چرا باید رای داد و به روحانی رای داد؟
دکترمصطفی مهرآیین
۱) میشل فوکو، فیلسوف و متفکر بزرگ فرانسوی، در مجموعه سخنرانی های خود با عنوان «باید از جامعه دفاع کرد» به طرح این ایده می پردازد که «سیاست چیزی نیست جز همان جنگ، ولی با ابزارهای دیگر». فوکو این ایده را در نسبت با اندیشه های کلازویتس مطرح کرد که گفته بود «جنگ چیزی نیست جز همان سیاست، ولی با ابزارهای دیگر». به باور فوکو سیاست و جنگ مفروض یکدیگرند. او وجود کلماتی همچون تاکتیک، استراتژی، یارگیری، جبهه بندی، و….در فضای سیاست را نشانی از ابتنای سیاست بر الگوی جنگ می داند. به باور فوکو، اصولا هر گونه دولت سازی و سیاست چیزی نیست جز همان تداوم آرام تر جنگ. صلح سیاسی چیزی نیست جز تاکید بر وجود شکاف و اختلاف منافع. دولت ها و الگوهای سیاست ورزی، انباشته از تضاد منافع و جنگ میان نیروهای رقیب اند که هر یک اندیشه ای در جامعه یا بخشی از جامعه را نمایندگی می کنند. بنابراین، سیاست سرپوشی بر دو نوع جنگ است: الف) جنگ میان نیروهای متخاصم موجود در جامعه و ب) جنگ میان نیروهای متخاصم در درون ساختار قدرت. آن نیرویی که این جنگ درونی سیاست و جامعه را تقویت می کند یا میزان آن را کم می کند جامعه و کنش سیاسی مردم است. جامعه فاقد کنش سیاسی جنگ درون ساختار قدرت را منتفی می کند، قدرت و جامعه را یکدست می سازد و زمینه استبداد سیاسی و انحطاط اجتماعی را فراهم می آورد. جامعه دارای روحیه کنشگری،اما، تضاد میان نیروهای قدرت و نیروهای اجتماعی درون خود را افزایش می دهد و زمینه دموکراسی سیاسی و توسعه اجتماعی را فراهم می آورد.
۲)رای دادن به عنوان الگویی از سیاست و کنش گری سیاسی چیزی جز نهادینه کردن نیاز قدرت به مردم نیست. ساختارهای سیاسی اگر چه با رای مردم مشروعیت می گیرند، با تاکید بر نیاز خود به مشروعیت مردمی عملاً خود را تبدیل به عتصری مردمی و اخلاقی می سازند. از سوی دیگر، رای دادن و کنشگری سیاسی یعنی تقویت شکاف در درون قدرت و جلوگیری کردن از یکدست شدن قدرت. ساختار قدرت با توجه به شکاف های درونی اش نیازمند یارگیری از جامعه است. هر نیروی سیاسی برای دستیابی به قدرت سعی دارد خود را نماینده بخشی از جامعه بداند و خود را داری پایگاه اجتماعی بداند. این نیاز قدرت باعث می شود جامعه همواره خود را مسلط بر قدرت بداند و به این احساس دست یابد که قدرت چیزی جز تداوم جامعه نیست. اگر قدرت از مردم مشروعیت می گیرد، مردم نیز تبدیل به بنیان قدرت می شوند و سیاست را در درون دستان خود نگه می دارند. ایده تفکیک قوا چیزی جز همان تداوم تقسیم کار جامعه در حوزه سیاست و نظم اجتماعی نبود. جامعه تفکیک یافته فعال لزوماً تفکیک قوای سیاسی را ممکن می سازد.
۳) جامعه امروز ما با دو بینش کاملا متفاوت در ساختار رسمی قدرت روبروست: الف) رویکردی که معتقد است نظام سیاسی و ساختار قدرت یک ساختار خانوادگی از نیروهای وفادار به مجموعه ای از آرمانهاست که باید وحدت درونی خود را روز به روز قوی تر سازد و بی اعتنا به بنیان های اجتماعی قدرت، جامعه را از یک سو در وضعیت «زندگی مستاصل» نگه دارد و از سوی دیگر با تقویت شکاف ها در این جامعه مستاصل به اندازه نیاز از درون آن یارگیری کند و برای خود مشروعیت صوری بسازد، و ب) رویکردی که معتقد است سیاست چیزی جز کمک به تحقق آرمان های جامعه نیست و جامعه است که پیش از سیاست و ساختار قدرت مشخص می سازد که چگونه می خواهد با محیط خود و جهان تعامل کند، چه آرمان ها و ارزش هایی را دوست دارد و مبتنی بر چه مکانیسم هایی می خواهد آرمان های خود را عملی کند. در اینجا،سیاست چیزی جز مکانیسم مشروع مردمی برای تحقق آرمان های مردم نیست.
۴) خوشبختانه، به مدد انتخابات و فضای انتخاباتی جامعه ما هر چند سال یکبار با وجود این شکاف در ساختار قدرت روبرو می شود و به این آگاهی حداقلی دست می یابد که ساختار قدرت در تحقق اهداف مورد تعریف جامعه دارای مشکلات بنیادی است. در این حالت ما همواره با دو دیدگاه روبروییم:الف) دیدگاه کسانی که معتقدند این ساختار قدرت قابل اصلاح نیست و باید با بی اعتنایی به آن و دور ماندن از مسائل آن به بالا رفتن میزان خطاهای آن و فروپاشی نهایی اش کمک کرد و ب) دیدگاه کسانی که همچون نگارنده این یادداشت معتقدند اکنون که نیروهای درون قدرت از یکسو دارای شکاف جدی هستند و از سوی دیگر برای ایجاد مشروعیت سیاسی نیازمند جامعه هستند و باید خود را برای جامعه توجیه سازند و موجه جلوه دهند،بهتر آنست که با غنیمت شمردن این فرصت جنگ، ارزش و آرمان ها و خواسته های خود را در مقابل این نیروهای سیاسی قرار دهیم و با طرح ادبیات اجتماعی و فرهنگی خاص خود، ساختار قدرت را مجبور به اصلاح کردن خود سازیم. اگر در سال های اخیر دائماً میبینیم که سیاسیون ما ،حتی از مجموعه نیروهای افراطی آن، سخن از آزادی و عدالت و حقوق زنان و….می گویند، این مساله ریشه در نیاز قدرت به مردم دارد که دائماً در ایام انتخابات به نیروهای قدرت یادآوری و گوشزد می شود.
۵) اکنون که می بینیم حسن روحانی از توان تبدیل شدن به مکانیسم تحقق آرمان های اخلاقی و انسانی جامعه ایران برخوردار است، باید این فرصت حداقلی را غنیمت شمرد و با حمایت از او در مقابل نیروهای رقیبش هم به تحقق اهداف جامعه کمک کرد، هم این بخش از نیروهای سیاسی را در پیوند با جامعه نگه داشت و هم به نیروهای غیردمکراتیک رقیب نشان داد که جامعه یا حداقل اکثریت جامعه دیگر تنها قدرت خود را به یک نیروی سیاسی خاص واگذار می کند و آن نیروی سیاسی چیزی نیست جز یک نیروی دمکراتیک اخلاق مدار مبتنی بر دانش روز جهان. با کنش سیاسی ما هم نیاز قدرت به مردم نهادینه و تثبیت می شود و هم مردم از حکومتی که خود ساخته اند حمایت خواهند کرد و آن را در فرآیند تحقق سیاست هایش که چیزی جز برنامه هایی برای تحقق آرمان های جامعه نیست کمک خواهند کرد. این بازی را باید تا اوج آن تداوم بخشید و قدرت را به طور کامل به جامعه و مردم وابسته کرد.تحریم این بازی هیچ سودی جز بی اعتنا کردن قدرت به جامعه و مردم ندارد.این رویکرد رویکرد مستبدان است چه در دولت باشند و چه در مردم.