اشاره: امین فقیری، متولد سال ۱۳۲۳ نویسنده و روزنامه نگار جنوبی است و در کارنامه ی او آثار داستانی دهکده ی پرملال، رقصندگان، پلنگ های کوهستان و … به چشم می خورد. علاوه بر این ها و چندین کتاب دیگر، باید به انتشار مقالات وی در مطبوعات کشوری نیز اشاره داشت. وی در سال ۱۳۷۷ موفق به دریافت جایزه ی بیست سال ادبیات داستانی انقلاب اسلامی ایران شد. فقیری اعتقاد دارد:« بی پروا بودن قلم، ملاحظه نکردن روان های شکننده و ظریف مردم و خلاف جریان آب شنا کردن، مساله ای است که چوبک را از دیگر نویسندگان هم دوره اش متمایز می کند. »با امین فقیری در باب وجوه ادبی آثار ادبی صادق چوبک و اهیمت آفرینه های ادبی این نویسنده ی مدرن و پیشگام ایرانی به گفت و گو نشسته ایم که در ادامه می خوانید.
***
هامون : منبع یا منابع تاثیرپذیری، الهام و ذوق داستان نویسی چوبک را در چه و کجا می بینید؟
فقیری: سوال همه جانبه ای است. ناگزیر باید برای هر سه فصل جوابی مناسب داد. طبیعی است که منابع تاثیر پذیری چوبک به دو عامل مهم باز می گردد. ابتدا مطالعه و دانستن زبان و پشتوانه ی غنی فرهنگی و مهم تر از همه تاثیری که چوبک از فضا و محیط اخذ کرده است: مثل ِ محیط و آب و هوا و خلق و خوی مردمان جنوب (بوشهر) و دیگر اقامت برای ادامه تحصیل در شیراز. دو نمونه ی مهم یکی تنگسیر(بوشهر) و دیگر سنگ صبور (شیراز).
چوبک مستمع خوبی بود. بدین خاطر در گفت و گو ها هیچ گاه کم نمی آورد. تک گویی شاهکار درویش پرده دار بر عرشه ی لنج در (چراغ آخر) را ملاحظه کنید. فکر کنم فقط ضعف چوبک یکی این است که در «زشت انگاری» افراط می کرد و دیگر این که ناتورآلیستی که بنیاد نهاد را عاشقانه دوست داشت و هیچ گاه هم کوتاه نمی آمد!
هامون : یکی از ویژگی های برجسته چوبک خاصه در “خیمه شب بازی” و “تنگسیر”، بازنمایی خشن و مملو از التهاب و تشنج فضای شهری در آثار اوست. ارزیابی شما از نحوه ی روایت و بازنمایی فضای شهری جنوب در آثار چوبک چیست ؟
فقیری: چوبک در کارهایش نشان داده است که اهل مقایسه است. فضای بومی با فضایی درهم آشفته همانند تهران را به مقایسه می نشیند و حاصل اینکه داستان های خیمه شب بازی یکسره به سراغ مطرودین جامعه می رود و در کار و کردار آنها و نشان دادن آن روی سکه ی زندگی آنان ان چنان افراط می کند که جامعه ی ادبی آن روز را بر می آشوبد. اما باید این را هم گفت که منتقدین او هم به نبوغ و استادی چوبک کاملن ایمان داشتند. شخصیت های داستانی چوبک اگرچه در ذلت زندگی می کنند اما انگار دارای مناعت طبعی خاص هستند. هر چه که ما از آثار چوبک دستگیرمان می شود، اعمالی است که از شخصیت ها سر می زند. یعنی چوبک اهل شعار نیست. و حتا این شعارها را هم در دهان قهرمانان داستان هایش قرار نمی دهد. آدم های داستان های چوبک پیش از این که به فضای داستانی چوبک ورود کنند؛ خسته – دلزده- فقیر و افسرده هستند. چوبک قسمتی از زندگی آنها و یا چند روز پایان زندگی اشان را تصویر می کند.
اما «تنگسیر» از جنم دیگریست. چوبک زشت نگاری ها – پوچی ها و بدبینی ها را کنار گذاشته قهرمان می سازد و این مهم است. شاید به این نتیجه رسیده بوده که باید رو در رو ؟ ظلم ایستاد. و چه کس بهتر از زار محمد. بعضی ها اعتقاد دارند که رسول پرویزی زارمحمد را بهتر تصویرکرده است. داستان او موجز و فشرده است، اما چوبک برای کشاندن چنین رویدادی به رمان، مجبور به فضاسازی – توصیفات بی شمار و دیالوگ های کشدار شده است.
ما جنوب را با دریا و شرجی و شروه و آفتاب سوزانش می شناسیم ومردمانی کوشا در این شرایط برای بدست آوردن روزی خود. جنوب در کارهای چوبک این مسایل را به خواننده القا می کند و آن همه گرما و شرجی و شروه را در جان خواننده می ریزد.
همان سبکی که چوبک برای بیان منظور خود و شناساندن آدم های داستاش انجام داده و مهم ترین ویژگی کارهای چوبک است. و همین خصوصیت است که چوبک را در جایگاهی رفیع در داستان نویسی نشانده است. اگر هدایت و علوی قله های باشکوه و بزرگ هستند، چوبک نیز هم طراز آنها است.
هامون: به گمان شما چوبک در آثارش که از دهه ی بیست تا ۴۰ منتشر شد، فضای شهرهای جنوبی را چه گونه در ادبیات داستانی به تصویر کشیده است؟
فقیری: بعضی از شگردها بر می گردد به چه گونگی نگارش داستان توسط نویسنده. در مورد چوبک می توان به دید عمیق او و درک و دریافت ویژه از معماری جنوب و نگاهی تند و خشن به عوامل طبیعی مخصوصن: کوه و کتل و جاده و دریا اشاره داشت. بدون شک اگر داستان «چرا دریا طوفانی شده بود؟» یا «انتری که لوطی اش مرده بود» به دل ما
می نشیند تنها و تنها به دلیل شناخت بسیار زیبای فضای زندگی یا محیطی که در آن به طور موقت زندگی می کنند. ممکن است این زندگی – یا استراحت کوتاه- به نصف روز هم نکشد!
هامون: وجه کدام یک از عناصر هنری – داستانی در آثار چوبک برجسته تر می نماید؟
فقیری: آدم های داستان های چوبک کاریکاتور یا مترسک نیستند. گوشت و خون دارند. سرشار از انگیزه برای حیات اند و هر چند که در مزبله زندگی کنند. هر چند که بدنشان کرم بگذارد، باز هم تا هنگام نابودی، خودشان را از تک و تا
نمی اندازند و به نوعی ادای زندگی را در می آورند. پس شخصیت های داستانی چوبک حضوری همیشگی بر گستره ی ذهن انسان دارند. و هیچ گاه گریبان خواننده را رها نمی کنند حتا حیوانات مثل اسب که در جو می افتد- مرغ های در قفس- یا انتری که لوطی اش مرده بود.
هامون: شکل گیری برجسته تر و بیشتر فضاهای مملو از خشونت، فحاشی و جرم، جنایت، فقر و دزدی و قتل و خلق آدم های دائم الخمر و معتاد در آثار چوبک به نسبت سایر آثار داستان نویسان هم عصرش در نسل اول را در چه می دانید ؟
فقیری: همین مساله است که چوبک را از دیگران متمایز می سازد. بی پروا بودن قلم. ملاحظه نکردن روان های شکننده و ظریف مردم و خلاف جریان آب شنا کردن. او همان روشی را دنبال می کرد که «امیل زولا» در فرانسه. مساله مهم این است که این «زشت نگاری ها» در تمامی زمینه ها به کلیت داستان لطمه نمی زند. در حقیقت او شخصیت هایی می آفرید که جز پلشتی از آن ها انتظاری نمی رفت. هیچ دلیلی نداشت که هدایت و علوی از او تقلید کنند و او هم دلیلی برای تاثیر پذیرفتن از آنها نداشت. این بر می گردد به خُلق و خُوی نویسنده، کسی نمی تواند در زمینه ی هنر به کسی فرمان یا دستور دهد.
هامون: برخی منتقدان، موج ادبی بعد از انتشار خیمه شب بازی چوبک را موسوم به «تب ِ چوبک» تلقی می کنند، در این باره نظرتان چیست؟
فقیری: انتشار خیمه شب بازی حادثه ی مهمی در ادبیات ایران بود. بعضی ها خودسانسوری می کردند. بعضی ها دست پناه چراغ می گرفتند و از افکار عمومی جامعه هراس داشتند. پس از انتشار کتاب چوبک بسیاری که میل به چنین سبک و روشی داشتند فهمیدند که چنین نیز می توان نوشت.
هامون: در داستان ها و رمان چوبک چه تیپ و کاراکترهایی نقش برجسته تر و حضور چشم گیرتری دارند و به نظر شما کدام یک از آدم های داستان های چوبک مانا و جاودانه شده اند؟
فقیری: شخصیت های خلق شده توسط صادق چوبک به نوعی ادامه دهنده ی راه یکدیگرند. به ندرت می توان دید که صفات مشابهی در بعضی از زمینه ها نداشته باشند.
زنان در داستان های چوبک اعتبار و موقعیت اجتماعی مناسب چندانی ندارند. اکثرن از سواد بی بهره اند. یا کلفت اند یا روسپی یا خانه داری ساده. مثلن زن «زار محمد» در «تنگسیر» زنی عامی و ساده است و از جهان پیرامونی خود چیزی نمی داند، حتا دلیل ظلم ستیزی زار محمد را به خوبی درک نمی کند. تنها می توان به بلقیس در رمان سنگ صبور اشاره کرد که کمی شور زندگی در او موج می زند و گوهر باز هم در سنگ صبور- شخصیت های به یاد ماندنی هستند. البته زن فرانسوی داستان «اسب چوبی»هم باسواد است و هم عصیانگر.
از کودکان می توان به کاکل زری (سنگ صبور) و یحیا در داستانی به همین نام اشاره کرد. شخصیت مرد پرده دار در چراغ آخر بسیار خوب پرورده شده است و محال است که بتوان او را از ذهن دور انداخت. زار محمد چون ظلم ستیز است به قهرمان و الگو تبدیل شده است. احمد آقا در سنگ صبور نقش روشنفکری را دارد که برای جامعه ی پیرامونی خود دل می سوزاند.
به غیر از این شخصیت ها، شخصیت های داستانی دیگر چوبک همگی در بافت داستان حل شده اند و در کل آن داستان بخصوص، نمود دارند. این شخصیت ها، نقش موثری برای راهنمایی و الگوبودن ندارند.