تاملی جامعه شناسانه درباب همزمانی اتفاقی توافق هسته ای و روز ملی بهزیستی
۱- گفت وگوی ملی؛ ضرورت امروز دوران پساتحریم هست. اگر که مردم ایران و دولتی ها توانستند تحریم را با گفت وگوهای بین المللی بشکنند، دوران پساتحریم باید با جریانی از گفت وگوی ملی بین همه گروه ها و افراد بازتعریف شود. با نگاهی کوتاه و اجمالی به شاخصه های زیستی مردم ایران می شود به سالهایی اشاره نمود که جامعه ایران تحت تحریم های ظالمانه و البته فجایع مدیریتی دولت نهم و دهم قرار گرفت و در آن با حجم عظیمی از فساد و فلاکت روبه رو شد. طلاق، بیکاری، دزدی، اختلاس، نزاع های خیابانی، قتل، بی خانمانی، کودکان کار، زنان بی سرپرست، کاهش امید به زندگی، فقر و تبعیض اجتماعی شاخصه هایی زیستی هستند که می شود در آن دوران تحلیل نمود. قصد این یادداشت تکرار آمارهای تلخ و فاجعه بار زیست مردم ایران در آن دوران نیست، بلکه مسئولیت بسیار سنگینی هست که دوران پساتحریم بر دوش کنشگران مدنی و البته مدیران سیاستگذار می گذارد. به زعم نویسنده در نخستین گام در دوران پساتحریم برای حل نمودن این حجم از فلاکت و بدبختی زیستی، ضرورت توجه به گفت وگوی ملی و ایجاد یک ائتلاف بین تمام گروه ها و جناح ها برای سامان دادن به وضعیت زیستی مردم است. نکته جالب در روزهای پس از توافق این است که روز ملی بهزیستی (۲۵ تیرماه ۱۳۹۴) با آن به طور اتفاقی همزمان شده است و این ضرورت توجه به بهزیستی اجتماعی و روانی مردم ایران را در دوران پساتحریم گوشزد می کند.
۲- بهزیستی اجتماعی و روانی در دوران پساتحریم؛ توجه همه کنشگران مدنی و سیاستگذاران دولتی را به خود جلب می کند. علم جامعه شناسی در تحلیل اجتماعی خود با کسی یا نهادی رودربایستی ندارد. این گفتمان علمی در تحلیل هایش به عمیق ترین لایه های زیستی مردم و عوام جامعه رسوخ می کند و اشکال نابهنجاری و آسیب زای اجتماعی را رصد می کند و بر سیاستگذاران و برنامه ریزان آشکار می کند. ازهمین رو به زعم نویسنده، مسئولیت ضروری کنشگران مدنی و تشکل های غیردولتی در دوران پساتحریم با این حجم از فجایع زیست اجتماعی – روانی، توجه به امور بهزیستی می باشد. سیاستگذاران بیش و پیش از آن که به فکر چگونگی مدیریت منابع مالی و سرمایه های پولی باشند، باید متوجه سرمایه هایی انسانی باشند که دچار نابودی و نسیان شده اند. امر زیستی و بهزیستی در طول سالیان دراز تحریم و ناکارآمدی مدیریتی به کلی به فراموشی سپرده شده است. نیاز ضروری دوران پساتحریم، بازیابی و بازاحیای امر زیستی ایرانیان است. زیست بدن ها و کالبدهایی که دچار فقدان اولین نیازهای زندگی شده اند. اینجا باید توصیه بسیار جدی دکتر یوسف اباذری را یادآوری کنم که از مرگ سیستان و بلوچستان می گفت.
۳- استان بوشهر با فقر بینش اجتماعی مواجه است؛ زیست اجتماعی – روانی مردمان استان با محرومیت و فقر ساختارهای اجتماعی عجین شده است. آن چه در این وضعیت پساتحریم بسیار ضرورت و اهمیت دارد، توجه به این نکته هست که باید زمینه و بسترهای بازگشت به جامعه مدنی را مهیا ساخت تا چه بسا بتوان اندکی نظم اجتماعی را به این جامعه خالی از سرمایه فرهنگی و اعتماد اجتماعی بازگرداند. پیچیدگی ماجرای دوران پساتحریم وقتی عمیق تر می شود که ساختار واقعی اجتماعی در سال های اخیر با ساختارهای ارتباطات مجازی در هم آمیخته می شود و دیگی درهم جوش به وجود آورده که همه چیز به سمت ابتذال و کیچ شدن حرکت نموده است. این پیچیدگی ساختارهای ابتذال اجتماعی در خود آسیب های اجتماعی را چندوجهی و چندساحتی می کند و ازهمین رو دیگر نمی شود به سادگی کاری کرد و تحلیلی به دست داد. در این وضعیت پیچیده از فلاکت و نابهنجاری اجتماعی، ضرورت دارد سیاستگذاران و برنامه ریزان استراتژیک، نگرشی عمیق به ساختارهای زیستی مردم داشته باشند. در نهایت مسئولیت حیاتی کنشگران مدنی – اجتماعی و تشکل های مدنی غیردولتی نیز باید به زیست روزمره مردم رجعت کنند و در واقعی ترین و ملموس ترین سطوح زیستی دخالت اجتماعی نمایند.