سیاست در جامعه امروز ایران
مصطفی مهرآیین
۱) مفهوم «امر سیاسی» یکی از مهمترین مفاهیم کارل اشمیت، فیلسوف و متاله سیاسی آلمانی، است. بنا به شرح مارک لی لا از نظریه سیاسی اشمیت، منظور اشمیت از «امر سیاسی» شیوه ای از زندگی یا مجموعه ای از نهادها نیست، بلکه معیاری برای اتخاذ نوع خاصی از «تصمیم» است.اخلاق چنین معیاری را در تفکیک میان خیر و شر می بیند و زیبایی شناسی در تفکیک میان زیبایی و زشتی. آن معیاری که برای سیاست مناسب باشد کدام است؟ اشمیت در پاسخ به این پرسش معتقد است:«آن تفکیک خاص سیاسی که اعمال و انگیزه های سیاسی را بدان می توان تحویل کرد، همانا تفکیک میان دوست و دشمن است». بنا به نظریه «اصالت تصمیم» اشمیت، یک جمع صرفاً تا آن جا گروه سیاسی محسوب می شود که دارای دشمن یا دشمنانی باشد. به اعتقاد اشمیت، دشمنی به رابطه ای گفته می شود که زمانی، و فقط زمانی، سر می زند که من دریابم افراد یا گروه معینی «چیزی وجوداً متفاوت و بیگانه با من هستند» و «دیگری و غریبه» محسوب می شوند. او می گوید:«بگو دشمنت کیست تا به تو بگویم خود کیستی».باز در کلماتی موجز می نویسد:«فرق می گذارم، پس هستم».اشمیت معتقد بود دشمنی رکنی اساسی از حیات آدمی است تا آنجا که باور داشت حتی لیبرال ترین ملت ها هم اگر فکر کنند بقایشان واقعا به خطر افتاده است، گاوآهن های بازار آزاد خود را برای شمشیرها خواهند شکست. به باور بسیاری از شارحان نظریه سیاسی اشمیت، اشمیت این عقاید را تا حدود زیادی بر مبنای باورهای مسیحی خود مطرح ساخته است که در آن باید تصمیم بگیری «مسیح یا برابا».به باور اشمیت جهان خدایان جهانی است که در آن آدمیان دایما گرفتار عداوت خشن و ناگوار هستند. اشمیت معتقد بود انسان لیبرال و رمانتیک عصر جدید انسانی است که خود را از این منطق سیاسی خدایان خلاص کرده و با چنگ زدن به ایده هایی همچون تسامح و مدارا و آزادی از اعتقادی به اعتقاد دیگر و از مسلکی به مسلک دیگر متمایل می شود، در تمامی ادیان مجرب و خبره است ولی به هیچ یک ایمان ندارد.به باور اشمیت، دولت سکولار لیبرال دستاورد نبردی است نه میان ملل و طبقات، که میان انسان و خدا. انسان به این نتیجه رسید که عداوت میان آدمیان که خداوند فرموده بود، عداوتی زیاده خشن و ناگوار است. ازاینرو، انسان صلح و فراوانی و رفاه را به معجزات مقدسین و تصمیمات حاکمان مقتدر و مطلق العنان ترجیح داد و سیاست را به جای «دشمنی» بر مبنای «دموکراسی» بنیان نهاد.اشمیت ضد یهود، پیروز چنین سیاستی را یهودیان می داند که از طریق لژ های ماسونی شان، کنیسه و حلقه های ادبی و روشنفکریشان «اراده قدرت» خود را دنبال می کنند.
۲) فضای سیاسی امروز ایران را می توان فضای منازعه این دو بینش سیاسی دانست. راست گرایان عمدتا سیاست را بر مبنای شناخت «دشمن» فهم می کنند و معتقدند دایماً باید به رصد دشمنان در همه حوزه های داخلی و بین المللی پرداخت و فهم از «خودی» را بر مبنای فهم از این دشمنان استوار ساخت. آنان در همه جا،با طرح برخی ضوابط و معیارها، به تعریف از دامنه دوستان و دشمنان می پردازند و با «نظارت استصوابی» دایمی و فراگیر خود دایما سیاست را ممکن می سازند. آن ها همواره سیاسی اند، زیرا به طور پیوسته در رابطه افقی مستمر با دوستان و دشمنان هستند. آنان که بیشتر در پی یافتن آدم های شبیه به خود یا دوستان هستند با ایجاد مناسک رابطه دایم و همیشگی میان افراد مشابه به حفظ اتحاد خود کمک می کنند و دشمن شناسی خود را تقویت می کنند. در سوی دیگر معادله، اما، اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان لیبرال و رومانتیک وجود دارند که به طور پیوسته دغدغه آزادی و تفسیر رحمانی از دین و جامعه مدنی اسلامی و حقوق انسان دارند و گرفتار در این باورها و دلخوش به دنیای انتخابات و صندوق های رای و آراء مردم سعی در تربیت اخلاقی گروه نخست دارند تا او را از ایده «دشمن» شناسی و تعریف سیاست بر مبنای تفکیک دوست و دشمن دور سازند و او را تبدیل به شهروند دموکراتیک نمایند.این گروه هرگز قادر به اتخاذ «تصمیم» نیستند و همواره مسایل را به زمان و مردم و آینده موکول می کنند و به هر شکل امیدوارند، امیدی که البته اگر چه در جهان فراوان هست، هیچ گاه مال آنان نیست.
۳) بی آنکه خود را پیرو نظریه اشمیت در خصوص سیاست و اصالت تصمیم بدانم، معتقدم در منازعه میان دو بینش سیاسی در ایران، گروه نخست یا همان اصولگرایان یا راست گرایان(فارغ از تفکیک های درونی آن ها که بیشتر تفکیک های فرصت طلبانه اجتماعی است تا سیاسی)، بنا به فهم و ادراکش از سیاست، سیاست متداول در جهان انسانی را به نحوی کارآمدتر و کارسازتر درونی ساخته و آن را اجرا می کند. این گروه بنا به اصل اصالت تصمیم یا همان «نظارت استصوابی» به خوبی به پالایش نیروهای درونی خود می پردازد و با تبدیل دایمی دشمنان به دوستان خود(از هر طریق ممکن) و ایجاد اختلاف و ترس در میان دشمنان خود(هیچکس نمی داند چه کسی دوست هست یا….) همه جامعه را وابسته به قدرت نظارت استصوابی خود ساخته است. نظارت استصوابی فرآیندی مربوط به ایام انتخابات نیست، بلکه مبنای سیاست در ایران پس از انقلاب بوده که خود را از طریق تکنیک هایی همچون گزینش، مصاحبه، سفارش، کارت فعالیت بسیجی، سابقه رزمندگی، و….ممکن ساخته است. ازاینرو، معتقدم مهمترین پله در فهم فضای سیاسی ایران و ایجاد اصلاحات در آن به نقد تکنیک های «دشمن ساز» در ساختار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ما باز می گردد.تا قادر به خلق دشمن ایم، از فهم انسان ناتوانیم. به عبارت دیگر، آنجا که دشمن ممکن می شود، انسان منتفی می گردد.