پس از فروپاشی بلوک شرق وافول ابهت نظام کمونیستی جهان وطنی شوروی نظریات مختلفی در مورد آینده سیاسی جهان عرضه شد که به ترتیب نظریه پایان تاریخ فکویاما که معتقد بود با فروپاشی کمونیسم و شکست نظام سوسیالیستی در ارائه جهانی بهتر برای انسانها ، لیبرال دمکراسی شکل نهایی حکومت در جوامع بشری است و نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتیگتون که معتقد بود نبرد اینده جهان نبرد بین تمدنها و کانون اصلی آن در آینده برخورد بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود . نظریه گفتگوی تمدنها هم از سوی محمد خاتمی رییس جمهور وقت ایران در پاسخ به نظریه برخورد تمدنها در سازمان ملل عرضه شد و برخلاف دو نظریه سابق که بر اساس تحلیل عمیق ارائه گردیده بود نظریه گفتگوی تمدنها در حد یک دکترین باقی ماند و به نظر میرسد در جهان پر از مناقشه کنونی به کنار نهاده شد.
نظریه گفتگوی تمدنها را باید تئوری اخلاقی دانست که نه از جانب یک سیاستمدار که از سوی یک روحانی و معلم اخلاق جهت ساختن جهانی بهتر و اسوده تر برای همه ادیان و تمدنها وظیفه است به عهده سیاستمداران و نخبگان در برابر حتمیت نظریه برخورد تمدنهای هانتیگتون نظریه پرداز امریکایی بوسیله محمد خاتمی رییس چمهور وقت ایران در سازمان ملل ارائه شد، گر چه در سلامت و اعتقاد محمد خاتمی به این نظریه و تمایل به رویگرد گفتگو به جای مخاصمه بین تمدنها از سوی وی شکی وجود ندارد ولی نمیتوان این را نادیده گرفت که این نظریه اخلاقی در عالم واقع به علت ارمانی بودن و دور بودن از واقعیتهای ژئوپلیتیکی و جهانی در عرصه سیاست، بیشتر از انکه به یک نظریه جهانی تبدیل شود حتی در درون ایران نیز نتوانست جز در بخشی از اصلاح طلبان با اقبال روبرو گردد و امروز میبینیم که این نظریه از سوی محققین و سیاسیون به کنار گذاشته شده و ارزو کنیم تا جهان پس از مناقشات پیش بینی شده کنونی بین تمدنها بر سر عقل آیند و روزی دوباره این نظریه از پستوی مراکز تحقیقی بیرون آمده و برای مردم پسا جنگهای تمدنی که در حال وقوع است تجویزی راهگشاه ارائه دهد. این نظریه به دلایل فوق الذکر و به دلیل اینکه دارای پشتوانه تئوریک تحقیقی و تحلیلی و عدم آشنایی به روابط بیم ملل و بین تمدنی بود، نظریه ای عقیم بود و سرانجام عقیم ماند.
دلیل برداشت من البته نه مخالفت با این نظریه، که گفتگو بین تمدنها را تنها راه رسیدن به صلح جهانی میدانم و روزی را ارزو دارم که سیاستمداران این نظریه را قاب گرفته و بر ورودی دفترشان قاب کنند. نقد من همه این است که سیاست را سیاستمداران رهبری میکنند و عقبه فکری سیاستمداران ترجیحا تشکیل شده ازافراد نخبه ای که در اتاق های فکرنشسته اند وسالها حوزه ماموریت اشان اشنایی با فرهنگ های جهانی و تاریخ روابط ملل بوده است و به تاریخ، رسوم، روابط، منابع، جغرافیا، دین و مذهب ملل در تمدنهای مختلف اش نا که آشنا بلکه باورمند شده اند. نه اینکه فی البداهه برخاست و رفت بر اساس مطالعات دینی و فلسفی برای جهانی پر از مناقشه تجویزی امروزی نوشت.
اگر هانتیگتون امریکایی از پس سالها پژوهش، تحقیق و تحلیل امور دفاعی و استراتژیک و همکاری با ارگانهای مختلف دولت امریکا از جمله وزارت دفاع و خارجه و سالها ریاست بر انجمن مطالعات علوم سیاسی امریکا بر اساس آشنایی به تاریخ سیاسی و روابط بین الملل، نظریه برخورد تمدنها را به عنوان امری گریز ناپذیر در عالم واقع ارائه کرد و تقابل تمدنها را در اینده، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیریهای عصر نو دانست، اما محمد خاتمی با نظریه گفتگوی تمدنها نشان نمیداد که تاریخ جهان سیاست و نوع روابط ملل در تاریخ را به عنوان یک محقق و پژوهشگر تاریخ سیاسی مطالعه کرده باشد، بلکه بی شک آبشخور خاتمی سالها تحقیق حوزوی و یافتن نشانه هایی برای رسیدن به جهانی اخروی بود که در قامت یک سیاستمدار درس اخلاق و مهربانی می داد. و چنین شد سرنوشت نظریه ای که قد نکشیده به پستوی مرکز گفتگوی تمدنها رفت و نتوانست اجماعی جهانی را که هیچ، اجماعی داخلی برای رفع مشکلات کشور میان نخبگان و سیاستمداران ایرانی ایجاد کند. چنان که مخالفان داخلی این نظریه در سال ۱۳۸۹ به دلیل منقضی شدن زمان این مناسبت و نداشتن متولی خاص حتی مناسبت آن را از تقویم حذف کردند.
اما از انسوی میبینیم که نظریه برخورد تمدنهای هانتیگتون و پیش بینی وی بر اساس مطالعات و تحقیقات تاریخ ملل و سیاست امروزه به ونوعی در حال وقوع است و تمدن اسلامی و کنفوسیوسی بر اساس پیش بینیهای دقیق هانتیگتون هر یک با ابزاری در حال نبرد با تمدن چیره غرب و باز کردن عقده های حقارت پیشین هستند .
به راستی هانتیگتون چه میگفت
هانتیگتون معتقد بود که ۱- اختلاف تمدنها اساسی است ۲- رفتار منافقانه غرب موجب رشد خوداگاهی تمدنها گردیده و خوداگاهی تمدنها در حال افزایش است ۳- تجدید حیات مذهبی به عنوان وسیله ای برای پر کردن خلا هویت در حال رشد است ۴- ویژه گیها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند ۵- منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است و خطوط گسل موجود بین گفتکوی تمدنها را باید یک نظریه اخلاقی و شاید ارمانی در عصر حاضر دانست که در برابر تمدنها امروز جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط گسل چرخه های ایجاد بحران و خونریزی اند و روابط میان دو تمدن اسلام وشرق با تمدن غرب آبستن بروز حوادث خونین میشود.
اما نظریه گفتگوی تمدنهای خاتمی برخلاف هانتیگتون، خطوط گسل را نه میان تمدنها که بین عدالت و بی عدالتی، آزادگی و بردگی و مسالمت و خشونت میبیند و امروز برخلاف نظر خاتمی بایستی این نکته را متذکر شد تا مادامی که یک ملت یاد نگرفته باشد که با گفتگو مسائل داخلی خود را حل کند طبیعتا در صحنه خارجی نیز به مشکل روبرو میشود.
*با نگاهی به کتاب گفتگوی تمدنها ترجمه مجتبی امیری