شناسی تجربه ی زیسته ی سوژه های درگیر در آن، که با رویکرد فلسفه پدیدارشناسانه ی هایدگر به سراغ آن رفته ام و
(ج) امر ناخودآگاه روانکاوانه و هستی روانی سوژه، که با رویکرد روانکاوانه ی لاکان به بسط آن نشسته ام.
مفصلبندی بین سه امر روزمرگی، تکنولوژی و ناخودآگاه در تجربه زیسته ی وبلاگرهای نوجوانی که در وبلاگستان فارسی اقامت گزیده اند. توجه به این سه امر و ساحت پدیدارشناسانه، ما را به گونه ای از مطالعات فرهنگی رهنمون می شود که در کارهای اخیر اسکات لش (۲۰۰۹) و آنتونیونگری/مایکل هارت (۲۰۰۵) از آن به ترتیب با مفهوم های پساهژمونی [۲۷] و قدرت زیستی [۲۸] یاد کرده اند.
روش شناسی:
این پژوهش، با رویکردی روانکاوانه-پساساختارگرایانه لاکانی قصد آن دارد که پدیدارشناسی زندگی روزمره نوجوانانی را با روش شناسی نشانه شناسانه مورد تحلیل قرار دهد که سوژه گی اشان را مبتنی بر زیبایی شناختی کردن فضای مجازی وبلاگستان فارسی صورتبندی می کنند. هماطوری که در بخش چهارچوب مفهومی آمد، اساس روانکاوی لاکانی، براساس زبان و نشانه شناسی است و از همین رو روش شناسی ای که متناظر با این نوع برخورد روانکاوانه با سیمپتوم های روانی باشد، همانا نشانه شناسی ای است که به تحلیل ساختارهای زبانی و تصویری ایماژها بپردازد تا آنچنان که لاکان میگوید ساختار ناخودآگاه شبیه ساختار زبان است، بتوان به سطوح بسیار گسترده و وسیع ناخودآگاه و نشانه های بیرونی آن دست یازید؛ چرا که به زعم ژیل دلوز و فلیکس گتاری؛ امر ناخودآگاه، همچون هزار فلات وسیع است که ریزومهای خود را در دشتی پهناور ریشه دوانده اند و از همین رو است که لاکان؛ روانکاوی هست زبانشناس، منتقد هنری و ادبی، اسطوره شناس و هر آنچه که با زبان ارتباط وثیقی داشته باشد.
هایدگر می گوید که: آنچه دوران مدرن را از دوره های دیگر متمایز می کند، این است که جهان یکسره تبدیل به تصویر شده است.(هایدگر، ۱۹۶۷، ۱۲۶) و مجددا از همین روست که لاکان در پدیدارشناسی سوژه های تخیلی و فانتزی، به این عقیده دارد که ناخودآگاه همان سطح است و از همین رو نیز بارت در تحلیل های تصاویر عکاسی در کتاب اتاق روشن ، به همین سبک و سیاق، به وسعت و گستردگی ایماژها و نشانه ها درون عکس و تصویر توجه می کند.
رولان بارت استدلال می کند که این امر، جوهر عکاسی را شکل می دهد. در هر عکسی، دو عنصر اساسی وجود دارد که بارت آنها را استودیوم و پونکتوم می نامد.
استودیوم عبارت است از؛ حیطه ی عمومی علایق فرهنگی ای است که عکس آن را برمی انگیزد. استودیوم ؛ زمینه ی مشترک یا عمومی معنای فرهنگی است، تأثیر عادی ای که عکس در ناظران ایجاد می کند، چه عکس را دوست داشته باشند، چه دوست نداشته باشند.
درمقابل، پونکتوم ؛ تجربه ای خصوصی تر و شخصی تر است؛ آن چیزی است که استودیوم را نقطه گذاری می کند و علایق ویژه ی ما را در عکس برمیانگیزد. پونکتوم ؛ آن عنصر امکانی و تصادفی عکس است که توجه ما را جلب می کند. به گفته ی بارت، پونکتوم آن چیزی است که مرا می خراشد و درعین حال کبودم می کند و برای ام تأثیر برانگیز است.
استودیوم به حس کلی و سراسری عکس باز می گردد، در حالی که پونکتوم آن جزئیاتی است که سطح صاف آن برمی آشوید. پونکتوم آن جزئیاتی است که فرد را مجذوب عکس می کند و بارت آن را با ابژه ای ناقص قیاس می کند. پونکتوم دارای قدرتی گسترش یابنده و ویژه است به نحوی که ناظر را از یک دال به دال دیگر می کشاند. پونکتوم نیز به معنای دقیق کلمه به نحوی بازگشتی عمل می کند. نمی توان آن را روی صحنه آورد یا در عکس تشخیص داد، بلکه آن جزئیاتی است که هنگامی که عکس در مقابل امان نیست و به آن فکر می کنیم، به یاد می آوریم.(بارت، ۱۳۸۷، ۴۱)
روشنگری محوری لاکان؛ اینکه هر ایماژی در خدشه ها یا لکه های گوناگون رد یا اثری از نگاه خیره ی دیگری بزرگ را به صورت نقطه ای نگه می دارد، نقطه ای که از آن من نمی توانم خود را ببینم، اما می دانم که از بیرون در معرض دید هستم، می توان گفت که سبب ساز ایده ی بارت درباب پونکتوم بوده است؛ نقطه ای که خاستگاه التذاذ کاملا شخصی من است، در همان حال که دلالت به فضای ورای مرگ خود من نیز دارد. (راباته، ۱۳۸۶، ۲۰۴)
چه بسا همان objet petit a یا ابژه ی غایب به زعم لاکان باشد که به نوعی فانتزی را در سوژه ی سخنگو صورتبندی می کند. این مفصلبندی بین مفهوم پونکتوم بارتی و مفهوم objet petit a لاکانی، راه را برای تحلیل ها و تفهم های این پژوهش در فضای مجازی وبلاگستان فارسی می گشاید تا به درک چندساحتی تری از سوژه ی وبلاگرهای نوجوان نائل آییم.
تحلیل نشانه شناسانه – روانکاوانه وبلاگستان فارسی
یکم.
در آغاز تحلیل فضای مجازی وبلاگستان که به نوعی سپهر پژوهشی و تحلیلی این پایان نامه است، تمایل دارم به لحظه ی نخستین صورتبندی ایماژها و تصاویر موجود در وبلاگ ها بیاندیشم که چگونه لحظه ای است که با ثبت و درج یک تصویر، زمان در امر روزمره ناگهان می ایستد و سکته می کند و به زعم هانری لوفور؛ لحظه ای است که بی واسطه می توان هجوم گفتمان دیگری بزرگ را به تروما کشید و خدشه آمیزش نمود.. محبوس شدن در ساز و کارهای زندگی روزمره ی مدرن و نشانه های مسلط اش، به زعم هانری لوفور؛ فیلسوف فرانسوی، به وضوح نوعی بیگانگی را در نسبت سوژه ای برساخت شده ی در فرهنگ مسلط با دنیای ذهنی و اتوپیایی اش صورتبندی می کند که در نهایت، این سوژه ی بیگانه شده و مسخ شده است که قربانی می شود. اما نقد زندگی روزمره، می تواند به زعم لوفور، هنر زندگی کردن و هنر زندگی به مثابه ی پایان دادن به بیگانگی را در سوژه ببالد و بیافریند.(بوذری، ۱۳۸۸) نقد ملال آوری زندگی روزمره، تکراری بودن اش و همسان کننده گی اش، چه بسا تنها راه رهایی را برای رستگاری و آزادی سوژه در پیش روی اش قرار دهد. لحظه و برهه ای که سوژه به تفکر و نقد درباب ملال آوری و تکراری بودن زندگی هر روزه اش بپردازد، شاید همان لحظه ی آغازین دگرگونی و رهایی اش از روزمره گی باشد. وقفه و سکته ای در یکنواختی زندگی روزمره اش رخ می دهد که نوعی دستکاری کردن روند بی امان و لایتغیر در کارها و وظایف روتین اش هست. باید لحظه ای ایستاد، میخکوب شد و به تفکر فرو رفت تا جایی که لحظه ای برای نقد کردن و مقاومت کردن در برابر نظم نمادین فرهنگ را رقم زد. لحظه ای که در آن فکر کردن می آغازد؛ لحظه ای که عقربه های ساعت خوابشان می برد و در همین مرزهای خواب آلودگی ست که امکان نقد به دست داده می شود. به زعم پژوهشگر این لحظه دقیقا در توازی با لحظه ای قرار می گیرد که سوژه ی وبلاگر نوجوان زمان را با انتخاب و گزینشگری ایماژها و تصاویرش برای وبلاگش متوقف می کند از آن رو که او دست به آفرینش و بازآفرینی در امر تکنولوژیک زده است همان طوری که هایدگر به ساحت اونتولوژیک امر تکنولوژیک اشاره می کند، پژوهشگر اعتقاد دارد که برهه گزینش و درج[۲۹] (آپلود کردن) تصاویر و یا حتی راه انداختن یک وبلاگ توسط این نوجوان، همان لحظه ی اگزیستانسیل است که به ناگاه زمان می ایستد و سوژه ی ازهم گسیخته وبلاگر، در پی ابژه ی غایب ش، صفحه ی وبلاگ را تاسیس می کند و یا مطلب جدید[۳۰] (پست جدید) می آفریند و به زعم میشل دوسرتیو در مقابل هجمه ی زندگی روزمره و ابژه های مسلط اش، تاکتیکی برای مقاومت(کاظمی، ۱۳۸۸) از همین ایماژها و تصاویر مجازی در فضای وبلاگستان پی ریزی می کند تا در مقابل هژمونی هستی انگارانه ی دنیای جدید، مقاومت و ایستادگی کند. این امکان دموکراتیک که در فضای مجازی در دههی اول قرن بیست و یکم صورتبندی شده، حداقل وجه تمایز نسلیای را برمی سازد و مدعای این پژوهش هم هست که همین فضای برابری و تریبوندار شدن است که در اختیار نوجوانان (دهه هفتاد شمسی) و گروههای خاموش قرار گرفته تا درمقابل امرهمسانکننده که آنان را به انقیاد کشیده، مقاومت کنند، زندگی روزمره ای که ناگاه در میانه ی تکرار ملال آورش، قیچی می خورد و از حرکت می ایستد، چقدر شبیه همان لحظه ی نهایی بهروزکردن[۳۱] وبلاگ است، لحظه ای که همه ی چیزهای تکراری، میخکوب می شوند؛ چه بسا همان لحظه ی تفکر، نقد و شاید هم رهایی سوژه باشد. لحظه ای که در نقطه نقطه ی زندگی روزمره ی سوژه ی وبلاگر نوجوان، سیار و سیال است و نیاز به درک انتقادی اش از نظامِ نمادینِ خشونتِ امرِ کهنه دارد. اما این رهایی و کیف وبلاگر دیری نمی پاید و او مجبور است در مدت زمانی بسیار کوتاه بعد از مطلب پیشین، مطلب و ایماژ جدیدی را بازآفرینی کند و چه جالب که در اغلب این فضای وبلاگی نوجوانان که پژوهشگر مورد خوانش قرار داد، زمان به روزشدن وبلاگ ها به دو روز و کمتر از آن میل می کرد و این حاکی از موقعیت اونتولوژیک سوژه های نوجوان وبلاگر دارد که چنان در امر مجازی روزمره درگیر شده اند که فقدان ابژه غایب، چنان رنج و دردی را بر سوژه ی درهم شکسته اشان وارد می سازد که بطور پساهژمونیکی(همانطورکه اسکات لش بیان نموده) مجبور می شوند که حضور خود را در حیات مجازی اشان فزونی ببخشند و به سوژه هایی مبدل شوند که جهان روزمره ی مجازی اشان همپای زندگی روزمره ی واقعی اشان حرکت کند و در موارد چنان امر تکنولوژیک به امری اونتولوژیک مبدل می شود که، امر مجازی همان امر واقعی می شود و امر واقعی همان امر مجازی؛ به مثابه خواب آن راهب بودایی که سوژه اش در مناسبات حیات خط خورده شده بود و در خوابش نمی توانست تمایز بین اینکه او هست که خواب پروانه را می بیند یا اینکه این پروانه است که دارد او را در خوابش می بیند، را تجزیه و تحلیل کند. و این چه تمثیل خوبی هست برای درک این که سوژه چگونه بعد از اینکه دچار توالی میل / فقدان ابژه ی غایب می شود، به زعم لاکان به سوژه ای خط خورده و ازهم پاشیده مبدل می شود.
دوم.
در نخستین برخورد نشانهشناسانهای که میشود با ایماژها و تصاویر درون وبلاگها داشت، این مورد هست که اگر به مخزن رویاها و فانتزیهای نسلهای پیشین نیز رجوع کنیم شباهتهایی را کشف میکنیم که چهبسا در اولین نقدی که بتوان براین پژوهش داشت ازهمین نکته پدید آید، اما همانطورکه در بخش روششناسی آمد ریشهی لاتین تصویر به مفهوم تقلید برمیگردد، به گفته ی رولان بارت، این نکته به سرعت ما را به مهمترین جنبه ی بحث از نشانه های تصویری می رساند: تصویر؛ تقلید است، از همین رو برخی نشانه ها در نسل های متمایز تکرار می شود و این همان خصلت تقلید بودگی تصویر را درخود بازتولید می کند؛ یا به بیانی دیگر، نشانه های تصویری آن دسته از نشانه های دیداری هستند که برماده ای ثبت شوند، یا در متنی جای گیرند. تصویر به این اعتبار به معنای چیزی ساخته ی انسان است، نظامی از نشانه هاست و همواره بیانگر غیاب ابژه. دیدن ایماژی درون یک وبلاگ به معنای شناخت شیوه ی نگریستن سوژه ای است به ابژه ای. غیاب ابژه، نگاه تصویرگر و نگاه تماشاگر را با ارزش می نمایاند اما درون همین تقلید تمایز نسلی عمیق و هستیشناسانهای لانه کرده است که مدعای این پژوهش را اثبات میکند که امر اونتولوژیک تکنولوژی به زعم هایدگر چنان درون هستی سوژهی وبلاگرها رسوخ کرده که آنها را در تجربهروزمرهای که در وبلاگستان دارند، به سطحی از دازاین، بودن درجهان (به زعم هایدگر) می کشاند که فضایمجازی به مثابهی جهانی دیگر برای زیستن اش ممکن می گردد و ازهمین رو است که تمایز نسلی نوجوانان دهه هشتاد با دوره های پیشین در تمایز آنان در هستی و بودن اشان ماوا گرفته است و چه بسا ایماژها و تصاویر یکسانی را با نسل های پیشین اش تجربه کند اما این آشکارکنندگی و امکان انتشار این ابژه ها هست که هرگز نسل های پیشین این امکان آشکارکنندگی را در این سطح وسیع در اختیار نداشته اند و همین امکان بزرگ و گسترده حاد-متن های مجازی هست که مخزنی به اندازه ی هزاران فلات مسطح در اختیار نشانهشناسان قرار میدهد که ناخودآگاه سوژه ها را از طریق همین تصاویر و ایماژها واکاوی و تحلیل کنند و از درون همین تمرکز سوژهی وبلاگر بر ایماژهای مشترک با نسلهای پیشیناش می توان به درکی از ناخودآگاه سوژه و حفرهها و سیمپتومهای اش میل کرد به این دلیل که عملا تصاویر و ایماژهایی که به طور مکرر در وبلاگ ها درج و انتشار می یابند، به زعم لاکان مبدل به فانتزی سوژه ای شده است که در پی ابژه ی غایب اش، دچار تسلسل میل / فقدان شده و ازهمین رو در استفاده ی مکرر به گونه ای به خواب مصنوعی(هیپنوتیزم) رفته تا فانتزی اش را حتی در ناهوشیاری به چنگ آید. سوژهی خط خوردهی وبلاگر درون این ناهوشیاری به نمایان کردن و نمایش مخزن ناخودآگاه اش می پردازد. وبلاگر در مقابل فضای سیاه و خالی مونیتور رایانه اش، آن هنگام که درحال به روزکردن وبلاگ اش هست، به ناگاه هیپنوتیزم می شود(نباید فراموش کنیم این فرضیه را که زندگی روزمره در فضای مجازی برای وبلاگر نوجوان مبدل به امری هستیانگارانه شده، چنان که مرزهای میان واقعیت و مجاز مخدوش شده است) و از درون ناخودآگاه اش، فانتزی اش دست اندرکار گزینش ایماژها و تصاویری می شود که می تواند به همه ی آن تصاویر و ایماژهای پیشین شباهت داشته باشد.( مانند تصاویر شماره یک و دو که با روش مردمنگاری مجازی دراین پژوهش، در تعداد زیادی از وبلاگها مشابه بود و همچنین به ایماژهای فانتاستیک نسلهای پیشین نیز همخوانی داشت).
سوم.
جهان، خود را چونان قاب هایی متشکل ازنسبت میانِ دال ها به ما می نمایاند. حدود این قاب ها را توان دیداری ما(که به معنای دقیق، توانی زیست شناختی است) تعیین می کند و حدود معنای آن نسبت ها را «توان نشانه شناسی ما» و در تحلیل دیگری که بر وبلاگستان فارسی برای وبلاگرهای نوجوان دارم توجه به امرناخوآگاه و گفتمان دیگری بزرگ به زعم لاکان هست که وبلاگر را به ناخودآگاه گونه ای برساخت می کند که برای صورتبندی فضای تصویری جهان مجازی روزمره اش، مخزنی جز همان زبان در اختیار نداشته باشد، اسطوره ای کلان که در سوژه اش به زعم لاکان جای گرفته و به جای او حرف می زند و تصاویر را به جای او گزینش می کند و همین جاست که؛ میل میل دیگری است و ناخودآگاه دیگری هست. همین کلانروایت را نیز در ساختار و فضای وبلاگهای نوجوانان هم توجه برانگیز می یابم، آنجاکه از تمام وبلاگهایی که دراین پژوهش مورد بررسی نشانهشناسانه قرار گرفت بیش از شصت درصدشان با زمینه[۳۲] مشکی یا تیره بودند و این مورد نشانهشناسانه برای این پژوهش واجد همان نکتهای است که پیشفرض این تکه از تحلیل بود و آن اینکه میل سوژهی وبلاگر همان میل دیگری بزرگ است که او را خط زده است. سیاهی و تاریکی فضای زمینه به مثابهی ناخودآگاه؛ همان مخزن نامعلوم و ناآشکاری هست تمامهای سوژه را راهبری می کند و باز هم نقل قولی از لاکان که ناخودآگاه دیگری است؛ تحلیل روانکاوانهی این نشانه را به این جهت هدایت می کند که سطح تاریک و ماده ی تیره ای که بستری برای مطالب و ایماژهای این وبلاگ ها شده و حتی در برخی موارد استفاده از تصاویر سیاه و سفید(ونه رنگی) حاکی از هستی انگارانه شدن همین موقعیت زیستی در سوژه می شود ، همان حکم ناخودآگاه در قامت دیگری بزرگ است که سوژه را درون این قدرت زیستی دچار آورده که ازطریق کارکردپساهژمونیک میل او را مجبور به رعایت ساحت گفتمانی دیگری بزرگ کند (تصاویر شمارهی دو، سه، چهار، پنج)
اما درون همین استعمال مکرر از زبان هست که به ناگاه لغزشی یا تپقی به زعم فروید رخ می دهد و ساحت ناخودآگاه و بساط دیگری بزرگ عریان می شود، اتفاقی نابهنگام امر روزمره را در خود میخکوب می کند و مرزهای خیال و واقع کایوس وار می شود، اینجا آرزو و فانتزی میشل فوکو در کتاب نظم اشیا؛ چقدر زیبایی دیونیزوس واری به همراه دارد و مناسب فضای تروماتیک این تحلیل هست، آنگاه که می گوید: دلم می خواست در می یافتم که در لحظه سخن گفتن، صدایی بی نام، که مدت ها پیش از من، بلند شده است، و مرا کاری نیست جز آن که با این صدا هم آواز شوم، دنباله عبارت را بگیرد و بی آنکه کسی متوجه اش شود، چنان به تار و پود آن بخزم که گویی خود آن صدا، با یک لحظه باز ایستادن، مرا به جای خود فرا خوانده است. اگر چنین می شد… من به جای آن که، کسی باشم که گفتمان از آن اوست، بیشتر همچون آن نقطه کوچکی می شدم که در روال ایراد گفتمان پیش آمده است؛ نقطه ناپدید شدن احتمالی گفتمان. این اتفاق تروماتیک در وبلاگ های مورد نظر آنجا صورتبندی می شود که در زمینه سیاه وبلاگ ها به ناگاه دال هایی مشاهده می شوند با انواع و اقسام فونت قلم نوشتاری و انواع متعدد رنگ ها، که خویشتن وبلاگر را در نخستین لحظه ی آفریدن آن متون، هرگز به کلمه ها و معنای نمادین آنها متوجه نمی کرد بلکه آن را به مثابه ی ایماژی درمی یافت که از درهم بودگی و آشفتگی واژه ها و اندازه واژه ها و رنگ واژه شکل گرفته بود. سوژه ی وبلاگر در تاملی نابهنگام و تروماتیک به فانتزی سازی فضای وبلاگ اش دست می زند و فضای سنگین و سیاه زمینه را که همچون ناخودآگاه اش می مانست را باز با همان تپق و لغزش زبانی دچار تروما و ازهم گسیختگی می کند، هرچند که سوژه ی وبلاگر در همان آن و لحظه خود را بازسازی می کند و معنای نمادین دال ها را پی می گیرد و به دنبال معنایی سرراست و دقیق می گردد تا بر دال های تهی اش بقبولاند اما آن اتفاق خدشه آمیز و پونکتوم گونه به زعم بارت رخ داده و ابژه ی غایب را در درون توالی این دال ها و به تعویق افتادن معنا در درون هستی سوژه ی وبلاگر بازآفرینی کرده و چنگی و زخمه ای را بر سوژه اش وارد نموده و همین جا هست که سوژه احساس خلا و فقدان ابژه ی میل اش می کند و باز هم به دنبال ابژه ای دیگر در دالی دیگر می گردد، واژگان را از مخزن دیگری بزرگ گزینش می کند تا با در کنار هم چیدن آنها به نشانه ای از ابژه ی غایب اش میل کند اما باز هم ناکام می ماند، سوژه ای ناکام که همواره در جستجوی کامیابی هست. برتولت برشت؛ نمایشنامه نویس آلمانی می گوید: پیوستگی من یک اسطوره است. انسان؛ اتمی است که دائماً متلاشی می شود و از نو شکل می گیرد.(برشت، ۱۹۶۴، ۱۵) ناخودآگاه قدرتِ اسرار آمیزی برای نفوذ به اَشکال تدافعی سوژه دارد به طوری که آنها نهایتاً به گونه ای دیگر عمل می کنند، جدا از آنچه سوژه در هستی اش بود از ارسطو به این سو، پند ناصحان همواره همین بوده است: هیجانات خودتان را کنترل کنید، تسلیم لذت نشوید. کتاب لاکان درباره اخلاق (۱۹۹۲) دو پاسخ ساده به این پند می دهد: سوژه نمی تواند این کار را بکند، و حتی اگر بتواند، این سوژه را شادمان نمی کند. تصوری از خوشبختی فردی که به طرز نومیدانه ای اغراق آمیزشده و وظیفه تحلیل نشانه شناسانه ی این پژوهش برای اعلام آن یک هنجار الزام آور برای جامعه معاصر شده است. اگر این روال ادامه یابد، این تنها می تواند به نومیدی مضاعف و پیچیده تر بیانجامد. لاکان می گوید: ناخودآگاه همان فصل از تاریخ سوژه است که با یک خلاء و یا با یک دروغ نشان خورده است: همان فصل سانسور شده. اما حقیقت را می توان بازیافت.(لاکان، ۱۹۶۶، یک) و از این رو تحلیل این پژوهش برهمین واقعیت تلخ و ناکام است که همه ی آن انسجام ها و کامل بودن های وعده داده شده، دود شده است و به هوا رفته است و فضای روزمره ی زندگی امروزین را سوژه های درهم شکسته ای صورتبندی کرده اند که دیگر پروبلماتیک فرهنگ ایرانی را نه در تعارض سنت – مدرنیته درمی یابند، بلکه در تعارضی درون-ماندگارتر یافته اند که تعارضی بین میل / فقدان و یا توالی کامیابی/ ناکامیابی هست که حال اگر هرکدام از ساحت های سنت یا مدرنیته به طرف میل گرایی و کامیابی در هر برهه ی زمانی ای مایل شوند، سوژه به آن سمت تمایل می یابد و از آنجاکه ساحت زیستی اش کاملا چهل تکه و موزاییک گونه است با سوژه ای مواجه ایم که تمام امور پارادوکسیکال هستی را در خویشتن گرد آورده و از همه ی تکه ها برای رسیدن به ساحل امن یکپارچگی و انسجام بهره می برد، ولی این ساحل امن همان فصل سانسورشده ی سوژه ی خط خورده باقی می ماند. ازرا پاوند؛ شاعر انگلیسی نوشت: در جستجوی خویشتن، در جستجوی «بیانِ صادقانه خویشتن»، انسان کورمال دست می ساید، انسان به حقیقت مسلمی می رسد. انسان می گوید: من این، یا دیگری هستم و هنوز کلمات کاملاً از دهان اش درنیامده است که او دیگر آن چیز نخواهد بود.
چهارم.
خواندن تصویر؛ پدیداری اندیشگرانه است. چشم آنچه را که می خواهد ببیند، برمی گزیند و تصویر پیش از آنکه به شیوه ای فیزیکی خوانده شود، به گونه ای سوبژکتیو یا اندیشه گرایانه دانسته می شود. هدف نشانه شناسی تصویری؛ کشف قاعده های این خواندن است. و زمانی که با تحلیل های روانکاوانه مفصل بندی شود، این ساحت اندیشگی استعلا می یابد. آنتونن آرتو؛ نمایشنامه نویس نوشت که منشِ اصلی اندیشه این است «که به گونه ای پیگیر، خود را بیآفریند»؛ و اندیشه کارکردی جز بازآفرینی خود ندارد. موضوع تصویر–حرکت نیز همچنین بازآفرینی مداوم است. اندیشه، به گونه ای تصویری و خیالی بازساخته می شود، و تصویر–حرکت به گونه ای اندیشه ورزانه. این متقابل بودگی نقش تصویری / ایماژی و اندیشه در برساخت آن دیگری، سوژه ی وبلاگر را به دلیل حضور در فضای مجازی وبلاگستان که مخزنی از ایماژها و فانتزی های سوژه های خط خورده دیگران هست، وادار می کند او نیز در عین حال که در ساحت تصویر و ایماژها وارد می شود، به اندیشیدن درباب سوژه ی ناپدیدار خودش بپردازد و این تاملات را در متن هایی که برای معرفی خود در پروفایل اش در وبلاگ می گذارد و یا در مطالبی که می نگارد، کاملا این ساحت پروبلماتیک برای او حساس است. تفکر فانتزی و خیال گونه که در نوجوانان وبلاگر، نشانه های آن در نوع تصاویر و ایماژهای استفاده شده قابلیت ردگیری و نشانه گذاری دارد، توجه تحلیلگر نشانه شناس را به پیوند عمیق ساحت خیالی و تفکرفانتزی وبلاگرها معطوف می کند و آن چنان که ژیل دلوز در باب تصویر در سینما می گوید: که از مجموعه ی حرکت های یک فیلم، ضربه ای به ذهن تماشاگر وارد می آید؛ و تصویر–حرکت سازنده ی اندیشه می شود. (تصویر-حرکت شماره دو)می توان به پونکتوم ها و امورخدشه آمیز در وبلاگستان فارسی توجه نمود که چگونه همین وجود ایماژها هست که بر ساحت نااندیشیدنی و تاریک سوژه ها خدشه و ضربه ای هستی انگارانه وارد می آورد و سوژه اش را از درون به استیضاح می کشاند و از میل به ابژه ی غایب در سوژه ی او چیزی درونی را برمی سازد که از درون ارگانیسم سوژه او را به تحرک می کشاند. سوژه همواره با تصاویر و ایماژهای درون امر روزمره ی مجازی مورد خطاب واقع می شود و هژمونی ایماژها درون اش ازهم گسیختگی ای را برساخت می دهد که سوژه ی وبلاگر در هر تصویر و ایماژی به جستجوی دالی روانه می شود که هیچ گاه به تمامی آن دال را معنا نتواند کرد و همواره گوشه ای از هستی آن دال فروریخته یا از نظر پنهان باقی می ماند و امر نااندیشیده و تاریک را در هستی سوژه همواره بازآفرینی می کند و سوژه ی وبلاگر به دنبال هستی خویش، ناگزیر به ساحت معانی و دال ها وارد می شود اما غافل از این هست که ورودش به این ساحت، هستی اش را خط خورده می کند و دچار هستی ای شکسته و ازهم پاشیده می شود، دال ها معانی موقت می یابند و از معنی ای به معنای دیگری ارجاع داده می شوند. سوژه ی ناتمام بین هستی ای نامعنا و هستی ای معنادار اما ازهم گسیخته و تکه تکه شده سرگردان می ماند و چه نزدیک می شود به این پرسش اگزیستانسیل آلبر کامو؛ نویسنده فرانسوی که سوژه را مورد خطاب قرار می دهد که: می خواهی خوکی کامروا باشی ویا انسانی ناکام؟!
پنجم.
دال جاده و یا ریل راه آهن و یا حتی پنجره، در ایماژهای درون وبلاگ های مورد تحلیل همچون دالی که به هیچ معنای دقیقی مبدل نمیشود، میماند و وبلاگر در گزینش این تصاویر از ابژهی غایبی که در انتهای جاده و یا ریل راهآهن هست، نشانههایی را به دست میدهد که میل درونیاش آن را طلب میکند، او انتظار میکشد و یا میرود، اما در هردو حالت ابژهی غایب از دستش میگریزد و همواره از او دورتر میافتد. .(تصاویر شماره پنج، شش، هفت، هشت)
در فیلم جاده اثر فدریکو فلینی و یا نمایش درانتظارگودو اثر ساموئلبکت؛ هر دوی این انتظارهای بیمعنا و بینتیجه به فضایی خالی و هیچ منتهی میشود که گویا فلاتی از دالهای سرگردان است که به هیچ دال اعظمی تکیه نخواهدکرد و سوژه را از انتظاری پوچ و بیهوده جادهها را طیکردن رهایی نخواهد بخشید. دست نیافتن به نقطهی دیدی که سوژه هرگز نمیتواند از آنجا ببیند، چون به دیگری تعلق دارد. سوژه تنها از یک نقطه میتواند نگاه کند، ولی درهستیاش از همهسو دیده میشود(همان،۷۲): دیدن دنیا از درونِ قلمرو خودآگاه میآید. ابژهی نگاه بودن، کارِ ناخودآگاه را بازنمایی میکند، قلمرو دیگری که سوژه به آن متکی است، ولی هرگز نمیتواند علیهاش اقامهی دعوی کند؛ همانطورکه ولادیمیر و استراگون در نمایش درانتظارگودو هرگز نمیتوانند برعلیهی گودو اقامهی دعوی کنند زیراکه از هستیاش آگاه نیستند و این آنها هستند که ابژهی نگاه گودو شدهاند. نگاه سوژهها به انتهای ریل راهآهن و یا رفتن به سوی انتهایجاده و میل به ابژهی غایب، همان چیزهایی هستند که فقط نقطهنظر واحد سوژهی ازهمگسیختهی وبلاگرها هست اما این نگاه خیرهی ایماژ و تصویر به وبلاگر هم هست که او را و تمامیت هستیاش را مورد خطاب واقع میکند، روشنگری محوری لاکان؛ این هست که هر ایماژی در خدشهها یا لکههای گوناگون رد یا اثری از نگاه خیرهی دیگری بزرگ را به صورت نقطهای نگه میدارند، نقطهای که از آن سوژه نمیتواند خود را ببیند، اما میداند که از بیرون در معرض دید هست، میتوان گفت که همین نکتهی روانکاوانه سببساز ایدهی بارت در باب پونکتوم بودهاست؛ نقطهای که خاستگاه التذاذ کاملا شخصی سوژه است و ازهمینرو استفاده زیاد از ایماژهایی چون جاده و ریلراهآهن و هرآنچه که به رفتن و مهاجرت پیوند بخورد، حامل همین پونکتوم و خدشه خواهدبود که چه لکه یا خدشهای آنجا هست و چه دالی میتواند آنجا باشد که میل سوژه را به رفتن و روانشدن اندرپیاش، باعث میشود. اینجا که سوژه ازهمگسیخته، دردناک و ناکام است پس سوژه شروع به دوری گزیدن از اینجا میکند اما غافل هست که آنجا هم دیگریبزرگ، سوژهاش را منقاد خواهدکرد و آنچنان مورد خطاب و استیضاحاش قرار خواهدداد تا ازهم بگسلد و مجددا دچار ناکامی و خطخوردگی بشود. پونکتوم آن جزئیاتی است که سوژه را مجذوب عکس میکند و بارت آنرا با ابژهیغایب قیاس میکند. پونکتوم دارای قدرتی گسترشیابنده و ویژه است به نحوی که سوژه را از یک دال به دال دیگر میکشاند. پونکتوم نیز به معنای دقیق کلمه به نحوی بازگشتی عمل میکند. نمیتوان آنرا رویصحنه آورد یا در عکس تشخیص داد، بلکه آن جزئیاتی است که هنگامیکه عکس درمقابل سوژه نیست و به آن فکر میکند، بهیاد میآورد. سوژهی وبلاگر انتهای جاده و یا ریلراهآهن را در ذهنخود فرامی خواند، بهراستی آنجا چه ابژهیغایبی او را انتظار میکشد. او شیفتهی آن غیاب هست اما هرچه که می جوید و دالها را با دالهایی دیگر تعویض میکند، کمتر موفق میشود به آنچه که انتهای میلاش اورا انتظار میکشد پیببرد، سوژهی وبلاگر در فانتزیهایاش همواره به انتهای جاده مهاجرت میکند و همچنان ریل را در افق دیدش میپاید، اما در هر حالتی او با فضایی خالی و تهی روبهرو میشود که نمیتواند معنایی را از آن مستفاد کند و از وضعیت بحرانی جهالت سوژه اش رستگار شود و اندکی بیارامد. ایماژ جاده، ریلراهآهن و پنجره؛ خواب را از چشماش میرباید و او سرگردان به گِرد خویش میچرخد و آن چیزغایب را هرگز نخواهد یافت(آنگونه که مولاناجلالالدینرومی نیز همین ناکامی را منظومهای کردهاست). نشانههای تصویری، برخلاف عنواناشان، درحکم غیاب چیزهایاند. سوژه، جهان را با تصویر به تصور درمیآورد و ازهمینروست که هایدگر چنین میگوید که: آنچه دوران مدرن را از دورههای دیگر متمایز میکند، این است که جهان یکسره تبدیل به تصویر شدهاست.
ششم.
واقعیت در بیرون است، شکی در اینباره نیست، ولی ما هریک آنرا به گونهای تجربه میکنیم. آیا تنها واقعیت و آگاهی است که تصمیمهای ما را مشخص میکند؟ خویشتن و انتخابهایاش دارای عنصری عقلانی هستند ولی صرفاً عقلانی نیستند. سوژهی برساختشدهای که لاکان ازآن میگوید همواره درون فضاهای روشنی سیر میکند که نقاطکور و ابژههایغایب فراوانی آنرا احاطه کردهاند و این سوژه همواره در تلاش برای آن هست که این روشنی و اتاقروشن بهزعم بارت را وسیعتر و گستردهتر کند اما چهحیف که پونکتومها یا ابژههایغایب و نقاطکور همواره به ناخودآگاه سربرمیآورند و هستی این سوژه را تهدید به ازهمپاشیدن میکنند واین تهدید به ازهمپاشیدن سوژه، هنگامیکه متذکر به این نقطهکور میباشد که انگار چیزی یا کسی از نقطهای خارجازدیدش اورا میپاید و زیرنظرگرفته است(تصویر شمارهی نه) سوژهاش بهازهمپاشیدنی خواهد انجامید که قصد آن میکند که هستی خود را در درون واژگان و ایماژهایی محافظت کند و دور از چشم و نگاهخیرهی دیگری استتار کند، اما اتفاق بزرگ همینجا رخ می دهد و او با حضور در نظمنمادین و گفتماندیگریبزرگ چهبسا خودش را بیشتر عریان و در معرض قرارمیدهد و ازهمیننقطهی کور و پونکتوموار هست که سوژهی استیضاحشدهی وبلاگر، ازهم میپاشد و این همان مدعای این پژوهش هست که به قدرت درونماندگار و هستیانگارانهی میل و ابژهیغایب اشاره میرود تا از این رهگذر با جعل کردن مفهوم پساهژمونی(بهزعم اسکاتلش)، از قدرتیزیستی(بهزعم میشل فوکو)بگوید که سوژه را ازطریق میلورزیدن و مورد میلواقعشدن ازهم میپاشاند.
مفصلبندی تحلیلهای پژوهش
در واپسین بخش پژوهش، به مفصلبندی و بیان نتایجی خواهم پرداخت که پیش از این در تحلیلها به آنها بهطورمفصل نگریسته بودم. سوژه ی نوجوانی که خود را در میانهی فضای مجازی مییابد از آن دوگانهی هژمونی ارباب-بندگی رهایی یافته ولی درمیان فضای هژمونی درون-ماندگارتری محبوس خواهد شد که هم ماهیت انقیاد و هم ماهیت مقاومت را برای او بهطور متمایزی با دورههای پیشین صورتبندی خواهدکرد. سوژهی وبلاگر در میانهی سه فضای امرروزمرهی زندگی و امرهستیانگارانهیتکنولوژی و امرناخودآگاهروانی، قرار گرفته و به برساختن فانتزیهایروانیاش در قالب وبلاگ میپردازد و به گونهای دست به خلقکردن و بازآفرینی میزند. با توجه به نشانهشناسی ابژهی غایب که به زعم رولان بارت قابلیت تحلیل امرخدشهآمیز روانی سوژه را دارد به این تامل واپسین رسیدیم که سوژه، گرفتار توالی میل / فقدان ابژهی غایب هست و ازهمینرو در تمام کنشهای روزمرهاش با این ناکامی و ناقصبودگی روبهرو هست و ازهمینرو با تماموجود وقت بیشتری از شبانهروز خود را در فضایمجازیوبلاگستان به وبگردی میگذراند تا چه بسا به آن ابژهی غایب دست یابد و ازهمینرو زیست-جهاناش در مرز بین جهانواقعی و مجازی گیر میافتد و ازهمینرو امرتکنولوژیک به ساحتی هستیانگارانه در سوژهی ازهمگسیختهاش مبدل میشود و ازهمینرهگذر نیز پروبلماتیک فرهنگی نسلیاش متمایز از نسلهای پیشین میشود که اگر برای سوژههای نوجوان دههیهفتادشمسی(متولدین دهه شصت) همچنان جدال سنت – مدرنیته بر دیگر مسائل فرهنگی جامعهیایرانی رجحان داشت، اما برای نسل نوجوان دههی هشتادشمسی به دلیل زیست-جهان کاملا متمایزشان این جدال در دههی نودشمسی به محاق خواهدرفت و مسئله ی فرهنگی دیگری که در ساحت دو-جهانیشدن سوژهها دارای معنا باشد، جایگزیناش خواهدشد.
این پژوهش صرفا در ساحت تصویری و خیالی سوژه بهزعم روانکاوی لاکانی صورتبندی شده اما پیشنهاد من به دیگر پژوهشگران آن هست که با مطالعهی دو ساحت نمادین و واقع، به مطالعهای پدیدارشناسانه از هستی سوژهای همت گمارند که هستی خود را در میانهی امرتکنولوژیک و امرروزمره منقاد مییابد. و همچنین با تغییر در انتخاب فضای مجازی موردمطالعهاشان، میتوانند دست به انتخاب شبکههایاجتماعیمجازی بزنند که در ماههای اخیر(از ژانویه۲۰۱۱ میلادی) کاربران بسیار زیادی را به خود جذب کرده که همین اهمیت و ضرورت این چنین مطالعاتی را دوچندان خواهدکرد.
منابع:
اباذری، یوسف و حسن چاوشیان (۱۳۸۰) “از طبقهی اجتماعی تا سبک زندگی”، فصلنامه نامه علوم اجتماعی، ش۲۰.
اباذری، یوسفعلی و فرهادپور، مراد (۱۳۸۱) نیویورک کابل؛ نشانهشناسی یازدهسپتامبر، تهران: گام نو.
ابراهیمآبادی، حسین (۱۳۸۸) “الگوی استفاده آموزشی از اینترنت”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش۱۰.
اسکندریپور، ابراهیم (۱۳۹۰) “شبکهنگاری کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی اینترنتی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه صداوسیما.
افتاده، جواد (۱۳۸۹) “شبکههای اجتماعی مجازی؛ ابزار نوین روزنامهنگاریشهروندی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه.
اونز، دیلن (۱۳۸۷) فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روانکاوی لاکانی، ترجمهی مهدی پارسا و مهدی رفیع، تهران: گام نو.
آزادارمکی، تقی و محمد رضایی (۱۳۸۵) “سوژه و قدرت”، فصلنامه نامه علوم اجتماعی، ش۲۷.
بارت، رولان (۱۳۸۶) اتاق روشن، ترجمهی شیرین دخت دقیقیان، تهران: مرکز.
بارکر، کریس(۱۳۸۸) مطالعاتفرهنگی(نظریهوعملکرد)، ترجمهی مهدیفرجی و نفیسه حمیدی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی.
بالس، کریستوفر (1380) “ذهنیت نسلی”، ترجمه ی حسین پاینده، فصلنامه ارغنون، ش۱۹.
بدیو، آلن (۱۳۸۸) اخلاق، رسالهای درباب ادراک شر، ترجمهی باوند بهپور، تهران: چشمه.
برگر، پیتر و لوکمان(۱۳۸۵) ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمهی فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
بکت، ساموئل (۱۳۸۵) در انتظارگودو، ترجمهی علیاکبر علیزاد، تهران: افرا.
بنت، اندی (۱۳۸۷) فرهنگ و زندگیروزمره، ترجمهی حسنچاوشیان، تهران: اختران
پاکسرشت، سلیمان (۱۳۸۵) “مصرف اینترنت در سبکهای فراغتی جوانان تهران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۵.
پاکسرشت، سلیمان و ؟ نوری نیا (۱۳۸۶) “بررسی پیامدهای کاربرد فراغتی اینترنت”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۸.
پوری، احسان (۱۳۸۹) “شبکههای اجتماعیمجازی؛ مقوم سپهر عمومی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
دوران، بهزاد و احمد گنجی (۱۳۸۷) “کاربرد تفننی اینترنت توسط کاربران ۲۵ تا ۴۰ ساله در تهران”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش۸.
دهقان، مهدی و مرسده نیکبخش (۱۳۸۵) “مطالعهی شیوه رفتار افراد درمحیط مجازی”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش ۷.
ذکایی، محمدسعید و فاخره خطیبی (۱۳۸۵) “اینترنت و تغییراتهویتی”، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ش ۸.
راباته، ژانمیشل (۱۳۸۸) “آشنایی با روانکاوی لاکان”، ترجمه فتاح محمدی، فصلنامه ارغنون، ش۱۹.
رجبی، زهره (۱۳۸۹) “بازنمایی گرایشهای سیاسی کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی مجازی مطالعه موردی فیسبوک”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه.
رحمتی، رضا (۱۳۸۹) “حوزهی عمومی جدید و سیاستهای رسانه بین المللیشده”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
رشیدیان، عبدالکریم (۱۳۸۹) “از فرد مدرن تا شخص پستمدرن”، پایگاه اینترنتی فل سفه.
ریچاردز، بری (۱۳۸۸) روانکاوی فرهنگ عامه؛ نظم و ترتیب نشاط، ترجمهی حسین پاینده، تهران: ثالث.
زندوکیلی، سارا (۱۳۹۰) ” تحلیل کارکردهای عکسهای شخصی کاربران در شبکههای اجتماعی مجازی”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده هنرهای زیبا تهران.
ژیژک، اسلاوی(۱۳۸۸) وحشت از اشک های واقعی، ترجمهی فتاح محمدی، زنجان: هزاره سوم.
ساروخانی، باقر و اسداله باباییفرد (۱۳۸۷) “اینترنت، جهانیشدن و هویت فرهنگی در ایران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۱۰.
شایگان، داریوش (۱۳۸۳) افسونزدگی جدید، هویت چهلتکه و تفکر سیار، ترجمهی فاطمه ولیانی، تهران: فرزان روز.
عاملی، سعیدرضا (1386) “دوجهانی شدن”، فصلنامه ارغنون، ش۲۳.
عبداللهیان، حمید و آوات رضانیا (۱۳۸۷) “خوداظهاری خود در فضای مجازی”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۱۰.
غزنویان، زهرا (۱۳۸۸) “بررسی علل گرایش به وبلاگ نویسی در ایران (با تمرکز بر وبلاگ های شخصی)”، سایت انسان شناسی و فرهنگ.
فرشباف، ساحل (۱۳۸۹) “بازنمایی زیستجهان زنان در فضای وبلاگی ایران”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی تهران.
فوکو، میشل (۱۳۸۶) اراده به دانستن، ترجمهی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نی.
قوانلوقاجار، مصطفا (۱۳۸۹) “کارکردهای شبکههای اجتماعی مجازی برای دانشجویان مطالعه موردی فیسبوک”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد تحقیقات.
کاظمی، عباس (۱۳۸۴) “پروبلماتیکزندگیروزمره و مطالعاتفرهنگی ایران”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۵.
کاظمی، عباس (۱۳۸۸) پرسهزنی و زندگی روزمرهی ایرانی، تهران: کتابآشیان.
کدیور، میترا (۱۳۸۷) مکتب لکان؛ روانکاوی در قرن بیست ویکم، تهران: اطلاعات.
لش، اسکات (۱۳۸۸) “قدرت پس از هژمونی؛ مطالعات فرهنگی درحال دگرگونی؟”، ترجمه بهک روئینتن، فصلنامه مطالعات فرهنگی، ش ۲۰.
لوفور، هنری (۱۳۸۷) تروریسم و زندگی روزمره، ترجمهی امیرهوشنگ افتخاری راد، تهران: گام نو.
منادی، مرتضی (۱۳۸۶) “اوقات فراغت و چالش های جهانی شدن”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۸.
منتظرقائم، مهدی و عبدالعزیز تاتار (۱۳۸۴) “اینترنت، سرمایه اجتماعی و گروه های خاموش”، فصلنامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، ش۳.
موللی، کرامت اله (۱۳۸۶) مبانی روانکاوی فروید-لاکان، تهران: نی.
میلر، پیتر (۱۳۸۶) سوژه، استیلا و قدرت، ترجمهی نیکوسرخوش و افشینجهاندیده، تهران: نی.
نگری، آنتونیو و مایکل هارت (۱۳۸۱) امپراتوری، ترجمهی رضا نجف زاده، تهران: قصیده سرا.
نوروزی، احسان (1389) “روز وبلاگ؛ ۱۶ سالگی رسانهای تعاملی”، سایت مدیا نیوز.
وقفی پور، شهریار (۱۳۸۸) پس از بابل، تهران: مروارید.
هانتکه، پیتر (۱۳۸۷) کاسپر هاوزر، ترجمهی علیاکبر علیزاد، تهران: افرا.
هایدگر، مارتین و دیگران (۱۳۷۷) فلسفه تکنولوژی، ترجمهی شاپور اعتماد، تهران: مرکز.
هومر، شون (۱۳۸۸) ژاک لاکان، ترجمهی محمدعلیجعفری و محمدابراهیمطاهایی، تهران: ققنوس.
Chancy, D. (1996) Lifestyles, London: Routledge.
Chaney, D. (2002) Cultural Change and Everyday Life, Basingstoke: Palgrave.
Deleuze, G. and Guattari, F. (1977) Anti-Oedipus: Capitalism and Schizophrenia, trans. Robert Hurley. New York: Viking Press.
Freud, S. (1973) New Introductory lectures on Psychoanalysis, trans. Strachey, Harmondsworth: Penguin.
Gardiner, E.G. (2000) Critiques of Everyday Life, London: Routledge.
Homer, S. (2005) Jacques Lacan, London: Routledge.
Lacan, J. (1977) Four Fundamental Concepts of Psychoanalysis, London: Hogarth.
Lacan, J. (1977) Ecrits: A Selection, trans. Alan Sheridan, London: Tavistock.
Lacan, J. (1992) the Ethics of Psychoanalysis, trans. Dennis Porter, London: Tavistock/Routledge.
Lefebvre, H. (1991) Critique of Everyday Life. Trans, J. Moore, London: Verso.
Negri, A. and Hart, M. (2005) Empire, London: Routledge.
Nusselder, A. (2009) Interface Fantasy a Lacanian Cyborg Ontology (Short-Circuits), MIT press.
Pattison, G. (2000) the Later Heidegger, London: Routledge.
Raglan, E. (2004) The Logic of Sexuation from Aristotle to Lacan, New York: New York University press.
Rabate, J. (2003) Cambridge University press The Cambridge Companion to Lacan, Cambridge: Cambridge University Press.
Thompson, E.P. (1963) the Making of the English Working Class, London: Victor Gollancz.
[۱] Subjectivity
[۲] Constructed
[۳] Episteme
[۴] Binary Logic
[۵] Alienation
[۶] Interpellation
[۷] Hegemony
[۸] Representation
[۹] Fragmented
[۱۰] Deferral
[۱۱] Objet petit a(fr)
[۱۲] Desire
[۱۳] Bio-policy
[۱۴] Post-hegemony
[۱۵] Articulation
[۱۶] Desirable Machine
[۱۷] Seduction
[۱۸] Hedonistic Desire
[۱۹] Discursive Formations
[۲۰] Symptom
[۲۱] Trauma
[۲۲] Cyber-space
[۲۳] Lifestyle
[۲۴] The Psych
[۲۵] Identification
[۲۶] Articulation
[۲۷] Post-hegemony
[۲۸] Biopolitic
[۲۹] Upload
[۳۰] Post
[۳۱] Up-dating
[۳۲] Background