۱) ما چه هنگام «مردم» هستیم؟ این پرسش را به هر شکل که پاسخ دهید، هرگز نمی توانید به این گزاره بی اعتنا بمانید که «مردم نابهنگام است». این بدان معناست که ما «مردم» نمی شویم مگر آنکه در لحظاتی از وضعیت موجود خود و غرقه بودن در زندگی فردی خود فاصله بگیریم و تبدیل به کلیتی شویم که به جای گره خوردن با وضع موجود، در پی دادن یک «هشدار» به وضعیت موجود است و می کوشد در خود امکان خلق یک راه جدید را تمرین نماید و آن را به قدرت موجود گوشزد نماید.
۲) «مردم» نابهنگام است چون حاصل هیچ تصمیم و نیت و قصد فردی نیست. در پشت مردم همواره یک «عنصر مردمی» نهفته است که با ندای خود «مردم» را ممکن می کند. در پشت مردم همواره عنصری وجود دارد که در زندگی خود توانسته است از یک موقعیت خاص، منفرد، تکینه، و یکه گذر کند و بواسطه زبان یا یک سبک زندگی یا یک توان و استعداد خود را تبدیل به یک عامل مشترک در خاطره جمعی مردم سازد. عنصر مردمی در واقع موقعیت، ژست، فیگور، یا حالتی از بودن است که بیش از دیگران همواره نام مردم را صدا می زند و مردم نیز به نوبه خود نام او را زمزمه می کنند و صدا می زنند و درباره او سخن می گویند.
۳) «مردم» نابهنگام است چون قدرت موجود خلق آن را انتظار نمی کشد. قدرت همواره مردم را در حالت پراکنده و متفرق و در حالتی که می تواند تک تک آنها را در گوشه ای از خیابان یا در تنگی یک کوچه گیر بیندازد دوست دارد. قدرت، مردم را در قالب شماره های متفاوت و تکینه کارت ملی شناسایی می کند که هیچگاه قادر به پیوستن به یکدیگر نیستند. حفظ تفرق و فردیت در جامعه مهمترین هنر قدرت است. اصولا قدرت زمانی ممکن می شود که بخش زیردست تبدیل به سوژه های منفعل جدا افتاده از یکدیگر شود و هر یک از آنها تنها با خبر شدن از میزان جمعیت جامعه بداند که چه میزان همنوع در کنار او وجود دارند نه از طریق همبودگی های غیر اجرایی که هدفی جز با هم بودن را دنبال نمی کنند.
۴) هنرمندی به نام مرتضی پاشایی پس از ماه ها جنگ با بیماری سرطان می میرد و با مرگ خود موقعیت نابهنگام «مردم» را ممکن می سازد. چه چیزی در مرگ او نهفته است که به او امکان خلق موقعیت نابهنگام مردم را می دهد؟ آیا خلق این موقعیت نابهنگام لزوما به مرگ او باز می گردد یا مرگ او بهانه ای است که با تداعی یک «چیز دیگر» زمینه ساز خلق موقعیت نابهنگام مردم می شود؟ آیا می توان از دوران جدیدی سخن گفتن که در آن هر عاملی، حتی مرگ یک هنرمند، می تواند زمینه ساز خلق موقعیت نابهنگام مردم شود یا آنکه ریشه این مساله را باید در جای دیگر جستجو نمود؟ آیا می توان فارغ از مساله مرگ یک هنرمند، ممکن شدن موقعیت نابهنگام مردم را به وجود شبکه های اجتماعی باز گرداند که دائما با اطلاع رسانی و پخش اخبار مربوط به جامعه باعث می شوند افراد از موقعیت فردی خود فاصله بگیرند و با موقعیت جمعی مردم همنوایی نمایند و آن نابهنگام را خلق نمایند؟ پاسخ هر چه که باشد نمی توان نسبت به این نکته بی اعتنا بود که موقعیت نابهنگام مردم زمانی ممکن می شود که جامعه نیاز دارد چیزی را با صدای بلند فریاد بزند تا هم خود باز قادر به شنیدن آن شود و هم قدرت آن را بشنود.
۵) شاید در اینجاست که پیوند میان خلق «موقعیت نابهنگام مردم» و مرگ یک خواننده و موسیقی نواز روشن می شود؛هر دوی آنها در یک چیز مشترکند:صدا. اکنون می توان قانع ترین پاسخ برای این پرسش که چگونه مرگ یک خواننده و موسیقی نواز می تواند خلق موقعیت نابهنگام مردم را ممکن کند را در این یافت که موسیقی و صدای مشترک بهانه ای است برای اجرای یک همنوایی: همنوایی که در آن مردم می خواهند چیزی بگویند.