یک. واژه ها در زندگی اجتماعی شکل گرفته اند تا واقعیت های موجود را بازتاب دهند. اندازه جهان هر شخصی یا قومی یا ملتی به اندازه واژه هایی هست که برای توصیف جهان توانسته اند بیافربنند. من در عجبم که این انسان، واژه ای با عنوان “صلح” را برای کدام واقعیت اجتماعی ساخته است؟! شاید این واژه در این جهان از همان جایی ساخته شده که مارتین لوتر کینگ؛ رهبر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان در آمریکا می گفت: “من خواب دیده ام!” چه بسا این واژه از درون تخیل بشر و یا شاید توهم او برآمده باشد.
دو. نخستین واژه ای که در مقابل واژه “صلح” به ذهن آدمی می آید؛ همانا “جنگ” است. واژه ای بسیار کارکردی و پرکاربرد که جهان انسان ها را با قصه های خودش متورم کرده است. روایت انسانها از همان ابتدای آفرینش بیمار بود. از همان آغاز جنگی و نزاعی شکل گرفت تا آخر قصه با صلحی متزلزل موقتن تمام شود. در زمان صلح، تفنگها برق انداخته می شوند برای زمانی در آینده که مجددن به کار آید. این داستان تکراری شده است.
سه. نخستین واژه ای که در کنار واژه “صلح” به ذهن بشر آمد؛ واژه خاموش و فراموش شده “مدارا” بود. گزارش در باب این واژه هم همان اتفاقاتی را نشان خواهد داد که بر سر واژه “صلح یا گفت وگو یا دیگری” آمد. این ها همگی در مقابل توهمات بشر ذبح شدند و ازبین رفتند. در آخر فقط پوسته ی تهی و خالی از آنها باقی ماند برای تزیین تقویم ها و یا برای خواب دیدن!
چهار. واژه ها وقتی به وجود آمدند بی شک درون خود یک “دیگری” را هم مستتر داشتند. هیچ واژه ای نیست که معنایی داشته باشد اما به “دیگری” ارجاع ندهد و یا درون معنای خود یک “دیگری” را پنهان نکرده باشد. به طور کلی زبان و به طورخاص واژه ها برای ارتباط با دیگری ساخته شده و به همین دلیل زبان حتمن به بیرون خودش و به اجتماع اشاره می کند و ارجاع می دهد. واژه صلح؛ واژه ای تکینه هست که در وضعیت کنونی فقط به خودش ارجاع می دهد چون هیچ نشان و نمادی در بیرون از خودش نمی یابد که بتواند آن را عرضه کند. به عبارت دیگر واژه صلح بی معنا شده است. و معلوم نیست برای چه هست که برای یک چیز بی معنا، باید روزی را نامگذاری کنند؟
پنج. آدمی در توصیف واژه صلح می گوید که انسان باید با خودش در صلح باشد؛ به معرفت و شناخت از خودش دست بیابد و به خودش آسیب نزند؛ این تعریف برای کجاست و برای کدام انسان ها هست؟ بالتبع منظور این تعریف انسان هایی نیست که انتحار می کنند، خودکشی می کنند و یا اعتیاد به مواد مخدر پیدا می کنند و یا حتا در این تعریف؛ نوع رژیم غذایی و چگونگی تغذیه آدمی هم درون همین مقوله صلح با خویشتن می گنجد اما این بیماری های سرطان یا دیابت یا ایبولا و… حکایت دیگری از صلح برای انسان ها با خود به همراه دارند.. این معنا از صلح به تمامی با حوزه سلامت و پزشکی در ارتباط و پیوند هست. حکایت این ارتباط با صلح همان داستان نخ نما شده فلاکت انسانی در جهان امروز هست؛ این انسان با خود در جنگ و نزاعی خانمان سوز گرفتار شده اند و واژه صلح از این معنا تهی شده است.
شش. در تعریفی دیگر از صلح می شود گفت که با دیگری در صلح باشد؛ به درک حضور دیگری رسیده باشد و به حقوق زیستن دیگری احترام بگذارد. و بازهم این تعریف بی شک برای انسان های بنیادگرایی نیست که چنان در بند بنیادهای تفکری دگم خویش هستند که هیچ جایی برای دیگری در این تفکر باقی نمانده است. افراد جنگ طلبی که ذهن شان چنان در قید ایدئولوژی شان گرفتار شده که جهان شان چیزی جز همین توهم های عظیم ایدئولوژیک نیست. این افراد در جنگی عظیم با دیگران در حال سوزاندن همه چیز هستند. آشوویتس و داخائو را باید به یاد آورد و یا گروه داعش را…
هفت. در تعریفی دیگر می توان از صلح انسان با محیط پیرامونش گفت؛ یا همان محیط زیست.اگر که صلح با خود و دیگری می توانست داستان ها و قصه هایی را برای آیندگان به وجود آورد تا درباره آن باهم منازعه کنند، در این تعریف چیزی یا کسی دیگر باقی نمی ماند که بخواهد از داستان ها و قصه ها چیزی بگوید. سهمگین ترین رخدادها و اتفاقات را در ادامه خود خواهد آورد. نشانه های جدی از بین بردن و در جنگ بودن با محیط زیست، در حال حاضر بروز یافته است. همه چیز درباره طبیعت و محیط زیست در نهایی ترین درجه بحران و تهدیدش قرار گرفته است. گازهای گلخانه ای، گرمایش زمین و بالا آمدن سطح آب دریا، انقراض گونه های کمیاب جانوری و گیاهی، آلودگی هوا؛ آتش گرفتن جنگلها، ناپدید شدن سبکهای زندگی نخستین، نابودی روستاها، فراموشی رویاها و سنتهای زندگی انسانهای پیشین و… همه و همه زمین را به ورطه نابودی کشانده است. بزرگترین چالش استراتژیک جهان همین برخورد جنگ طلبانه با محیط زیست بوده و خواهد بود.
هشت. در این میان از کدام تعریف و از کدام واژه باید گفت. کدام گزارش را باید نوشت. گزارشی درباره چیزی که نیست را که نمی شود نوشت. اما نویسنده مانند همه کسانی که از صلح، مدارا، عدم خشونت، آزادی، رهایی، گفت وگو و… حرف به میان آورده اند، خواب دیده است! در این مهلکه و دوزخ، صرفن باید به “ناخودآگاه” خود و واژه ها رسوخ کرد. همواره در عمیق ترین لایه های یک واژه چیزهایی هست که امکان و دلایل اولیه به وجود آمدنش قلمداد می شده است. یعنی همان رویایی و تخیلی که این واژه را ساخته است. هرچند که این خواب تعبیر نشده و به واقعیت تبدیل نشده اما مانند همیشه تنها امیدی هست که به نومیدان داده شده، امیدی که صرفن به نومیدان داده شده است.
نه. نویسنده به عنوان یکی از اعضای هیئت موسس انجمن هامون ایران(NGO) با این که می داند که خیلی دیر شده و زمانی باقی نمانده، اما صرفن امیدوار است و به خودش و همه نومیدان این امید را می خواهد از طریق این گزارش بدهد که باید با دیگری گفت وگو کرد، به وضعیت سلامت و تندرستی توجه کافی داشت و دغدغه ای بالاتر از حفظ محیط زیست را در اندیشه خود نپروراند که این بالاترین معانی واژه “صلح” هستند.