فهرست:
۱- روزنامه نگار ی ایرانی و وضعیت حاضر/ حمید موذنی
۲- کیان؛ عرصه ی فراخناک و فرحناک تولید اندیشه/ خلیل موحد
۳- تاریخچه مطبوعات منتشره در برازجان/ اکبر صابری
۴- اندیشه پویا؛ مجله ای برای خردورزان و روشنفکران/ گفت وگوی هامون با مدیرمسئول اندیشه پویا؛ برات اله صمدی راد/ گفت وگو از علی دارایی
۵- ایران بزرگ فرهنگی،نقشه راه آینده/ حیدر کاشف
۶- کودکان را به مجله خوانی تشویق کنیم/ احمدحسام مفدم
۷- ماهنامه سپیده دانایی در یک نگاه/ راهی که رفتهایم و راهی که در پیش داریم/ مهدی ملکمحمد/ سردبیر ماهنامه سپیده دانایی
۸- گفتمان های چندگانه در نشریات/ علی دارایی
۹- اصحاب چهارشنبه/ درباره ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻭ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﯿﺎﻥ/ محمدحسین گنجی
۱۰- “یغما” مجله ای که به مدت ۳۱ سال نگهبان زبان و ادب اصیل فارسی بود/ عبدالخالق عبدالهی
۱
روزنامه نگار ی ایرانی و وضعیت حاضر
حمید موذنی
کمدی توهم اطلاعرسانی و تراژدی واقعیت خبر در ایران :
گفتمان خبری در ایران متاثر از حس شنوایی است و بر همین اساس نیز محافل خانوادگی، دوستانه و مراسم جشن و عزا در ایران، کارکرد بنگاههای خبری پیدا می کنند. در این جوامع شایعه به میزان خبر واقعی، بُرد دارد و جامعه را متاثر از خود می سازد به گونه ای که دولت ها نیز برخی تغییرات در قیمت ها را ابتدا از راه این گفتمان به جامعه تزریق میکنند و سپس آن را عملیاتی می کنند! شایعات ایرانی گاها نیز در جهان واقعی رخ می دهد و وضعیتی متافیزیکی پیدا می کند و بر همین اساس، بر گفتمان اطلاع رسانی شفاهی ایرانی می افزاید و موجب تقویت آن می شود؛ برای مثال،: «در زمان جنگ جهانی، مردی بوشهری، صبح اول وقت،(۴ صبح) پس از زدن بستی تریاک، قبراق و شاد به سر نانوایی رفته و به افراد حاضر در صف میگوید خبر دارید که انگلیس در جنگالعالمین (جنگ جهانی) شکست خورده است؟ یکی از حضار در صف که با “کاپتیان هاوس”، کنسول انگلیسی در بوشهر آشنا بوده، همان لحظه به کنسولگری انگلیس رفته و این خبر را به کنسول میدهد. “کاپیتان هاوس”، نگران شده و در اتاق خود مشغول قدم زدن میشود. ۲ ساعت پس از این خبر، یعنی در ساعت ۶ صبح، تلگرافی از انگلستان، به کنسولگری مخابره می شود و شکست انگلیس را خبر میدهد. کاپیتان هاوس، متعجب شده و مرد بوشهری که این خبر را داده حاضر کرده و از وی میپرسد چگونه به این سرعت چنین خبری را دریافت کرده و آن مرد در پاسخ، بافور خود را نشان میدهد». این واقعه و روایت از بوشهر قدیم، توهم اطلاعرسانی و قدرت گفتمان شایعه را در جوامع سنت گرای شفاهی، نشان می دهد. در واقع آنچه، این مرد بوشهری میگوید هنوز نیز گفتمان اطلاعرسانی در ایران است و ایرانیان، به جای مطالعه و چندجانبهگرایی در کسب خبر به “توهمات شنیداری” و “شایعه” به جای “اصل خبر” بیشتر توجه می کنند. این موضوع در بوشهر قدیم چنان قدرتی داشته که مردم، اصل خبر را به جای رجوع به خبرگزاریها و مطبوعات از زنان مغازهدار و یا زنان ماستی (ماستفروش) نیز کسب میکردهاند. برای مثال میگویند همسر دریابیگی (حاکم وقت بوشهر) در مراسم ختمی در بوشهر حاضر بوده و در این مراسم، از زنی بوشهری میشنود که دریابیگی در حال رفتن از بوشهر است.
همسر دریابیگی پس از پایان مراسم، به منزل که میرود به شوهرش دریابیگی میگوید چنین خبری را از زنان شنیده و دریابیگی در جوابش میگوید اگر زنان گفتهاند درسته و هرچه زودتر وسایل رفتن را جمع کن!» جالب اینکه پس از مدتی کوتاه، دریابگی بوشهر را ترک میکند.خاطرات قدیمی، روایت ها، سفرنامه ها و بیوگرافی ها به همراه ضرب المثل ها و … مهم ترین منابع تحلیلی در مطالعات فرهنگی به شمار می روند. این دو روایت از بندر بوشهر یم تواند تاویل های مناسبی از گفتامن های حاکم بر جامعه و قدرت رسمی را نمایان سازد. این خاطرات قدیمی و دو روایت در باب نحوهی اطلاعرسانی در بوشهر ضمن اینکه نشاندهندهی توجه به “وانمودهی خبر” به جای “واقعیت خبر” است، نشان از قدرت و هژمونی حس شنوایی در این جامعه را نیز به همراه دارد.هم زمان با این دو روایت و خاطره در بوشهر( ایران)، جهان غرب، ۲۰۰ سال تجربه “کهکشان گوتنبرگ” و سیر در گفتمان کتابت و چاپ را نموده بود و با اختراع رادیو در حال آغاز عصر جدیدی بود. در این برحه، بشر در حال قدرتبخشی به دیدگان به جای گوش بود و دنیای جدید با اختراع رادیو به جای دیدن تلاش داشت، شنیدن را هم واجد توان همسان نماید و انسان داشت، به عصر شنیدیداری میرسید. اما ایرانیان از “شنیدار” شفاهی به شنیدار الکترونیکی( رادیو) وارد شدند و می توان گفت به “شنیداری بزکشده” در حال کوچ بودند.
قوت مستمر حس شنوایی از سنت تا عصر دوران جدید در بین ایرانیان، در واقع نشان از اقتدار شایعه در برابر اصل واقعیت دارد و همچنین هژمونی گوش در برابر چشم و یا سنت در برابر مدرنیته را نمایان میسازد.
جوامع در خود مانده و متأثر از سنت جزمیتیافتهی خود و همچنین نظامهای سیاسی حاکم بر آنها، همیشه دلنگران شنیدهها هستند و شهروندان از گفتن نقد و ابراز انتقاد بابت، اینکه “دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد”، میترسند و در اضطراب دائم به سر میبرند و نظامهای سیاسی نیز به جای حمایت از جامعهی مدنی و توجه به توسعه سیاسی و اجتماعی، خود را به سازمانهای پیگیر شنیدههای شهروندان مجهز میکنند تا بر اساس کنترل گوش، چشمشان روز بد نبیند. از سوی دیگر، آگاهی نظامهای سیاسی حاکم در ایران از قدرت شایعه آنها را به سیاستِ “ابتدا شایعه کن و سپس اقدام نما” کشانده تا آنجا که بسیاری از طرحهای اقتصادی و سیاسی خود را به اینگونه در جامعه، جا میاندازند. جامعه نیز متأثر از این خصیصهی خود، با شنیدن شایعهها از قبل اقدامات عملی را انجام میدهد و پس از مدتی وضعیت عملیاتی شده حاکم را به صورت هژمونیک پذیرفته و هر دو (جامعه و نظام سیاسی) در خیال خود، برندهی این نوع سیاستورزی هستند. برای مثال جامعه با شنیدن یک شایعه اقتصادی در مورد یک کالا سریعاً دست به احتکار میزند و برای مدتی کوتاه خود را در برابر تورم ارضا میکند اما….
در اصل، این وضعیت خصیصه شده و به الگو مبدل گشته ایرانیان نمایانگر وضعیت کُمیک اطلاعرسانی و تراژیک واقعیت اخبار است و با تأمل و توجه به آن انسان نمیتواند تصمیم بگیرد که باید بخندند یا بایست بگرید.
مسئولیت روزنامه نگاری:
«حقیقت و عدالت با دعاهای غیرمذهبی خیری که بدرقه انواع داد و ستدهای خلاف قانون می شود به حراج می روند. به اتکای مقام، منصب، صلیب، کرسی، مسند، همه چیز را می توان خرید: احزاب، سندیکاها، روزنامه ها، عقاید و اکثریت مجلس ملی را که از صدر تا ذیل همه به فساد کشیده اند. هر کس مزاحمتی ایجاد کند کنار گذاشته می شود و اگر سخنی بر حق باشد، خاموشش می کنند. سرانجام کیست که تسلیم این نیروی فاسد کننده فرصت طلبان و سوداگری نشده باشد؟ این انحطاط همگانی خصلت ها و فضایل اخلاقی با امتیاز دادن و سازش کردن، لزوماً این بی خیالی، وادادگی، خوش خدمتی، خودپسندی و سبکسری را که نشانه های بی فرهنگی رو به افزایش و بربریت اند از پی می آورد (۱۳۸۲ ـ ۳۲)
همذات پنداری با این جمله ی نیکلاگاریمالدی در کتاب انسان پاره پاره، مثل پتک بر ذهن مخاطب ایرانی کوبیده می شود. آنچه این نویسنده شرح داده گویی پیش گویی سرنوشت ما در هزاره ی سوم بوده است. به محض مطالعه ی این جملات از گاریمالدی، تصویر وضعیت کنونی جامعه در ذهن مخاطب ایرانی زنده می شود: گفتمان فساد هر رابطه ای را مخدوش کرده و بهره وری بی اخلاقی از هر نوع ارتباط و معنا، ضمن اینکه روابط انسانی را پر خطر نموده، نوعی دهشتناک از عوامفریبی پذیرفته شده را منعکس می کند. چشمان خود را که می بندیم همه به شخصیت های رمان « کوری» ساراماگو تبدیل می شویم و گوییا ساراماگو خواب نما شده و ما ایرانیان را در خواب دیده است. در جامعه ی ما، همگی از نقد می گویند و خود را نقدپذیر معرفی می کنند؛ همه از آزادی می گویند و حفظ حرمت انسان ها، هنرمندان از نقد بی عدالتی شعر می سرایند و دیگر آثار هنری بروز می دهند و دیدگاه های عدالت محور را بیان می کند، اما تمامی این ادعاها، وانموده هایی هستند برای تخریب آن نمود اصلی. در کلام هر فرد دروغ و در رفتار هر شخص ریا موج می زند. کلمات و مفاهیم قلب واقعیت می شوند و نتیجه ی آن نوعی عدم امنیت و ناهنجاری مفرط در جامعه شده است. حقیقت، کالایی شده که هر کس به اسم آن، بر سر آن، هرگونه معامله ی ضد آنرا به انجام می رساند. همه باج گیر و باج پرداز شده اند و همه از هر دوی این رفتارها ناله و مویه می کنند. گفتمان رسمی در هشت سال قبل همانند وضعیت جامعه ۱۹۸۴ اورول رفتار می کرد. تفکیک نقد به دلسوزانه و خصمانه، سرکوب نقد واقعی و حمایت از نقد منصفانه، تکفیک کلام ها با تفکیک بین صاحبان خودی و یا غیرخودی کلام ها، تخریب نقد و منتقد و توجه به تعامل و هم اندیشی! و …ایوان کلیما، که تجربه ای به مثابه ی ما در پراگ را داشته، در کتاب روح پراگ به عریانی این نوع منش پرداخته و این تصویر همانند آینه ای ما را در برابر خودمان نشان می دهد:« هر جامعه ای که بنایش، بر بی صداقتی است و هرجرم و جنایتی را تحمل کند با این بهانه که این بخشی از رفتار عادی انسانی است. رفتاری منحصر به مشتی از نخبگان و گروه دیگری را هر قدر اندک و کوچک محروم می کنداز غرور و شرفش و حتا حق زندگی اش، خودش را دستی دستی به انحطاط و نهایتا فروپاشی محض می کشد»
اما چه باید کرد؟ بنظر می آید مهم ترین کاری که می شود انجام داد جستجوی حقیقت و برملا کردنِ توهم است تا بصیرت و شناخت در جامعه ایجاد شد و افراد جامعه دگرگون شوند. این مهم بیش از هر چیز و هر کس به عهده مطبوعات است تا ریا و دروغ، از صحنه جامعه رخت بربندد و جامعه با چشم باز به خطوط بین سطور بنگرد و نقاب از چهره ی سالوسان و عوامفریبان برداشته شود. اریک فروم، روانکاو و از اعضای مکتب فرانکفورت می گوید گفته های هر کس را باید در مجموعه کردار، پندار و گفتار در نظر گرفت و اگر میان این سه جلوه از تمامیت فرد وحدت نباشد واژه، ابزاری در خدمت فریب و ریا خواهد بود.» به همین دلیل مهم، لازم است روزنامه نگار ایرانی با توجه به این مهم که از آموزه های باستانی خویش و از گفته های زرتشت است از استفاده ابزاری و ریاکار اهالی انتخابی و انتصابی قدرت پرده بردارد که به گفته مارکس وظیفه اصلی روشنفکر نیز جدا از تعبیر، تغییر جهان است. اصلاح طلبان ایرانی در هشت سال اصلاحات تنها به تغییر و فلسفه پردازی پرداختند و گامی بسوی تغییر وضعیت برنداشتند به همین دلیل در ابتدای راه جامعه آنها را واگذاشت زیرا تعبیری که آهنگ تغییر ندارد و تغییری که بی نیاز از تعبیر باشد کور است»لازمه این رفتار اما شجاعت است همان عنصری که در اصلاح طلبان گوهر نایاب بود و حتی آنان خود اگر کسی این خصلت را دارا بود به تندرو و رمانتیک و تخیلی، او را تخطئه می کردند چرا که حاضر به تحمل سختی و پرداخت هزینه نبودند. اصلاح طلبان دوست داشتند همراه اکثریت باشند بدون درک این مهم که اکثریت در صورت عدم پویایی به اقلیت تبدیل می گردد؛ اما به گفته ادوار سعید «آنچه کمتر از همه اهمیت دارد این است که روشنفکر رضایت خاطر مستمعین خود را جلب نماید نکته اصلی مزاحم بودن، مخالف بودن و حتی ناخوشایند بودن است» کاری که اصلاح طلبان ایرانی هرگز به آن مبادرت نکردند.
به گفته نیچه «اندیشه ورزترین مردمان اگر دلیرترین نیز باشند دردناک ترین بلاهایی را نیز از سر می گذرانند که هیچ کس نگذارنده است»
اصلاح طلبان ایرانی خصیصه ی دلیری را نداشتند و بواسطه گریز از پرداخت هزینه و تحمل درد و رنج دوباره مشروطه به مطلقه تبدیل و اصلاحات تعطیل گردید و…
۲
کیان؛ عرصه ی فراخناک و فرحناک تولید اندیشه
خلیل موحد
ماهنامه و یا بیش تر دوماهنامه ی «کیان» به صاحب امتیازی سید مصطفی رخ صفت، مدیر مسئولی رضا تهرانی و سردبیری ماشاالله شمس الواعظین، در آبان سال ۷۰ و با بهای ۵۰ تومان پا به عرصه ی وجود گذاشت. این نوزاد خجسته ی دنیای روزنامه نگاری ایران نیز به سان دیگر فرزندان مبارک قدم هم شأن خود، گرچه به اسم و عنوان، پدیده ای نوظهور بود اما به رسم و محتوا، ریشه ای ستبر در خاک پاک و پر استعدادی مردمانی داشت که دیرزمانی پروژه ی فکری خود را بر بنیاد زایش، رویش و تعالی اندیشه و نگرش عقلانی به تئوری ها و مقولات دینی و نیر به پالایش و پیرایش دین از انگاره های استبدادی و ظالمانه و خرافه¬زدایی از ساحت مذهب کلید زده بود. جماعت گرداننده ی کیان پیش از این و در دهه ی ۶. در مجله¬ی «کیهان فرهنگی» وابسته به مؤسسه ی تنومند کیهان که زعامت کل آن را سید محمد خاتمی وزیر ارشاد آن زمان به عهده داشت، به فراخور دارای سابقه و تجربه ی مدیریتی بودند.
رویکرد نوگرایانه و خارج از کادر اندیشه و سیاست رسمی مجله ی کیهان فرهنگی و به خصوص انتشار مقالات « قبض و بسط تئوریک شریعت» عبدالکریم سروش در سال ۶۷ در آن نشریه، غلغله و ولوله ای در محافل بی جنب و جوش حوزوی و دانشگاهی برپا کرد و افزون بر موافقان و همدلان، مخالفان و ستیزه جویانی فراوانی را برای کیهان فرهنگی و سروش دست و پا نمود. تا جایی که حتی به گفته ی سروش: خاتمی به عنوان وزیر ارشاد و یا مصدر مؤسسه کیهان، ضمن مبادله ی نامه با کیهان فرهنگی، پارهای از روشهای کیهان فرهنگی را مورد انتقاد و بلکه انتقاد شدید قرار دادند. و میان رخصفت و خاتمی گاه گفتوگوهای نسبتا تند و پرحرارتی میرفت.(ن.ک: سایت شخصی عبدالکریم سروش)
کیهان فرهنگی اما به باور خاتمی در میان نشریات تولیدی مؤسسه ی کیهان به عنوان: بهترین و موثرترینشان … واقعاً فرصت و روزنه مهمی بود که در عرصه اندیشه و فکر و تبادل نظر گشوده شد. به گفته ی خاتمی ولی با آمدن مهدی نصیری به کیهان نوعی کودتا در کل کیهان رخ داد و حداقل کیهان روزانه با کیهان فرهنگی و کیهان اندیشه راهشان جدا شد و گروه نصیری به رغم این که ابراهیم اصغری سرپرست کیهان بود با پشتوانه برخی افرادی که در نهادهای امنیتی- نظامی بودند، کار را اداره میکردند. هیأت نظارت بر مطبوعات نیز به سفارش و فشار نهادهای بیرون از وزارت ارشاد، و بر خلاف نظر خاتمی به عنوان مسئول مؤسسه¬ی کیهان، نصیری را به عنوان مدیر مسئول کیهان پذیرفت. او نیز البته جایش را حسین شریعتمداری داد.(ن.ک: سایت تاریخ ایرانی)
فشارهای سهمگین داخل و خارج از مدیریت بنگاه کیهان گرچه مولدان کیهان فرهنگی را به رهاکردن ایده های خود وانداشت؛ اما ادامه¬ی کار در جغرافیای نواندیشی مذهبی را در آن رسانه در عمل ناممکن گرداند. نواندیشان مستقر درکیهان فرهنگی تغییرات مدیریتی را که اساساً در بینش، روش و نگاه شان به عالم و آدم در حال و هوای دیگری بودند برنتابیده و پس از انتشار شماره ی ۷۵ در خرداد ۶۹، چون راهبردهای روزنامه گاری خود را در معرض آسیب های جدی یافتند، به کارگردانی خود در کیهان فرهنگی پایان دادند. با خروج این نحله ی روشنفکری از قلمرو کیهان، خورشید کیهان فرهنگی یک سال به محاق رفت. در تیرماه سال ۷۰، شورای سردبیری و هیأت تحریره ی کیهان فرهنگی سابق با صدور بیانیه ای خطاب به جامعه ی فرهنگی کشور اعلام کرد که انتشار نشریه به سبک و سیاق سابق امکان پذیر نیست. اما این پایان ماجرا نبود؛ زیرا گرچه آنها خانه ی فرهنگی خود را در کیهان ترک کرده بودند؛ اما قرار نبود که تا ابد بی خانمانی را تجربه کنند. راندشدگان از کیهان فرهنگی بار دیگر از سر شروع کردند و عزم جزم آن ها در آبان سال ۷۰ عملیاتی شد و دکه های فروش مطبوعات، میزبان نشریه ای شدند که ادامه دهنده ی سنت روشنگری و تبادل و تضارب آزاد اندیشه ها در نشریه ی سلف خود، کیهان فرهنگی بود.
این دسته از مدافعان حقوق ملت و منافع ملی. این بار در مجله ی کیان گرد آمدند تا طرح نوی را که با توشه¬بری از میراث فکری و فرهنگی اسلاف خود در فضای اندیشیدگی جامعه ی ایرانی در انداخته بودند پی بگیرند. آن ها به گفتهی شمس: امید و قصد داشتند که به رغم ناهمواریهای پیش رو و امکانات ناچیز، رسالت دینی و ملی خود را در چارچوب یک کار فرهنگی مستقل دنبال کنند.( کیان، شماره ی ۱، آبان ۷۰) افراد بیرون آمده از کیهان فرهنگی در باره ی عنوان مولود جدید خود و به گفته ی سروش: پس از مدتی گفت¬و¬گو به نام کیان رسیدند؛ گرچه گزینه ی نخستین آن ها، عنوان «کیان فرهنگی» بود.(سایت عبدالکریم سروش).
مجله کیان از زمان تولد خود در آبان ۷۰ تا دی ۷۹ که به دستور قوه ی قضائیه ی رهسپار خواب ظاهراً ابدی توقیف( بخوانید اعدام ) شد، در ۵۴ شماره ی خود، عرصه ی فراخناک و فرحناکی برای تولید و داد و ستد در عرصه ی اندیشه، ادبیات و هنر گردید. صدها مقاله و مطلب که بیش ترآن ها نوشتارهایی استخواندار و پربهره بودند در حوزه ی کلان دین، کلام، سیاست، فلسفه و ادبیات از اصحاب نظر و ارباب فرهنگ با گرایش های فکری و سیاسی متفاوت، همراه با مصاحبه های پرمایه و آگاهی بخش با نظریه پردازان و نویسندگان داخلی و خارجی(عربی و غربی) در چندین هزار صفحه به زیور چاپ و انتشار آراسته شد. خبرهای فرهنگی و هنری جهان و ایران به خصوص آن مواردی که در سایر نشریات کمتر مورد عنایت قرار می گرفت نیز بازتاب قابل توجه¬ای در کیان داشت و خزانه ی خبری علاقه مندان به این حوزه ها را ارتقا می بخشید.
درب باغ سبز کیان به روی همه ی اندیشمندان باز بود تا هرکدام به وسعت کمی و کیفی ذهن خود و صد البته با لحاظ پارازیت های برون سازمانی نشریه، در آن نهالی از اندیشه و نظر بکارند. نهالی که می توانست توسط دیگران از حشو وزواید تهی شده و سپس با آب استدلال های محکم، رویین تن گردد و یا در مواجهه با نقدی مستند، مستدل، صریح و ویرانگر، در برابر اندیشه ی رقیب سپر انداخته و یا به کلی از صحنه ی نزاع اندیشه ها خارج شده و یا دست کم تا مدتی رحل اقامت در زاویه ها بیفکند. در کیان به عنوان یک نشریه ی نخبه گرا و تخصصی در میدان اندیشه، که طبق یک نظرسنجی، با شمارگان ۲۰ هزار نسخه ای خود، ۱۰۰ هزار خواننده داشت( کیان ۳۹، آذر و دی ۷۶)، افراد زیادی با دین و مسلک های متفاوت قلم زده و کالای فرهنگی خود را در نمایشگاه اندیشه در معرض دید خواستاران و خریداران قرار دادند. ارایه ی لیست کاملی از همه ی نویسندگان ثابت و متغیر کیان و یا مصاحبه شونده های آن البته در حال حاضر فراتر از وقت نگارنده است و در نتیجه به ناچار به بیان مختصری در باره ی برخی نوشته های سروش در کیان و منتقدین اش بسنده می کنم. به شهادت صفحات کیان، سروش در تولید اندیشه و طرح مسایل مناقشه انگیر در کیان، نقش محوری داشت. بحث های مربوط به قبض و بسط تئوریک شریعت، و دیگاه برخی منتقدان آن نیز در چند شماره از کیان ادامه یافت. سروش در باب فلسفه¬ی سیاست نیز سخن راند و مقاله ای با عنوان «حکومت دمکراتیک دینی»( کیان، شماره ی ۱۱) نوشت. مدعیات سروش در این مقاله اما بی نقد و جرح و یا بی بررسی گاه همدلانه باقی نماند؛ محمد جواد غلامرضا کاشی در کیان شماره¬ی ۱۴، اکبر گنجی با نام مستعار حمید پایدار*در کیان شماره ی۱۹(خرداد ۷۳)، سعید حجاریان به نام مستعار جهانگیرصالح پور در کیان شماره ی ۲۰(تیر ومرداد۷۳)، مجید محمدی و بیژن حکمت و حسن یوسفی اشکوری در کیان شماره ی ۲۱(شهریور و مهر ۷۳)، علی رضا علوی[علوی تبار؟] در کیان شماره ی ۲۲ (آبان، آذر و دی ۷۳) در این باب سخن گفتند. نوشتار سروش به عنوان« فربه تر از ایدئولوژی» منتشر شده در کیان شماره ی ۱۴، نیز با تأملاتی از سوی صالح پور(حجاریان) در کیان شماره ی ۱۵، گنجی(پایدار) در کیان شماره ی ۱۶ مواجه گردید. سروش پروژه¬ی خود را در باب تبیین و رونمایی از نسبت میان دین و ایدئولوژی در شماره ی ۱۶ نیز پی گرفت و به طرح موضوع«ایدئولوژی دینی و دین ایدئولوژیک» پرداخت تا صالح پور این بار در کیان شماره ی۱۸ (فروردین و اردی¬بهشت۷۳) به کاویدن آن بپردازد. سروش هم چنین در کیان شماره ی ۴۶(فروردین و اردی بهشت۷۸) فقه را در ترازو گذاشته و پرسش هایی بسیار مهمی به ویژه در خصوص در باره ی اعدام بیرون رفتگان از اسلام را با شادروان آیت الله منتظری در میان نهاده است . آیت الله نیز به این پرسش ها در شماره ی ۴۷( خرداد و تیر ۷۸) پاسخ داده است.
کیان که به تعبیر سروش فرزند کیهان فرهنگی به شمار می رفت در دوران انتشار خود و تا دریافت ضربه ی نهایی از سوی حاکمیت در ۲۸/۱۰/۷۹، همواره در بیم و هراس زیست می کرد و به روایت سروش:« زیر ضربههای بسیار بود تا جایی که از ترس حمله ی احتمالی، دوستان ماشین فاکس و لیتوگرافی خود را در جایی پنهان میکردند. چه غوغا علیه آن ها بالا گرفته بود. خصوصا آن که اصحاب کیان، پا در عرصههایی گذاشته بود که دیگران جرات پای گذاشتن در آن وادیها را نداشتند.» (ن.ک:سایت سروش)
کیان از جمله در سال ۷۲ و در شماره ی ۱۱ خود با انجام مصاحبه ای مفصل با زنده یاد مهندس مهدی بازرگان که در آن بازرگان به بیان گزارش و تحلیلی از« سیر اندیشه ی دینی معاصر» پرداخت، در فضای بیرونی خبرساز شد و واکنش بخشی از جناح راست حکومتی را برانگیخت. آن ها خواهان برخورد با کیان و تعطیلی آن شدند. محمد خاتمی وزیر ارشاد وقت اما اعلام کرد یک نشریه را به خاطر انجام یک مصاحبه نمی بندند.
رخداد دوم خرداد ۷۶ و بازتولید عصر دیگری از زمانه ی اصلاح طلبی ایرانیان و تولد و تکثیر مطبوعات حامی و مبشر و مروج اصلاحات، به تغییراتی آگاهانه، انتخابی و مسئولانه در چارت تشکیلاتی کیان انجامید و ماشاالله شمس الواعظین، سردبیر آن نشریه ی با شوکت، آخرین نجوای خود را در شماره ی ۳۹ کیان(آذر و دی ماه ۷۶) در گوش خوانندگان آن جریده زمزمه کرد و زمام سردبیری را به رضا تهرانی، دوست و همراه دیرینه اش سپرد تا افزون بر مدیرمسئولی کیان، بار سردبیری آن را نیز به دوش کشد. تهرانی نیز سردبیری کیان را از شماره ی ۴۵ ( بهمن و اسفند ۷۷ ) به ابراهیم سلطانی واگذار کرد که تا آخرین شماره آن، شماره ۵۴( آبان و آذر ۷۹) ادامه داشت.
شمس پس از اسباب کشی فیزیکی و نه فکری و ذهنی از کیان، به حمیدرضا جلایی پور و محسن سازگارا پیوست تا با شعار «سلام بر جامعه» روزنامه ی « جامعه» را به عنوان نخستین روزنامه ی جامعه ی مدنی ایران در این دوره از تاریخ وطن و به مثابه ی نقطه ی عطفی در تاریح مطبوعات کشور، تقدیم ایرانیان کنند. پرنده ی خوش الحان جامعه همان گونه که به سرعت باد برخانه های بسیاری از ایرانیان اهل مطالعه نشست؛ عمرش اما در تیررس هجوم طوفان بی امان نهادهای رسمی قرار گرفت و در ۳۰ تیر ۷۷ به حکم شعبه ی ۳۴ دادگاه عمومی تهران لغو امتیاز گردید و پرهایش یک سره ریخت؛ گرچه پروازش در ژرفای خاطره ها ماندگار شد.
کیان نیز به سرنوشتی مشابه گرفتار آمد؛ گرچه با انجام رسالت خود در پیشگاه خردمندان، در نزد آگاهان و رازدانان بدنه ی اجتماعی، عاقبت به خیرگردید. توقیف کیان در دی ۷۹، به هر حال، از یک سو جامعه ی روشنفکری و نیز دانشگاهیان میهن را از یکی از نشریات پر ارج و راهبردی محروم کرد و آنان را برای دریافت این اندیشه ها به سوی تک و توک نشریات دیگر و به ویژه به فضای مجازی سوق داد و از دگرسو به گردهمایی های چهرهای فرهنگی حلقه و یا اصحاب کیان آسیب رساند. و سروش را واداشت تا این شعر حافظ را زیر لب زمزمه کند:
قرهالعین من آن میوه دل یادش باد که خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد.
۳
تاریخچه مطبوعات منتشره در برازجان
اکبر صابری
ندای حق
اولین روزنامه ای که در برازجان چاپ و منتشر شده است روزنامه “ندای حق” می باشد. این روزنامه در سال ۱۹۱۶ میلادی / ۱۲۹۵ خورشیدی به وسیله ویلهلم واسموس آلمانی ، در برازجان به چاپ می رسیده است.
علت و انگیزه واسموس از چاپ و انتشار این روزنامه؛ آن چنانکه “داگوبرت فن میکوشن” می نویسد: “روشنگری افکار ایرانیان و بیدار کردن احساسات وطن پرستانه در آنان بود.”[۱]
سید قاسم یاحسینی اما هدف واسموس از انتشار ندای حق در برازجان را مقابله بانشریه “دیلی نیوز بولتن” توسط انگلیسی ها در بوشهر می داند و می نویسد: «سر کنسولگری بریتانیا برای تحت پوشش قرار دادن اخبار جنگ و تبلیغات به نفع خود، در طول جنگ جهانی اول اقدام به انتشار یک نشریه خبری تحت عنوان “دیلی نیوز بولتن” به زبان فارسی در شهر بوشهر می کرد. سردبیر نشریه پرویز رابین بود.»[۲]
عمده کارهای اجرایی و تهیه مطالب و مقالات این نشریه را میرزا محمدرضای بوشهری و میرزا علی کازرونی انجام می دادند.
نکته قابل توجه اینکه در آن سالها مردم برازجان دارای افراد باسواد قابل توجهی بوده که روزنامه برای مطالعه آنان منتشر می شده است.
نشریات غیر رسمی
«در سال ۱۳۵۸ هم زمان با باز شدن فضای سیاسی و امنیتی در کشور، تعدادی از جوانان پرشور و فرهنگ دوست برازجانی بر این باور شدند که در این برهه از زمان که نیاز وافری به اطلاع رسانی احساس می شود؛ انتشار نشریه ای در سطح شهرستان دشتستان می تواند در اعتلای فرهنگی جامعه و انعکاس مطالبات مردم و معرفی و شناسایی نقاط ضعف و قوت بخش ها و روستاها و حتی مرکز شهرستان (شهر برازجان) مثمر ثمر باشد.
پس از انقلاب اسلامی این نخستین نشریه نیمه رسمی در سطح استان بود.
دست اندرکاران و شورای نویسندگان “دشتستان” عبارت بودند از: شهید صادق گنجی- زنده یاد داوود آرچین- زنده یاد پرویز عارف- آقای حمیدرضا(خسرو) عارف- محمود خادمی برازجانی- علیرضا مهاجری برازجانی – بنده راقم این سطور (حسین برازجانی) و خانم ها قمر مرادی نجار و زینت پیروی.
این نشریه علاوه بر برازجان، در بخش ها و روستاهای تابعه شهرستان دشتستان و بنا به تقاضای مشترکان، به شهرهای دیگر کشور از طریق پست ارسال می شد.»[۳]
محل تکثیر و انتشار نشریه در برازجان طبقه فوقانی ساختمان زنده یاد مرحوم سعدآبادی واقع در علی آباد خیابان ۷ تیر کنونی بود که آن مرحوم به طور رایگان در اختیارمان قرار داده بود.
نشریه دشتستان شامل بخش های خبر، مصاحبه، شعر و ادبیات، تاریخ، فرهنگ و ورزش بود که هر کدام از دست اندرکاران، مسؤول یک بخش بودند. آنان مطالب را روی کاغذ مومی تایپ کرده، سپس به وسیله ماشین، تکثیر می کردند.
عمر این نشریه به دو سال نرسید وطی سال های ۱۳۵۸ و ۵۹ مجموعاً ۵۸ شماره از این نشریه منتشر گردید. تیراژ در آغاز ۱۰۰ نسخه بود و در آخرین شماره به ۴۰۰ نسخه رسید. این هفته نامه در ۱۲ صفحه کاغذ A4 تکثیر و انتشار می یافت.
در سال ۱۳۵۸ و ۵۹ نشریه ای هم در آبپخش منتشر می شد که “توحید” نام داشت. این نشریه مجوز رسمی نداشت و معمولاً در ۴ صفحه کاغذA4 به چاپ می رسید. “توحید” معمولاً به صورت هفتگی منتشر می شد و دست اندرکاران آن تعدادی از معلمان عضو انجمن اسلامی آبپخش بودند. طبق شنیده ها از این نشریه ۵۶ شماره منتشر گردیده است.
هفته نامه اتحاد جنوب اولین هفته نامه رسمی برازجان
خلأ یک نشریه برای اطلاع رسانی، نشر اخبار و انعکاس دردها و مشکلات مردم دشتستان اکبر صابری را بر آن داشت تا مجدانه بحث راه اندازی یک هفته نامه در این شهرستان را پی گیری کند. پس از انجام مقدمات و تحویل مدارک لازم، در تاریخ ۲۱/۱۰/۱۳۷۷ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر درخواست اکبر صابری را جهت بررسی و صدور مجوز لازم به تهران، هیأت نظارت بر مطبوعات فرستاد. از آنجا که طرح درخواست در هیات نظارت و صدور مجوز در آن زمان حدود ۶ – ۷ ماه زمان می برد، آقای سید نورالدین ابطحی مدیر کل وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی استان با استفاده از اختیارات خود مجوز انتشار موقت و مشروط اتحاد جنوب را صادر کرد.
۲۶ اسفندماه ۱۳۷۷ اولین شماره ی اتحاد جنوب در ۸ صفحه ی سیاه و سفید به صاحب امتیازی و مدیر مسؤولی اکبر صابری در برازجان منتشر گردید. قیمت این نشریه ۵۰ تومان بود.
۱۵ شماره اتحاد جنوب با مجوز موقت و مشروط به بازبینی مطالب توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر قبل از انتشار، به چاپ رسید تا اینکه مجوز رسمی انتشار اتحاد جنوب در جلسه مورخ ۱۴ تیرماه ۱۳۷۸ هیات نظارت بر مطبوعات به تصویب رسید.
یکسال و اندی پس از انتشار موفق و منظم اتحاد جنوب، صابری تصمیم گرفت اتحاد جنوب را هفته ای دوبار منتشر نماید؛ لذا اردیبهشت ۱۳۷۹ بود که درخواست خود برای مجوز انتشار دوشماره در هفته را تقدیم هیات نظارت بر مطبوعات کرد. هیات نظارت نیز در جلسه ۲۵ مهرماه ۱۳۷۹ با این درخواست موافقت کرد و اتحاد جنوب پس از تهیه مقدمات و امکانات لازم از اوایل آذرماه همان سال اتحاد جنوب را دو شماره درهفته (روزهای یکشنبه و چهارشنبه) منتشر کرد. اما این مهم بیش از ۹ ماه دوام نیاورد و به دلیل مشکلات مالی از مردادماه ۱۳۸۰ مجدداً اتحاد جنوب بصورت هفتگی به فعالیت خود ادامه داد.
اتحاد جنوب اولین نشریه ی استان بوشهر است که در خارج از مرکز استان فعالیت می کند ولی در سطح تمام این استان توزیع می گردد. اتحاد جنوب همچنین با انتشار مرتب و بدون وقفه خود طی ۱۵ سال انتشار خود موفق شده است حدنصاب شمارگان انتشار را در استان بوشهر از آنِ خود کند. گرچه نشریاتی با سابقه دو- سه سال بیشتر از اتحاد جنوب در بوشهروجود دارند ولی تنها نشریه این استان که در طول تاریخ موفق به انتشار بیش از۷۹۰ شماره تاکنون گردیده است؛ اتحاد جنوب است.
– هفته نامه دریای جنوب دومین نشریه رسمی در برازجان
صاحب امتیاز و مدیر مسئول دریای جنوب آقای عبدالله پرور بود. که بعدها مدیر مسئولی آن به نصرالله سفیعی واگذار شد. ۲۷ خرداد ۱۳۸۲ اولین شماره هفته نامه دریای جنوب در برازجان منتشر شد.
دفتر نشریه تا مهرماه۱۳۹۰ در برازجان بود و در گستره استان بوشهر به فعالیت مشغول بود ولی به علت اینکه محل کار آقای شفیعی در بوشهر بود از مهرماه۱۳۹۰دفترمرکزی آن به شهر بوشهر منتقل شد.
این نشریه اکنون یازده ساله است و در برازجان دارای یک دفتر نمایندگی است.
هفته نامه سفیر دشتستان
سومین نشریه شهر برازجان “سفیر دشتستان” بود که روز یکشنبه ۲۹/۱۱/۱۳۸۴ اولین شماره آن روی پیشخوان دکه های مطبوعاتی قرار گرفت.
صاحب امتیاز و مدیر مسؤول این نشریه “علی رضا پورمند” بود. این نشریه بصورت هفتگی و روزهای یکشنبه چاپ و منتشر می شد و در ۸ صفحه و به قیمت ۱۰۰ تومان در اختیار علاقمندان قرار می گرفت. این نشریه دارای مشی اصلاح طلبی بود و جنبه سیاسی آن بر سایر جنبه های اجتماعی، فرهنگی و خبری آن غلبه داشت.
سردبیری “سفیر دشتستان” را از شماره ۸ حسین رویین تن بر عهداه گرفت و قبل از آن زیر نظر شورای نویسندگان اداره می شد. برادران پورمند (حبیب و جابر) در اداره این نشریه همکاری داشتند.
“سفیر دشتستان” طی هفت ماه و نیم فعالیت خود، مجموعاً ۳۱ شماره منتشر کرد و در شماره آخرخود که به تاریخ ۱۶/۷/۱۳۸۵ منتشر گردید بخاطر آنچه که توهین به مقامات اعلام شد، این نشریه توقیف گردید.
هفته نامه آوای توج
اواخر سال ۱۳۸۷ هفته نامه آوای توج به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی محمد کاظم اتابک به عنوان چهارمین نشریه دشتستان روی پیشخوان دکه های مطبوعاتی قرار گرفت. تا نیمه دوم سال ۱۳۸۹، ۱۴۶ شماره آوای توج با مدیریت و نظارت آقای اتابک منتشر گردید و از نیمه دوم سال ۱۳۸۹ وی بیشتر درگیر مسئولیت های اجرایی گردید و نشریه برای مدتی منتشر نگردید.
تا اینکه از اوایل مردادماه ۱۳۹۰ به مدت سه ماه آقای محمد پای بست به عنوان قائم مقام مدیر مسئول و سردبیر مسئولیت این نشریه را بعهده گرفت و شماره ۱۴۷ تا ۱۵۹ (۳۰ مهرماه ۱۳۹۰) توسط وی منتشر گردید و در پی اختلافاتی کار انتشار این نشریه از اول آبان ماه ۹۰ بار دیگر متوقف گردید.
در اوایل بهمن ماه ۱۳۹۰ این نشریه به آقای علی دریمی واگذار شد.
اکنون این نشریه منتشر نمی گردد و آقای دریمی منتظر انتقال قانونی امتیاز و مدیریت این نشریه بنام خودش در هیأت نظارت بر مطبوعات می باشد تا پس از آن با انتقال دفتر مرکزی به بوشهر دوره جدید انتشار آن را از سر بگیرد.
هفته نامه مردم جنوب
بیست و ششم تیرماه ۱۳۹۰ اولین شماره نشریه ی مردم جنوب با مدیر مسئولی و صاحب امتیازی حبیب قاسمی منتشر شد. این نشریه که در ابتدا با مجوز دو هفته نامه منتشر شد پنجمین نشریه شهرستان دشتستان محسوب می گردد.
این نشریه اواسط سال ۱۳۹۲ مجوز انتشار هفتگی گرفت و تاکنون به صورت منظم منتشر می گردد.
در برازجان نشریات غیر رسمی یا ضمیمه نیز طی ۱۲ سال گذشته منتشر شده است:
– شباهنگ سال ۱۳۸۱ فقط ۴ شماره
– سبحان ویژه دشتستان ضمیمه روزنامه سبحان در سال ۱۳۸۲ فقط ۷ شماره
– جام جم ویژه دشتستان ضمیمه روزنامه جام جم از سال ۱۳۸۸ بیش از یکصد شماره تاکنون
۴
اندیشه پویا؛ مجله ای برای خردورزان و روشنفکران
گفت وگوی هامون با مدیرمسئول اندیشه پویا؛ برات اله صمدی راد
گفت وگو از علی دارایی
اشاره: در تابستان سال ۹۱ وضعیت جامعه فرهنگی کشور همانند گرمای داغ تابستان پرحرارت و آشفته بود.در این وانفسای دلهره آور دو ماهنامه ای از جنسی دیگر و متفاوت از دیگر مجلات در فضای مطبوعاتی ایران منتشر شد.عناوین و موضوعات مندرج بر روی جلد این مجله حکایت از پرباری درون آن می داد.برخلاف دیگر مجلات که معمولاً با صفحات حجیمی منتشر میشوند،دو ماهنامه اندیشه پویا قطور نبود و خوانندگان مجال مطالعه تقریباً تمام محتوای آن را در طول مدت دو ماه می یافتند.به نظر نمی رسد که خواننده ای که اهل مطالعه و نیز منصف باشد با اتمام خوانش مطالب اندیشه پویا احساس تهی بودن کند.صفحات آغازین مجله را که باز کنی،تنوع موضوع و نیز تنوع عرصه های پرداختی به موضوعات به چشم می خورد.همچنین بدیع و دیگرگونه بودن مباحث و مسائل بررسی شده از دیگر ویژگی های اندیشه پویا بشمار می آید.به هر حال همچون دیگر مجلات اندیشه پویا از کاستی ها و انتقادها مبرا نیست.این نواقص و کمبودها را با مدیر مسئول این مجله که به سرعت و بدون اما و اگر و چون و چرایی به درخواست پرسش های ما پاسخ مثبت دادند،در میان گذاشته شده است که در ادامه می خوانید.
***
آیا تاسیس و راه اندازی مجله اندیشه پویا علل و عوامل خاصی داشت که باعث جرقه انتشار این مجله شد یا اینکه تنها با همفکری،شما و همکارانتان را به این نتیجه رساند که چنین مجله ای شروع بکار کند؟
بعد از پیروزی سید محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ و بازشدن نسبی فضای مطبوعات وبا توجه به دغدغه ورشته تحصیلی اینجانب که پرداختن به کار فکری و روزنامه نگاری بود در سال ۱۳۸۰ درخواست مجوز ماهنامه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت نمودم که بنا بدلایلی موضوع در آن وزارت خانه به محاق رفت و با تغییر و تحولات سالهای بعد عملا نه خبری از موافقت مجوز شد و نه اینجانب پیگیرمساله شدم.تا اینکه با گذشت ده سال، درسال۱۳۹۰ و در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد با درخواست بنده با عنوان دو ماهنامه موافقت گردید که نخستین شماره آن در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ منتشر شد.بعد از انتشار۱۴ شماره با درخواست مجدد برای ماهنامه شدن که درخواست مکرر مخاطبان بود موافقت شد و از شماره ۱۵ و از سالجاری قرار است به صورت ماهنامه در اختیار مخاطبین عزیز قرار گیرد. در بدو امر همفکری خاصی با کسی انجام نشده بود و صرفا با تصمیم شخصی مبادرت به این کار ورزیدم.با این حال در نظر داشتم از پتانسیل دوستانی که می شناختم استفاده کنم.
اگر بخواهید موضوعات و محتوای مطالب اندیشه پویا را برای خوانندگان معرفی کنید،محور سخنان شما چه خواهد بود؟
مشی مجله همچنانکه در شناسنامه ملاحظه می فرمایید سیاسی-فرهنگی و با روش اطلاع رسانی،تحلیلی و آموزشی است.بنیان مجله بر خردورزی و عقلانیت است. ودر واقع فرصتی است برای فرهیختگان،روشنفکران و اندیشمندان تا با درک صحیح از زمان و موقعیت خویش تحلیل درستی از وضعیت موجود در راستای هدایت جامعه به سمت آرمان ها و ایده آل های مطلوب داشته باشند.دغدغه های ما در این مجله دغدغه های فرهنگی – سیاسی جامعه است با رویکرد مشخص به نسل جوان و روشنفکر.در عین حال به مسائل واقعی، و نه ایده آل نگاه می کنیم.بنابر این در یک نگاه کلی مجله ویژه افراد خاصی از جامعه است.کسانی که برای خود و در قبال جامعه نوعی مسوولیت اجتماعی قائلند.آگاهی و روشنگری برایشان اصل است.دغدغه اعتلای فرهنگ دارند.اهل خردورزی و عقلانیتند.
اینکه مخاطبان مجله افراد خاصی باشند آیا باعث نمی شود که بطور بالقوه نتواند تاثیر چشمگیر و سودمندی بر جامعه داشته باشد؟چون در اینصورت خوانندگان مجله افراد خاصی خواهند بود و قادر نخواهد بود در بین لایه ها و سطوح متعدد و متنوع جامعه نفوذ و رسوخ کند؟
*معمولا هر نشریه برای خود رسالتی دارد و به همین جهت طیف خاصی از مخاطبین را در بر میگیرد.ما نشریه عمومی نیستیم.برای نخبگان و قشر روشنفکر جامعه روشنگری می کنیم و بنا نداریم در زمره نشریات زردی باشیم که هر تفکر و سلیقه ای را دربر می گیرد.لذا در عین حال که برای قشر خاصی مطلب می نویسیم.طبعا از قشر دیگری فاصله خواهیم گرفت و این کاملا طبیعی است.
خط مشی و اهداف اولیه از تاسیس اندیشه پویا با توجه به محتوای سیاسی و فرهنگی آن چه بود؟در واقع انگیزه شما از انتشار مجله در جامعه پیش از آغاز بکار آن چه بود؟آیا در پی اهداف فرهنگی و اجتماعی خاصی بودید؟و آیا با گذشت زمان از انتشار اندیشه پویا به تدریج اهداف نخست شما تغییر کرد یا اینکه دست نخورده باقی ماند؟
بنظر می رسد بخشی از پاسخ این سوال دردو سوال قبلی داده شد.در ده سال گذشته اعتقاد داشتم فضا برای طرح اندیشه های خردورزی و روشنگرانه باز است و مجال خوبی است تا مجله اندیشه پویا طرحی نسبتا نو در انداخته و بتواند به ترویج اندیشه های روشنگرانه بپردازد.این آرزو محقق نشد و در ابتدای دهه نود این مجله به زیور طبع آراسته شد.با این حال احساس کردم چقدر جای این مجله در جامعه خالی است.و اینکه آرزوی دریافت مجوز ده سال به تعویق افتاده چقدر از نظر زمانی به ارزش کار ما افزود.زیرا مشابه این مجله در کل کشور به عدد انگشتان یک دست هم نمی رسید و این انگیزه ما را برای انتشار دوچندان کرد.بخش اعظم مجله ما در دوران حاکمیت دوستان اصولگرا منتشر شد.با این حال ما راه خود را رفتیم و با رعایت معیارها و خطوط به اینجا رسیدیم. اینکه ما در پی اهداف خاصی بودیم یا خیر؟اگر منظور وابستگی به خط و خطوط خاصی است خیر؟حقیقتا در نگاه اول این تصمیم شخصی من بود.و صرفا به عنوان یک شغل حرفه ای به آن نگاه می کردم.و صد البته من افتخار شاگردی اندیشمندان بزرگی درجامعه را داشته ام که ترویج هر یک ازآن اندیشه ها امروز برای ما امهم و ارزشمند است.در عین حال تعلق خاطر خاصی به روشنفکران دینی و عرفی کشورم داشته و دارم.اینها انگیزه کمی برای انتشار یک مجله نیست.در عین حال هیچکدام برای ما بت نبوده و نیستند.بارها از چهره های محبوب همچون آیت الله طالقانی،مهندس بازرگان،دکتر شریعتی و دیگران انتقاد شده بعضا بعضی دوستان را رنجیده خاطر کرده ولی هدف طرح مباحث روشنگرانه و پرهیز از مطلق نگری و بت کردن دیگران بوده و این امر تا امروز ادامه داشته و امیدواریم ادامه پیدا کند.بنابراین تلاش شده اهداف اولیه تغییر نکند ولی به مرور نواقص برطرف شود.
شما گفتید که شماره های نخست مجله در دوران حاکمیت راست گرایان منتشر شده است،آیا با توجه به تغییر نسبی فضای فرهنگی کشور با تغییر قوه مجریه،آیا دگرگونی خاصی را مشاهده میکنید که توانسته باشد نسبت به دوران پیش از اعتدال دست شما را در انتشار موضوعات و محتویات مجله باز گذاشته باشد و بدون واهمه ای به مباحث و مسائل فکری بپردازید؟به عبارتی تغییر را به وضوح می بینید یا اینکه بنظر شما همان وضعیت قبل از اعتدال با اندکی تغییرات حاکم است.
*قطعا بی تاثیر نیست.ولی باید مراقب باشیم بهانه دست مخالفین دولت که مترصد کوچکترین اشتباه از طرف ما هستند ندهیم.برخی محدودیت ها مربوط به آمد و رفتن دولت ها نیست و باید در هر حال مد نظر قرار گیرد.
آقای صمدی راد عده ای معتقدند و نیز اینطور به نظر میرسد مجله از شماره های نخست اندیشه پویا از محتوای فرهنگی (بررسی موضوعات از بعد مطالعات و چالشهای فرهنگی و جامعه شناختی)خود فاصله گرفته است و به سمت مباحث و مسائل سیاسی با اشکال گفتگو و نظرسنجی زیاد رفته است.علت این تا حدودی تغییر رویکرد چه میتواند باشد؟آیا رویدادها و منازعات سیاسی و همچنین اختلاف نظرها در علم سیاست موجب این تغییر سمت شده است؟
*شاید در برخی شماره ها صبغه فرهنگی مجله پر رنگتر بوده و در برخی شماره ها کم رنگتر شده است.اما تعمدی در کار نیست.بسته به ذوق و سلیقه مخاطبان برخی مطالب در شماره های مختلف نوسان دارد.بالاخره جامعه ایران جامعه ای سیاست زده است و شما به هرچه گریز زنید جلوه ای از سیاست خود را نشان می دهد.مگر ما چند چهره فرهنگی روشنفکر داریم که بتوان در هر شماره بدان پرداخت و مطالبی در موردشان نوشت که مورد توجه مخاطبان باشد؟از نظر ما دگردیسی خاصی رخ نداده و به تناوب به مقوله های فرهنگی نیز خواهیم پرداخت.
برخی بر این باورند که نویسندگان و اشخاص خاصی در مجله شما قلم به دست اند و از نویسندگان و اشخاص علمی و روشنفکری مخالف یا دیگر دعوت به عمل نمی آید.حتی این مسئله در یکی از شماره های اندیشه پویا توسط خوانندگان مجله مطرح شد و پاسخ سردبیر مجله به وی این بود که اندیشه پویا جای نوشتن هر فردی نیست!آیا شما با این پاسخ موافقید یا اینکه نظر متفاوتی در اینباره دارید؟
*بالاخره هر مجله ای برای خود چارچوب واصولی دارد.واز همه مهمتر سردبیر است که برای پذیرفتن مطلب یا مقاله استانداردهایی را می بایست لحاظ کند.چون اوست که در قبال سطح مجله پاسخگوست در حالی که مدیر مسوول صرفا به لحاظ محتوایی ورعایت خطوط قرمزمسوول است.با این حال بارها شده که ما مطالب مخالفان خود را در مجله بازتاب داده ایم.به برخی از آنها به تناسب موضوع پاسخ داده و به برخی نداده ایم.بهرحال شاید گاهی بین مدیر مسوول و سردبیر اختلاف سلیقه هایی باشد اما روش من اعتماد به نسل جوان که در حال حاضر تولیت نشریه را به عهده گرفته می باشد.با شناختی که از آن عزیزان دارم بعید است که تحمل منطق مخالف را نداشته باشند مگر اینکه مصلحتی است که گاه برای ماندگاری نشریه لازم است.ضمنا برخی از دوستانی که به نوعی منش تمامیت طلب دارند با انگ وتهمت هایی که امروز به عنوان ابزارهای ناکارآمد منسوخ گشته وارد میدان می شوند که طبعا جایگاهی بین ما و خوانندگان ندارند.با همه این تفاصیل ما نیز ممکن است در جهت گیری ها خطا کنیم.هنوز مجله دوران نوباوگی خود را می گذراند.دست اندرکاران مجله جوانند. همگی در دوره انقلاب متولد شده و رشد و نمو یافته اند.دوستان باید فرصت دهند تا این درخت نونهال به مرحله کمال برسد.حقیقتا هزینه های سرسام آور چاپ و نشر کمر نشریات مستقلی چون ما را بشدت دچار رنج و حرمان ساخته است.دوستان محدودیت های مارا درک کنند و با برخوردهای ارشادی در بهبود وضعیت مجله بکوشند.
فکر نمی کنید بهتر باشد که بخشی از صفحات مجله غیر از بخش بازتاب ،به یادداشت های ارسالی خوانندگان با هر سطح تحصیل و اندیشه ای اختصاص داده شود تا میان شما و مخاطبانتان ارتباط گسترده تر و عمیقتری برقرار شود و آنان نیز احساس کنند که به نظراتشان توسط مجله مستقلی اهمیت داده می شود و در ضمن این مهم آنان را در روزنامه نگار شدن و نویسندگی تشویق و تحریک کند؟
*پیشنهاد بسیار خوبی است.به شخصه به آن اعتقاد دارم.آن را با سردبیر و سایر اعضای تحریریه در میان میگذارم.امیدوارم مورد توجه و موافقت قرار گیرد.
۵
ایران بزرگ فرهنگی،نقشه راه آینده
حیدر کاشف
گوبینو فیلسوف و سفیر کبیر فرانسه در ایران میگوید:«کشورگشاییها و چیرهشدنها، بیآنکه به فردیت ایرانی آسیبی برسانند، نیروی خود را از دست داده و نابود میشوند. به عبث، میتوان بخشی از ایران را جدا یا سرزمین آن را تقسیم کرد؛ میتوان نام ایران را از آن گرفت، ایران، ایران خواهد ماند و نخواهد مُرد. ایران در نظر من، چونان سنگ خارایی است که موجهای دریا آن را به اعماق راندهاند، انقلابات جوّی آن را به خشکی انداخته، رودی آن را با خود برده و فرسوده کرده است؛ تیزیهای آن را گرفته و خراشهای بسیاری بر آن وارد آورده، اما سنگ خارا که پیوسته همان است که بود، اینک، در وسط درهای بایر آرمیده است. زمانی که اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا گردش از سر خواهد گرفت»
ایران به مـثابه ی سنگ خارایی استوار و پایدار به زیست فرهنگی و تاریخیش ادامه داده،از گردنه های نفس گیر تاریخ تا نسل کشیها و حکومتهای بی مایه و ..را پشت سر گذارده اما همواره «ایران» مانده است.اگر ما پس از هزاران سال در لخظه ای معین در آغاز بهار،نوروز را به جشن مینشینیم،حاصل همین پایداری است.رمز و راز این ایستادگی هر چه بوده است چونان ویژگی خاصی به این سرزمین داده که جز یکی دو کشور(هند و چین) را به مانند آن نمیتوان دید.
با خوانش دیگر بار تاریخ و اینبار از بعد فرهنگی،درمیبایم آنچه که چون رودی در سرتاسر حیات ایران جاری بوده،عنصر بی بدیل «فرهنگ ایرانی»است.ازینرو همه چیز را در تاریخ ایران میتوان با عیار فرهنگی میتوان سنجید.سلاح برنده ای که در دست ما بوده است،زبان فارسی و فرهنگ خردپیشگی و دانش محوری ایرانیان بوده آنچنان که میبینیم بسیاری از کشورگشایی ها و نفوذ در مردمان دیگر از شاهراه همین فرهنگ ایرانی شکل گرفته است.ایرانیان روزگاری با آئین میترائیسم بر اروپا تاثیر نهادند.زمانی دیگر نه با شمشیر بل که با نیروی اندیشه و فسلفه،اسلام را تا شرق آسیا گسترش دادند.پادشاهان متجاوز هون و مغول را با فرهنگ ایرانی آنچنان رام خود نمودند که با افتخار نامهای ایرانی بر خود میگذاردند و زبان فارسی را زبان دربار و دیوان خود قرار دادند.براستی درونمایه ی غریب خوی ایرانی چیست؟ چرا همه سرزمینها و فرهنگهایی که با اسلام مواجه شدند،همه داشته های خود را نه به اسلام،بل که به فرهنگ عرب باختند اما ایران پس از اندکی کیستی و کیان خود را بازیافت؟به گمانم همان روح جاری در فرهنگ ایرانی که به طرز شگفتی همیشه خود را در دراز مدت نمایان کرده و در برابر طوفان مصائب صیقل یافته،اما دیگرگون نشده راه نجات ما بوده است.اینکه امروز زبان فارسی زنده است و بر پایه آن، اندیشه ایرانی از طریق ادبیات و فلسفه استوار شده است،مرهون همین احساس و روح جمعیست.
ضرورت پاسداشت و اشاعه فرهنگ ایرانی که بر دو بال ایرانیت و تشیع سامان گرفته است،و ارتباط با سرزمینهای ایرانی تبار،ما را بر آن داشت تا به همت و همدلی جوانانی که دل در گروه نیاخاک خود دارند،و با اتکا به قلم و دانش ایشان سامانه ای فرهنگی را بنا نهیم.بهترین راه برای برقراری ارتباط با روشنفکران و صاحبنظران حوضه ایران فرهنگی و اجتماع نظر آنها، میتوانست نشریه ای باشد که به دغدغه ها و مقولات فرهنگی این حوضه بپردازد.«ایران فرهنگی» چنان که از نامش پیداست سرزمینهایی را شامل میشود که روزگاری در مرزهای سیاسی ایران قرار داشته اند و از بعد فرهنگی و تبار، دارای قرابت و یگانگی تاریخی اند.به منظور آشنایی ایرانیان امروزین،و ایرانی تباران سایر کشورها با سیر تحول تاریخی،اوضاع سیاسی،فرهنگی یکدیگر ،نشریه ای با فرنام«ایران بزرگ فرهنگی» با همت و تلاش دوستان ما آغاز بکار کرد.نخستین آرمان ما در این فصلنامه ارتباط گیری و نزدیکی به ایرانی تباران بود که این امر با تلاش پیگیر همتباران ما در تاجیکستان و کردستانات عراق و ترکیه و البته مناطق تاجیک نشین افغانستان به ثمر نشست و امروز پس از انتشار چند شماره از این فصلنامه شاهد توزیع آن در اکثر کشورهای همسایه هستیم.پژوهش های تاریخی و فرهنگی زمانی که با سیاست بازی همراه میشود و برای شماری از حکومتها آلت پروژه هویت سازی جعلی میشود،یقینا از روشهای آکادمیک و دانش بنیان دوری جسته و بیشتر سعی در دگرگونی و قلب واقعیتها دارند.چیزی که امروزه به وفور شاهد آنیم،از ثبت تار ایرانی،تا چوگان و مصادره به مطلوب شخصیتهایی چون مولوی بلخی و ابن سنیا و رودکی تنها نمونه های دم دستی کوچکی از این دزدیها و جعلیات تاریخی است.از همین رو هیئت تحریریه ی فصلنامه بر آن شد تا با دعوت از بزرگان پژوهشگر و تاریخنگار و بر پایه روشهای تحقیق علمی به دفاع از داشته های فرهنگی ایرانی بپردازد.چرا که بر این باوریم ملتی که هویت و چیستی خود را ببازد،نخواهد توانست راه به آینده ای درخشان بگشاید.شماری از منتقدین این نظریه،کشورهایی را مثال میزنند که پیشینه چندان سترگی نداشته اند اما امروز پیشرفتی هرچند در ظاهر کرده اند،در پاسخ باید یادآور شد که حتی همین کشورها هم اکنون به خلا فرهنگی و هویتی رسیده اند به گونه ای که شاهد همان گونه دزدیهایی هستیم که اشاره شد.برای نمونه تغییر نام خلیج فارس یا به نام کردن رودکی و…ریشه در همین تلاش برای هویت سازی است.حال چرا بایست با اینهمه ذخیره فرهنگی اهمال و کوتاهی کرد؟لازم به تذکر است که هیچ گاه توقف و ایستادن در گذشته را روا نمیداریم،بل که به تاریخ به صرف شناسنامه و پله ای برای صعود مینگریم.فصلنامه ایران بزرگ فرهنگی بر پایه چنین دیدگاهی از همان روزهای نخست با بزرگان عرصه فرهنگ ارتباط برقرار نموده و در قابل مقالات و گفتگوهای بسیاری خط و مشی خود را پی گرفت.در این بین بزرگواری و شکیبایی اساتید بنامی چون محمد علی اسلامی ندوشن،استاد مرتضی ثاقب فر در واپسین روزهای زندگانیش،دکتر بختیاری و…در همراهی و یاری به ما، مایه افتخار و دلگرمی ما را به ادامه راه شد.در اندک زمانی این مجله با تمام مشکلات مالی و تنگدستیهای یک عده جوان دلبسته به میهن،مرزهای ایران عزیز را درنوردید و از نظر علاقه مندان به ایران و فرهنگ ایران در سرزمینهای ایرانی گذشت.گامی هرچند لرزان در جهت اشاعه دکترین سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران برداشته ایم،باشد که به عنایت دوستداران و دلباختگان این سرزمین شاهد پایدار ماندن این بنای فرهنگی باشیم..
۶
کودکان را به مجله خوانی تشویق کنیم
احمدحسام مفدم
نشریه های کودکان در ایران، تاریخ پرفراز و نشیب دارد. اگرچه پیدایش نخستین نشریه های کودکان به دوران مشروطه باز میگردد، ولی هیچ گاه سیر رشد طبیعی نداشته اند فعالیت یا ایستایی در انتشار نشریه های کودکان پیوندی تنگاتنگ با وضعیت سیاسی،اجتماعی و فرهنگی جامعه داشته است.در این یاداشت سعی دارم به معرفی چندی از نشریه های کودکان، حال کشور بپردازم.
“کیهان بچه ها”
کیهان بچه ها یکی از قدیمی ترین مجله ی ویژه ی کودکان است که در سال ۱۳۳۵ زیر مجموعه ی موسسه ی کیهان در تهران به انتشار رسید اولین سردبیر مجله جعفربدیهی بود که بعد از سال۵۷ عباس یمنی شریف بعنوان مشاور کار خود را در مجله آغاز کرد اما دوران طلایی کیهان بچه ها را میتوان دوره ی سردبیری امیرحسین فردی (۱۳۶۱تا۱۳۹۲____زنده یاد) دانست که در این مدت نسبتا طولانی توانستن اندیشه ها، ساختارها ومتدهای متفاوت را در مجله ی کیهان پدید آورد وهویت تازه به کودکان دهه های۶۰ و ۷۰ ببخشد. کیهان توانست با کاغذهای کاهی خود خیلی سریع در سبد کودکان جا بگیرد این مجله بخش هایی پرطرفدار همچون جدول کودکان داستان های دنباله دار و همچنین داستانهای مصور(کمیک استریپ) را در خود جای داده است همچنین این نشریه طی سالیان گذشته ضمیمه ای برای خردسالان به اسم شاپرک منتشر میکند که توجه به این رده ی سنی در جای خود قابل تحسین است. این مجله ی توانسته است در میان مطالب خود اندیشه ی خود را بصورت محسوس و گاه نامحسوس بیان کند.
عروسک سخن گو
عروسک سخنگو ادبیات مدرن کودکان ایران است.ادبیاتی غیررسمی غیر متعارف ودر کل ادبیاتی خاص برای مخاطبانی خاص است.این مجله به سردبیری و مدیر مسئولی زری نعیمی توانست طیف خاصی از مخاطبان را گرد خود آورد..این نشریه بطور کامل خودپا و مستقل است مستقل به معنای تمامیت کلمه که هم در منش وشیوه ی ادبی و هم به لحاظ اجتماعی و اقتصادی است که در ایجاد جریان ادبی نو بنیاد بی تاثیر نبوده است. عروسک سخن گو را می توان اولین مجله ای نامید که در همان ابتدا فرصت و زمینه را به کودکان و نوجوانان داد تا خود خالق آثار ادبی دوره ی خود با ادبیاتی ، زبان و نگاهی غیر متعارف به جهان اطراف خود باشند . این غیر عام بودگی به معنای (جهان روایت شده کوکان امروز) را می توان در نقاشی های چاپ شده ی خود کودکان روی جلد یا درون مجله مشاهده کرد، نقاشی های که شاید در نگاه اول حس ساده بودگی و تمسخرآمیزی را در ذهن مخاطب عام تداعی مینماید اما حاصل ذهن چند ساحتی کودکان امروزی است که از دریچه ای دیگر جهان را دیده اند. جهان داستانی این مجله از سادگی تهوع آور (نشان دست پایین گرفتن کودکان) داستانهای کودکان فاصله گرفته است و بصورت پیچیده تر و چند زمانی در آمده است و درسدد آن نیست که مفهوم واحدی (تک بعدی)را به کودک بقبولاند. شعر در این نشریه از حالت کلاسیک بیرون آمده و به شعر سپید(نو) امروزی نزدیک تر شده است که شاید تاثیر دراز مدت آن را در ذائقه ی مخاطب مشاهدگر باشیم. از فضاهای دیگری که مجله درون خودش ایجاد کرده می توان به معرفی نویسنده گان امروزی اشاره کرد که با عنوان های همچون “روشنفکران کوچک دانش آموز”، “کودکی نوییسنده ی امروز”، “مصاحبه با نویسنده”و”کلاس” در نشریه به چاپ می رسد همچنین رویکرد مجله در مشارکت دادن خانواده ها برای آشنایی با ذائقه و هویت کودکان با یاداشت های برای آنان بسیار مهم ومقابل توجه است. اما از معایب و مشکلات بسیار جدی این مجله می توان به تیراژ بسیار پایین آن اشاره کرد که سبب شده در بعضی از شهرها از جمله برازجان شاهد حضور آن در کیوسک مطبوعات نباشیم که در اینجا می توان به معایب مستقل بودن از لحاظ اقتصادی در فضای مطبوعاتی کشور واقف ش واز مسئولین این نشریه پرسید که آیا مستقل بودن تا اینقدر که عده ای از جامعه از نشریه بهرمند نشوند خوب است؟ بهرحال وجود مجله ی با این ساختار وبنیه ی قوی در آشفته بازار مجلات کشور اتفاق میمون و خوشایندی است و باید اشاره کنم که عروسک سخنگو امسال موفق شد بیست وپنچ سالگی خود را جشن بگیرد.
گل آقا
مجله ی اسمش یادآور طنز های صریح و بی پرده است. نشریه ی که توانست برای کودکان واژه ی بنام طنز را بوجود آورد و آن راتطهیر کند واژه ای که تا قبل از با توهین و ناسزا پیوند داشت اکنون هویت جدا برای خود گشوده بود ونسلی از جوانان طنز نویس و غیر طنز نویس را به وجود آورد. موسسه ی فرهنگی گل آقا در سال ۱۳۶۹ تاسیس شد. موسسه توانست با کوشش کیومرث صابری فومنی و دختر ایشان پوپک صابری فومنی به حیات خود استمرار دهد تا اینکه در تاریخ سه دی ۱۳۸۷ بحالت نیمه تعطیل در آمد.و از سرگیری آن به گفته ی مدیر مسئول آن به اطلاع ثانوی موکول شد. از بخش هایی که سبب شد گل آقا به بلوغ نشریه خود برسد و تاثیر گذار واقع شود می توان به سرمقاله ی این نشریه اشاره کرد همچنین کارهای کاریکاتوریست های جوان در این مجله قابل چشم پوشی نیست و توانست این بخش نسلی از کاریکاتوریست های امروز را معرفی کند و فرهنگ مواجه با این هنر را تا حدی قابل قبول در بین جامعه نشر دهد همچنین از بخش های دیگر مجله می توان به کمیک استریپ های آن اشاره کرد که سهم مهمی در جذب مخاطبان مجله داشت. در مجموع گگل آقا ر می توان پایه گذار طنز ایران دانست طنزی متین که توانست اکثر جامعه را با خود همراه سازد و اکنون اگرچه دیگر شاهد گل آقا در کیوسک مطبوعات ایران نیستیم اما تاثیر آن را به وضوع در مجلات دیگر شاهد هستیم.
دوست کودکان
دوست کودکان نشریه ی است که توانست در مدت کوتاهی مخاطبی بسیار جذب کند مجله ی که به دنیای کودکان نزدیکی بیشتری دارد و توانست ارتباط موثری باآنان برقرار کند که این امر بخاطر اولویت قرار دادن فان یا سرگرمی بر موضوعات دیگر بود مجله دوست کودکان پر از فضاهای سرگرم کننده ای که می تواند کودکان را برای مدت طولانی تری با خود همرا سازد نشریه ی فوق همچنین توانست در فضای صمیمی که با کودکان ایجاد کند مفاهیم مهم و ایدولوژی خود را به کودکان ارائه دهد ازبخش هایی که بیشترین ارتباط را با کودکان برقرا کرد می توان به مسابقات روی جلد،کمیک استریپ های طولانی و طنز آمیزوبخش کاردستی های این مجله اشاره کرد. مسئول صاحب امتیاز این نشریه موسسه ی تنظیم نشر آثار امام خمینی”ره” است که به سردبیری افشین اعلا وسیامک سرمدی توانست در مدت بسیار قلیل به مجله ی پرطرفدار تبدیل شود
سروش کودکان
سروش کودکان در حال گذر از بیست و دو سالگی خود است و طبیعتا می بایست پخته تر از گذشته ی خود شده باشد نشریه ی سروش در ابتدا با سردبیری مصطفا محماندوست منتشر شد، مهماندوست را همه ی کودکان دهه ی هفتادی با شعرهایش میشناسند و با آن خاطره های کودکی خود را رقم زده اند سروش کودکان در سالهای بعداز مهماندوست ثبات سردبیری خود را از دست داد و مرتب دست به تعویض سردبیر خود زد وحال منیژه شعاعی سردبیری مجله سروش کودکان را عهده دار است. مجله از لحاظ شکل بسیار منفاوت از گذشته شده که تغییر اندازه ی مجله و بزرگتر شدنش را محسوس ترین آنها می توان نامید.در سروش داستان های مصور(کمیک استریپ) به آن صورت معمول دیده نمی شود و یا شاید بتوان گفت اصلا نیست مجله پر است از داستانها و شعر های کودکان که این داستان وشعرها بیشتر در زمینه های حماسی،دینی و ملی است.جدول های این نشریه هم یک رویه ی همیشگی بوده است و در اکثر شماره های آن حضور مستمر دارد.مجله در کل فضایی آرام دارد ودر این فضا سنت معمولی مجلات کودکان را دنبال میکند وزیاد به دنبال سنت شکنی نیست و این سادگی در عین حال جذاب، این مجله را به پر تیراژترین مجله ی کودکان در ایران تبدیل کرده است .
در پایان ، فضای اکنون مجلات کودکان بسمت تخصصی شدن پیش رفته است که به زعم من از یک (problem)فرعی به یک پرابلم اصلی تبدیل شده است که نشان از تغییر تفکر بروی مسائل کودکان است که این تغییر نگرش در آینده و حال نویسنده گان و پژوهشگرانی را طلب می کند. امروزه خانواده ها وزنه ی بزرگی هستند که می توانند در فعالیت نشریه ها نقش بزرگی ایفا کنند و با اشتراک کجلات کودکان برای کودکان خود در این فضای چند ساحتی فضای مجله خوانی را برای کودکان خود ایجاد کنند.ودر آخر باید اشاره داشته باشم مجلات دیگری در زمینه کودکان در حال انتشار می باشد که نپرداختن به آنها دلیل نبودن یا بی ارزش بودن آنها نیست
۷
ماهنامه سپیده دانایی در یک نگاه
راهی که رفتهایم و راهی که در پیش داریم
مهدی ملکمحمد/ سردبیر ماهنامه سپیده دانایی
ماهنامه سپیده دانایی در اردیبشهت سال ۸۶ بعد از چند ماه بررسی و جلسات مختلف با کارشناسان به بازار مطبوعات ایرانی پا گذاشت. ماهنامهای که با یک دنیا ایده و آرزو و با لجستیک و پشتیبانی نظری برجستهترین کارشناسان علوم اجتماعی شکل گرفت. ایده اولیه در ذهن دکتر محمود گلزاری، روانشناس و کارشناس برجسته مسائل مرتبط با خانوادههای ایرانی و آسیبهای اجتماعی ایجاد شد که سالیانی پیشتر به عنوان سردبیر ماهنامه رشد معلم تجربهای گرانقیمت را پشتسر گذاشته بود.
سپیده دانایی که به عنوان ماهنامهای برای اطلاعرسانی در حوزه علوم انسانی از معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی دکتر محمود گلزاری مجوز گرفت، در چند حوزه خود را مکلف دید که این اطلاعرسانی و آگاهی را به خانوادههای ایرانی برساند؛ آسیبهای اجتماعی، روانشناسی مثبتگرا، روانشناسی فرهنگ و هنر و مسائل مرتبط با جوانان (رابطه با جنس مخالف، انتخاب همسر، همسرگزینی و همسران جوان).
روانشناسی مثبتگرا که چند سالی است از سوی روانشناسان معتبر جهان پیگیری میشود، برای اولین بار به صورت علمی و کاربردی در یک رسانه ایرانی به صورت پیگیرانه دنبال میشد. این بخش از روانشناسی برای اولین بار در فضای دانشگاهی ایران نیز از سوی دکتر گلزاری مطرح شد که سخت تلاش میکند مفاهیم این بخش و این نگاه در روانشناسی را با مفاهیم دینی و فرهنگی ایرانیان وفق دهد و منطبق کند. این روال هنوز هم تنها در ماهنامه سپیده دانایی است که دنبال میشود و دیگر رسانههای ایرانی که بعد از ماهنامه سپیده دانایی تلاش کردند به حوزههای روانشناسی مثبتگرا بپردازند موفق نبودهاند.
آسیبهای اجتماعی مانند مزاحمت جنسی، خیانت و تجاوز شاید برای اولین بار بود که در یک ماهنامه روانشناسی به صورت علمی و بومی به آنها پرداخته میشد.
مخاطب مجله نیز افراد با سطح تحصیلات دیپلم به بالا و سنین بین ۱۸ تا ۵۰ سال تعریف شد.
تا شماره ۳۹ در مهر سال ۸۹ مجله با فراز و نشیبهای معمول دنیای مطبوعات ایرانی پیش رفت. بعد از این شماره تصمیم گرفته شد که یک بازبینی در روال مجله انجام شود. حدود سه ماه بررسی و مشورت با اهالی رسانه و روانشناسان مجله با یک انرژی جدید از آذر سال ۸۹ با تغییرات محتوایی و فرمی دوباره پا به عرصه رسانههای ایرانی گذاشت. قطع مجله کوچک شد، لوگو تغییر کرد و گزارش ماه(بخشی که از منظر روانشناختی و جامعهشناختی به اخبار ماه میپرداخت)، روزگار جوانی، همسران جوان، والدین جوان و مدیریت طلاق و پاسخ به سئوالات خوانندگان از بخشهای اصلی مجله شدند.
سپیده دانایی که به صورت مداوم نیازهای مخاطبان خود را رصد میکند بعد از دو سال از این زمان از ابتدای فروردین ۹۲ بار دیگر تغییراتی در بخشهای خود ایجاد کرد و نگاه ویژه( بخشی که به عنوان کاوراستوری مجله به یک موضوع خاص از منظر روانشناسی و جامعهشناسی در قالب یک پرونده میپردازد)، آینه (بخشی که در آن به نقد روانشناختی یک فیلم، داستانی با تم روانشناسی، معرفی یک روانشناس ارائه یک پرسشنامه پرداخته میشود) به بخشهای آن افزوده شدند.
اکنون در آستانه هشتادمین شماره مجله هستیم و هفتاد و نه شمارهای که پشتسر گذاشتهایم درسها و تجربههای گرانقیمتی را در اختیارمان قرار داده است.
یک ماهنامه روانشناسی خطر زردشدن و پرداختن به موضوعاتی که گرهی از کار مخاطب ایرانی باز نکند، همیشه احساس میکند. این خطر در کمین تمامی مجلات روانشناسی است و طرفه آنکه کم نبودهاند و نیستند مجلاتی که به دلیل فشار اقتصادی از آرمانهایشان دست کشیدهاند و به زردی گراییدهاند. سپیده دانایی با وجود آنکه سعی کرده است مخاطب عام را راضی نگهدارد اما از فریب مخاطب و تلاش برای جذب او به هر قیمتی پرهیز کرده است.
بحران کاغذ که بعد از بحران ارز در سال ۹۱ ایجاد شد و تمامی رسانههای مکتوب و صنعت نشر را آزرد، یکی از بحرانهایی بود که هنوز نیز تمام نشده است. این بحران فشار اقتصادی بی سابقهای را بر مجله ایجاد کرد. بحران مخاطب که هر روز نشریه و کتاب و محصولات فرهنگی را بیش از پیش از سبد کالایی خود حذف میکند، بر این فشار افزوده است. هرچند ما در این سالها سعی کردهایم مخاطب را از دست ندهیم که خوشبختانه تاکنون تا حدی موفق ماندهایم.
متاسفانه آنچه موضوع را بیش از پیش حاد و سخت میکند این است که مخاطب ایرانی به دلیل پمپاژ غیرعلمی و نادرست مطالب روانشناسی درکی نادرست از این علم و موضوعات آن دارد و به نوعی دچار اشباع شده است. اشباعی که او را دچار توهم داشتن دانش روانشناسی کرده است. این موضوع در مورد مطالب پزشکی نیز صادق است و به همین دلیل ایرانیان خود برای خود دارو تجویز میکنند همانطور که اطلاعات شبه روانشناسی را نیز به عنوان آموزههای روانشناسی به هم منتقل میکنند.
امیدواریم بتوانیم از موانع سخت پیشرو که بحران اقتصادی و بحران مخاطب است، بگذریم و دانش روانشناسی علمی را به مخاطب ایرانی که آمارها نشان میدهد سخت نیازمند آن است منتقل کنیم. آمارهایی که نشان از افزایش طلاق، آسیبهای اجتماعی و خشونت دارد و ما در سپیده دانایی میخواهیم با انتقال دانش روانشناسی این آمارها را کم کنیم. امید که بتوانیم.
۸
گفتمان های چندگانه در نشریات
علی دارایی
پیش از آغاز معرفی مجلات نسیم بیداری،آسمان و صدا،لازم است که چند نکته درباره وضعیت روزنامه نگاری در ایران و حرفه روزنامه نگاری نوشته شود و آنگاه در هنگام معرفی مجلات فوق این چند نکته با خط مشی و عملکرد آنها تطبیق داده شده و در نهایت به ارزیابی مجلات مورد نظر مبادرت ورزیده شود.
۱-روزنامه نگاری در ایران دارای وضعیت ویژه ای است.به این معنا که انتظارات از کارکرد نشریات و محتوای درون آنها در ایران نباید با محصولی متعالی و پرمحتوا از کار روزنامه نگاری در کشورهایی که بطور معمول روزنامه نگاری رکن چهارم سیستم آنان را تشکیل می دهد،مقایسه شود.از وضعیت خاص همواره نتیجه مطلوب خارج نمی شود.شرایط خاص نویسندگی و خبرنگاری در ایران چهارچوب ها و اقتضائات مخصوصی می طلبد.بر این مبنا توقعات از عملکرد مجلات نیز لزوماً بایست در محدوده ها و مختصات خودشان مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرند.ولی این شرایط خاص عرصه روزنامه نگاری نباید ما را به گمراهی و توجیهات و فرافکنی ها وا دارد.بلکه صحیح آن است که با در نظر گرفتن ویژگیهای روزنامه نگاری،به نقد و آسیب شناسی عملکرد نشریات پرداخته شود. در این رابطه میان روزنامه نگاران اختلاف نظر وجود دارد.برخی معتقدند (از جمله محمد قوچانی) که برای ایفای نقش یک نشریه در جامعه و ادامه بقا جهت استمرار آگاهی در جامعه بایست از طرح و بررسی موضوعات و مسائل حساسیت برانگیز خودداری کرد اما عده ای دیگر مخالف این دیدگاه قرار دارند.این اشخاص بر این باورند تا جایی که امکان دارد باید مردم را با اندیشه های مدرن آشنا ساخت و در این راه از کلیه ظرفیت ها و توان خود دریغ نورزند.
۲-طبق قواعد اخلاقی روزنامه نگاری،بررسی و تحلیل یک موضوع باید با بی طرفی کامل انجام گیرد.یعنی به نحوی به موضوع پرداخته شود که خوانندگان متوجه مواضع اداره کنندگان آن نشریه یا پرونده نشوند و از کلیه کسانیکه در آن موضوع صاحب نظر یا صاحب قلم اند استفاده کنند.نه اینکه مسئولین و گردانندگان نشریه دیدگاه اجتماعی-سیاسی-عقیدتی و… خاصی نداشته باشند.چون اساساً انسان بدون دیدگاه خاص،دارای اندیشه ای نیست و اگر این حق ذاتی و بدیهی را از او سلب کنیم،انسانیت آدمی را از بین برده ایم.بر مبنای این اصل حرفه ای روزنامه نگاری،دبیران و گردانندگان یک سرویس یا حتی مدیران طراز اول مجله،با حفظ رویکرد اصلی خود در تاسیس و راه اندازی نشریه خود،نبایست به نفع یک جریان خاص،یک گروه،یک نحله فکری،یک حزب سیاسی و یک نهاد یا نهادهای بخصوصی یا علیه آنان مواضع ایدئولوژیکی اتخاذ کند و تحقیق و بررسی مسائل خود را بر اساس سوگیری به سمت ایدئولوژی یا مکتب ویژه ای یا ایستادن در برابر یک گروه یا جریان فکری و سیاسی خاص قرار دهد و در نتیجه آشکارا نشان دهد که حداقل به این اصل اخلاقی حرفه روزنامه نگاری(بی طرفی) پایبند نیستند.به اضافه، طبق اصل بی طرفی،نشریه یا بخشهایی از آن نمی باید به ارگان یا سخنگوی یک شخصیت دانشگاهی،فکری و حزبی مبدل گردد.مگر اینکه نشریه در آغاز کار خود،اتکای خود به احزاب یا جریان های فکری یا مواضع گوناگون خود در عرصه هایی که در آنها تحقیق و بررسی می کنند به مخاطبان خود و جامعه فرهنگی کشور اعلام نمایند.
همانطور که در ابتدای نوشتار بدان اشاره شد،تمامی انسانها حق و توانایی برخورداری ازهر اندیشه ای خاص را دارا هستند و هرگز نمیتوان و نبایست نظام فکری انسانی را از داشتن عقایدی محروم کرد.ولی دارا بودن انسانها از این حق بدیهی،نباید منتج به دخالت دادن افکار خاص خود در ارزیابی و تفسیر مباحث روزنامه نگاری گردد.بلکه لازم و ضروری است که بگونه ی همه جانبه و گسترده از همه طیفهای گوناگون فکری در ارتباط با موضوع مربوطه دعوت به عمل آورده شود تا مسائل پرداخته شده در نشریه بر خوانندگان واضح و واقع بینانه باشد نه با نگاهی آرمان گرایانه و جهت گیری به سود عده ای اخلاق روزنامه نگاری حرفه ای مخدوش شود.
ماهنامه نسیم بیداری
آنگونه که از عنوانهای اصلی و تصاویر مجله نسیم بیداری آشکار است،غالباً گرایش بسیاری به سوی تاریخ حوزه های گوناگون دارد.حوزه های اصلی و بیشتر بررسی شده این مجله عبارتند از:سیاست اعم از داخلی و بین الملل،اقتصاد (به طور متوسط اقتصاد سیاسی)،اندیشه (عمدتاً اندیشه دینی) و پس از چند شماره ای فرهنگ و هنر.و صد البته تاریخ.نسیم بیداری با رویکردی اصلاح طلبانه (همانطور که بارها در یادداشت های مدیر مسئول این ماهنامه (محمد مهدی طباطبایی مشاهده شده است) وارد عرصه روزنامه نگاری کشور شده است.این رویکرد نه از آن روست که از جناح اصلاح طلب امروز جانبداری می کند بلکه با روشی متحولانه و مترقیانه یا نو موضوعات تاریخ معاصر یا مدرن ایران یا شخصیتهای اصلاح گر تاریخ ایران را تحلیل و واکاوی می کند و در مسیر این کار تا چند و چون ماجراها و تاروپود شخصیت ها و جریان ها را نشکافد و مورد بازبینی قرار ندهد دست از اتمام آن نمی شوید.تقریباً از کلیه اشخاص درگیر یک قضیه،از تمامی طیف ها و دسته ها و اقشار گوناکون در کشور با نگرش ها و مواضع مختلف نظرخواهی به عمل می آورد.این گستردگی در بررسی و تحلیل موضوعات و همچنین وسیع بودن دامنه اشخاص حاضر در آن موضوعات نقطه قوت این مجله محسوب می شود بگونه ای که به ندرت در دیگر مجلات مترقی کشور دیده شده است.در حوزه هایی که این مجله به آنها می پردازد به استثنای بخش اندیشه معمولاً مسائل و چالشهای روز را مورد تحلیل و انتقاد قرار می دهند.برخلاف برخی از ماهنامه ها این مجله رویکرد تجویزی ندارد.یعنی در حوزه سیاست یا اقتصاد افکار مکاتب یا احزاب اقتصادی و سیاسی را برای برون رفت از وضعیت های بحرانی برای دولتمردان تجویز نمی کند.رویکرد حوزه اندیشه روشنفکرانه است و دیدگاهها و آثار شخصیت های اصلاح گر دینی را با ریزبینی و دقت بسیار به خوانندگان امروز نمایان می کند.مضافاً اینکه نسیم بیداری در اتمام بعضی از فصول سال،ویژه نامه ای تهیه می کند که در آنها تحریریه و دبیران ماهنامه حوادث مهم مثلاً فصل بهار از سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۹۰ به رشته تحریر در می آورند.این نوع ابتکارها حرکتهایی جذاب در به قوت رساندن بعد تاریخی مجله محسوب می شود.حرکت مشی این ماهنامه در عرض وضعیت ویژه مطبوعات در ایران که در ابتدای نوشتار بدان اشاره شد،موجب گردید در فضای مشوش فرهنگی سال ۹۰ ماهنامه نسیم بیداری بدون اطلاع قبلی دچار توقیف شود.راجع به اینکه این ماهنامه چقدر توانسته شرایط و محدودیتهای روزنامه نگاری در ایران را در نظر بگیرد تا از مسیر آگاهی رسانی متوقف نشود باید نوشت که به نظر می رسد مجله نسیم بیداری خارج از چهارچوب و وضعیت خاص روزنامه نگاری در ایران ایفای نقش نکرده است.چونکه طرح و بررسی موضوعات جذاب و مهم حق و تکلیف هر نشریه ای است.عمده مطالب این ماهنامه بررسی تاریخی موضوعات و مسائل در حوزه های گوناگون بخصوص تاریخ سیاسی بوده است و گاهی اوقات به مسائل چالش برانگیز جامعه و دولت ورود پیدا می کند.و در این مسیر نیز غالباً مراعات شرایط و حدود مباحث مسئله برانگیز را نموده است.
حقیقت این است که رعایت اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری-بهتر است از استقلال نظری در تبیین مفهوم این اخلاق استفاده کرد-توسط یک انسانی که صاحب تفکر و نظر است و این دو نیز حق اوست،دشوار است.ولی سختی رعایت استقلال نظری یک نشریه نباید ما را به سمتی بکشاند که چنانچه مجله ای رویکرد خود را به سود یکی از احزاب،جناحها و شخصیتهای روشنفکری و دانشگاهی برد،این حرکت راهبردی مجله صحیح تلقی شود.البته هر نشریه ای مجاز و محق به طرح هر اندیشه و بحثی است اما در صورتی که قصد به جریان انداختن افکار حزب و شخصیت ویژه ای را در نشریه خود دارد به ناچار می باید مواضع خود را در شروع کار خود اعلام نماید نه اینکه با معرفی خود به عنوان مجله ای مستقل،به سوی مواضع فلسفی و سیاسی خاص ورود کند.در اینجا لازم است که در تکمیل بحث استقلال نظری افزوده شود که نظام مطبوعاتی کشور ما رسانه ها را رکن چهارم دموکراسی به شمار نمی آورد و این نهاد بسیار تاثیر گذار اجتماعی جز دستگاه های نظارتی مستقل محسوب نمی شود.کافی است نگری در قانون مطبوعات داشته باشیم تا متوجه کوچک شمردن جایگاه مطبوعات نزد تدوین کنندگان این قانون شویم.بر این اساس،پی می بریم که جامعه مطبوعاتی ایران از آزادی لازم و کافی که در جوامع دموکراتیک از ان بهره مندند برخوردار نیستند.از این رو وقتی نشریه ای از حق آزادی بدیهی نوشتن بهره مند نیست،لاجرم به سوی اشخاص و نهادهایی روی می آورد که وعده های حقوق بشری و دموکراتیک به جامعه می دهند. از طرفی اگر نشریه ای بخواهد عملکرد خود را با استقلال نظری تطبیق دهد،با عنایت به نقصان موجود در سیستم مطبوعاتی کشور،ممکن است در دوگانه بی طرفی و اتخاذ موضع کلی به سوی شخصیتهای فرهنگی و سیاسی بمانند.ماهنامه نسیم بیداری به علت مشی اصلاح طلبانه خود طبیعی است که به علت وضعیت آشفته و غیر ثابت فر هنگی و سیاسی کشور در راستای بهره مندی از حداقل آزادی ها همچون آزادی قلم،به اشخاص و شخصیت های اصلاح طلب نزدیک شود.اما به گمانم این نزدیک شدن به این حد نادرست به نظر می رسد.همانطور که شرح آن رفت،عدم تلقی نشریات به عنوان رکن چهارم دموکراسی و یک نهاد نظارتی که عضوی از جامعه مدنی توسط قانون مطبوعات،موجب شده نشریات در جهت برخورداری از فضایی باز در عرصه فرهنگ،از احزاب و شخصیتها استقبال کنند.اما این استقبال نبایست وارد مرز جانبداری از سیاستمداران شود و موجبات مبدل شدن به سخنگویی و پرچم داری از احزاب و شخصیتهای روشنفکری فراهم آورد.نسیم بیداری تاکنون قادر بوده تا حدی استقلال نظری خود را حفظ کند اما در موارد نادری،از استقلال نظری نسبی خود به عنوان یکی از وجوه اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری دور شده است.
هفته نامه آسمان
در سال ۸۹ تعدادی از روزنامه نگارانی که به طو معمول به سردبیری محمد قوچانی فعالیت مطبوعاتی دارند،به سردبیری و سرپرستی وی در تدارک هفته نامه ای برآمدند به نام آسمان..معمولاً میان فصلنامه،سالنامه و ماهنامه با هفته نامه و روزنامه تفاوتهای بارزی وجود دارد.یکی از آن افتراقها به روز بودن محتوای هفته نامه ها و روزنامه هاست.بقیه مجلات در موضوعات و مفاهیم تاریخی و فلسفی در نوشتارهایشان استفاده می کنند. در حالی که هفته نامه و روزنامه به علت فاصله انتشار کوتاه مدتشان مشکلات و چالش هایی که روزانه یا در طول هفته در کشور وجود دارند به بحث و نقد می گذارند.هفته نامه آسمان نیز از این قاعده مستثنا نبود. این هفته نامه در مدت انتشار خود و پیش از تبدیل شدن به روزنامه،حوزه های متنوعی را تجربه کرد.به این معنا که بخش های مورد بررسی و تحلیل این نشریه (سیاست،فرهنگ،اقتصاد،جامعه و…) تعدیل با افزایش یافت.در یک نگاه ترکیبی از مجموع مباحث و موضوعات آسمان،حوزه های اقتصاد و سیاست نسبت به دیگر بخش های هفته نامه قویتر و وسیعتر می نمود.بخش باشگاه که حوزه آغازین هفته نامه بود،بطور نسبی قسمت عمده این نشریه را تشکیل می داد.باشگاه تقریباً گلچینی از دیدگاهها و تئوریهای اشخاص همسو با هفته نامه آسمان بود.نظرات و تحلیل های انتخاباتی،حقوقی (عمدتاً حقوق اساسی و بشر)،یادنامه ها،اختلاف نظرها و چالش های موجود در بین فعالین سیاسی و نیز نظریه پردازیهای سیاسی در این قسمت قرار داشت.حوزه دیگر آسمان اقتصاد بود.گروه قوچانی به دلایلی که دقیقاً مشخص نبود توسط چه کسانی از مسئولین نشریه صورت می گیرد،سعی در موضع گرفتن در عرصه های اقتصاد،سیاست و اندیشه دارند.ایدئولوژی اقتصادی آسمان،لیبرالیسم اقتصادی یا همان بازار آزاد است.آسمان در عرصه فعالیت های اقتصادی معتقد به اولویت اقتصاد آزاد یا تولید توسط نیروهای فردی و خصوصی اقتصادی بود.در این ایدئولوژی نهاد دولت تنها باید به نظارت و کنترل در ساحت اقتصاد مبادرت ورزد و تولید به بخش خصوصی و فردی واگذار شود تا با رقایت و آزادی کامل به فعالیت بپردازند.آسمان به تبع این ایدئولوژی بیشتر از اشخاص باورمند به تفکر لیبرالیسم اقتصادی در تحلیل و ارزیابی وضعیت اقتصادی کشور دعوت به عمل می آورد و بینش و تحلیل نهایی این اشخاص بود که سرتیتر صفحات داخلی نشریه یا روی جلد هفته نامه درج می شد.لیبرالیسم اقتصادی سایه خود را بر بخش سیاست داخلی انداخته بود.معتقدان به لیبرالیسم اقتصادی به تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی می اندیشند.با این توضیح که لازمه یک جامعه دموکراتیک و آزاد احیای طبقه متوسط از طریق پیشرفت و توسعه اقتصاد یک کشور است.بر این مبنا مشی هفته نامه آسمان در ورود به مباحث سیاسی اولویت توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی بود.از این رو بدیهی می نماید که کفه مفاهیم و محتوای اقتصاد بر سیاست در آسمان سنگینتر باشد.به علاوه،تحریریه بخش سیاست داخلی رفتاری مداراگرانه با اشخاص میانه رو نیروهای مقابل خود داشت.(البته این رفتار نقطه قوتی در کارکرد این نشریه محسوب می شود) کلیه این راهبردها سبب شده است که بطور کلی بر تیم قوچانی راست مدرن نام نهاده شود.باید افزود که نوع مسائل و موضوعات پرداختی در آسمان تا حدودی محافظه کارانه تلقی می شد.دبیران و تحریریه این نشریه هر نوع مشکل و مسئله ای را در جامعه و حکومت بررسی و نقد نمی کردند.حتی چالشها و معضلاتی که خود تحریریه آنها را به بحث و تفسیر می گذاشتند حدود و مرزهایی داشت.برخی مواقع،در قسمتهای پایانی هفته نامه بخشهای ادبیات،سینما و تئاتر نیز افزوده می شد.با همه اینها نگاه حوزه های ادبیات و هنر آسمان به محصولات تولیدی در این عرصه ها نگاهی نو و به روز شده بود.
در ارزیابی عملکرد هفته نامه آسمان با دو بند نخست ابتدای نوشتار (وضعیت ویژه مطبوعات ایران و بی طرفی یا استقلال نظری) باید نوشت که این هفته نامه شرایط خاص روزنامه نگاری را به علت بسته بودن جامعه مطبوعاتی کشور بیش از حد لازم مراعات می کرد.رعایت بیش از حد اوضاع و احوال کار مطبوعاتی از مشی محافظه کارانه آسمان سرچشمه می گرفت.اما عملکرد مسئولان آسمان در حفظ و مراقبت از اصل استقلال نظری بسیار کم رنگ و گاهی اوقات ناپیدا می نمود.متاسفانه مسئولین طراز اول و دبیران آسمان میل زیادی به اتخاذ موضع داشتند.چنین رویکردی از ایدئولوژیک بودن دست اندرکاران آسمان بر می خیزید.این مسئله نقطه ضعفی در کارکرد نشریات مستقل تلقی می شود.مگر آنکه نشریه سخنگو بودن خود به شخصیت های روشنفکری یا ارگان احزاب شدن را به صراحت بیان نمایند.
هفته نامه صدا
گرچه معرفی و ارزیابی عملکرد یک نشریه طی دو شماره به لحاظ منطقی ممکن است کار چندان صحیحی نباشد و بهتر آن است که در مدت طولانی و انتشار شماره های پی در پی به شناساندن و بررسی این هفته نامه اقدام شود.با همه اینها تشریح مختصری از دو شماره نخست صدا بی فایده نخواهد بود.مدتها پس از توقیف ششمین شماره روزنامه آسمان-که همان اعضای تحریریه هفته نامه آسمان بودند و در نوع نشریه خود تغییر پروانه دادند-صفحه فیس بوک هم میهن متعلق به تیم قوچانی خبر از چاپ هفته نامه ای به سردبیری محمد قوچانی در پست خود منتشر کرد.صدا به نوشته قائم مقام این هفته نامه پیش از این نیز انتشار یافته بود و اکنون پانزده سالگی خود را می گذراند.همکاران جدید این نشریه را گروه قبلی آسمان تشکیل می دهند. آنگونه که در صفحات آغازین هویداست،سردبیر این هفته نامه به عضویت حزب کارگزاران سازندگی درآمده است.با این اعلام موضع روشن به سهولت می توان به دیدگاههای تجویزی و نیز موضع گیری های بعضاً اقتصادی و سیاسی این نشریه و نیز هفته نامه آسمان و مهرنامه پی برد.البته درست تر و بهتر آن بود که سالها پیشتر از اینها محمد قوچانی گرایشهای فکری خود را به این حزب به صراحت بیان می کردند تا از طرفی تکلیف خوانندگان نشریاتی که ایشان سردبیر آنها هستند مشخص شود و از طرفی دیگر در جو آشفته مطبوعاتی کشور جایگاه مجلات تحت سردبیری ود معین گردد. پس از سرمقاله قوچانی،صدا صدای روزنامه نگاران اصلاح طلبی معرفی شده است که عضو طبقه متوسط فرهنگی جامعه ایران هستند. به گمان اینان راه آزادی از مسیر سازندگی می گذرد.این جمله کوتاه از تفکر لیبرالیسم اقتصادی نشات می گیرد که صد البته این نگرش جزئی از نظام فکری حزب کارگزاران سازندگی می باشد.با وجود این،قائم مقام صدا در ستون خود نوشته است : “.. توسعه فرهنگی زیربنایی برای دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی است…” به نظر می رسد این عقیده بیانگر اختلاف نظری مبنایی میان مدیران و اعضای هیئت تحریریه این نشریه باشد.به این علت که باور فوق با تفکر کارگزاران به صراحت منافات د ارد.پرواضح است که تفاوت دیدگاه حق کلیه انسانهاست و امکان دارد در مجموعه نشریه ای برخی از مدیران و مسئولان آن با یکدیگر اختلاف نظر بنیادی داشته باشند که این اختلاف مانع از همکاری آنان با همدیگر نخواهد بود.
مجموع مطالب صدا مرکب از چهار قسمت است:خبر،گزارش،پرونده و اتاق فکر.در صدا کوشش شده است از حجم موضع گیری ها و نگاههای تجویزی که در سابق وجود داشت کاسته شود و بر خبرها،تفسیر خبرها(از نویسندگان و اساتید راجع به خبری خاص تحلیل و نظر خواسته می شود)،گزارش هایی از اقتصاد روز،رویدادهای سیاسی جاری،شبکه های اجتماعی و اخبار مرتبط با رسانه ها افزوده گردد.شاید صدا بجای بخش اندیشه،از اتاق فکر استفاده کرده باشد.این قسمت حاوی مقالات و گفتگوهای محققان است در حوزه مسائل مرتبط با روشنفکری،اندیشه سیاسی،دغدغه های آنان نسبت به جامعه و جهان پیرامونشان که موضوعات و گرایشهای گوناگونی را دربرمیگیرد.با بررسی کلیه گزارشها و یادداشتها و مقالات،به گمانم هفته نامه صدا بمانند آسمان بر محور اقتصاد و سیاست استوار شده باشد و احتملاً قصد گردانندگان این نشریه نیز چنین بوده باشد.
۹
اصحاب چهارشنبه
درباره ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻭ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﯿﺎﻥ
محمدحسین گنجی
ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﻧﯽﺗﺎﺭﯾﺨﭽﻪ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺭﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺭﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻧﯿﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ﻭ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ . ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ ﺭﺥ ﺻﻔﺖ , ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺷﻤﺲ ﺍﻟﻮﺍﻋﻈﻴﻦ, ﭘﺎﯾﻪ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺷﺪ . ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﭖ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺩﯾﻦ ﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ ﻭ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺣﺴﺎﺱ ﺟﻨﮓ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺟﺪﻝ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﻣﯿﺸﺪ . ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺜﺎﻝ, ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﻗﺒﺾ ﻭ ﺑﺴﻂ ﺩﮐﺘﺮ ﺳﺮﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﭼﺎﭖ ﺷﺪ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻦ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ, ﺍﺧﺘﻼﻓﺎﺗﯽ ﺑﺮﻭﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﮐﻮﭺ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﻣﺠﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﮐﯿﺎﻥ ﺷﺪ . ﻧﺎﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﮐﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﻫﻪ ۱۳۷۰، ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﻧﺸﺮﯾﻪ ﺗﺌﻮﺭﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺛﺮﺍﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﻭ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﺑﺮ ﻓﻀﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ ﺗﺮﯾﺒﻮﻥ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﻟﯿﺒﺮﺍﻝ ﺑﻮﺩ؛ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺩﯾﻦ ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯾﮏِ ﺩﻧﯿﻮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﯿﮏِ ﺍﺧﺮﻭﯼ ﺑﺪﻝ ﮐﻨﻨﺪ . ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺁن رﻭﺯ ﺩﻫﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩ , ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻣﯿﺰﺑﺎﻥ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻧﺪ . ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ؛ ماشااله ﺷﻤﺲ ﺍﻟﻮﺍﻋﻈﻴﻦ, ﺩﮐﺘﺮ عبدالکریم ﺳﺮﻭﺵ , ﻣﺤﺴﻦ ﮐﺪﯾﻮﺭ، ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺗﺎﺝ ﺯﺍﺩﻩ، ﻣﺤﺴﻦ ﺁﺭﻣﯿﻦ، ﺍﮐﺒﺮ ﮔﻨﺠﯽ, ﺗﻬﺮﺍﻧﯽ, ﺭﺥ ﺻﻔﺖ, ﻣﺮﺗﻀﯽ ﻣﺮﺩیﻫﺎ، ﻣﺤﺴﻦﺳﺎﺯﮔﺎﺭﺍ، ﺳﻌﯿﺪ ﺣﺠﺎﺭﯾﺎﻥ، دکتر علیرضا ﻋﻠﻮﯼ ﺗﺒﺎﺭ، ﻋﺒﺎﺱ ﻋﺒﺪﯼ. ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪ . ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺛﺎﺑﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻋﻤﻮﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﺍﻗﺸﺎﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺭﺷﺪ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﺑﺴﻂ ﻧﻘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﻬﻢ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ . ﺑﺤﺚ ﻫﺎﯼ ﺗﺌﻮﺭﯾﮏ ﻭ ﻫﻨﺠﺎﺭﺷﮑﻨﺎﻧﻪ ﻣﺠﻠﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺤﺮﮎ ﻭ ﭘﻮﯾﺎﯾﯽ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺒﻊ ﺗﻐﺬﯾﻪ ﺍﯼ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻭه ﻫﺎﯼ ﺍﻃﻼﺡ ﻃﻠﺐ ﻭ ﺗﺤﻮﻝ ﺧﻮﺍﻩ . ﻣﻮﺟﯽ ﮐﻪ ﮐﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ, ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ , ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ .
کیان؛ نشریه ای برای جریان روشنفکری دینی لیبرال (دموکراتیک(
در این طیف از جریان روشنفکری دینی به نظام گفتاری لیبرال مانند فردگرایی، آزادی، دموکراسی و … برخورد میکنیم که متأثر از جریانهای لیبرال دموکرات هستند و قرائتی از دین دارند که از اقتصاد آزاد و تکثرگرایی فرهنگی و سیاسی جانبداری میکنند. نمایندگان روشنفکری مذهبی لیبرال در قبل و بعد از انقلاب، مهندس مهدی بازرگان و پس از انقلاب اسلامی، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان هستند.
مرحوم بازرگان، تحصیلات خود را در رشته ترمودینامیک در فرانسه گذرانده بود و از نظر فکری، تحصیل در این رشته و به علاوه حضور در اروپا در جهانبینی او تأثیر داشت و به روش علمی و پوزیتویسم علاقهمند بود. در گرایشات فکری و اندیشهای، عبدالکریم سروش از کارل پوپر، مجتهد شبستری از هرمنوتیک گادامر و ملکیان از ویتگنشتاین و در مراحل بعدی مور، جان آستین، سرل، کواین و چارلز دون باربراد تأثیر پذیرفتهاند. همانگونه که روشنفکران سکولار نیز تحت تأثیر نحلههای فکری اروپا بودند، طیفهای روشنفکری دینی در ایران به طور مستقیم یا غیر مستقیم، متأثر از فلسفۀ تحلیلی یا تفکر تحلیلی و یا به عبارتی جریان فلسفه زبانی هستند. سروش و ملکیان بهصورت مستقیم و مجتهد شبستری اگر چه متأثر از هرمنوتیک است، ولی به دلیل درگیری فکری با این مسائل به طور غیر مستقیم به فلسفه تحلیلی گرایش دارد. این مباحث در معرفتشناسی، فلسفه، اخلاق و فلسفه سیاسی ترجمه شدهاند و در فضای فکری پس از انقلاب اسلامی مخصوصاً از دهۀ ۷۰ مطرح شدهاند که خود روشنفکران دینی آرزو دارند از برکات آن استفاده کنند.
۱۰
“یغما” مجله ای که به مدت ۳۱ سال نگهبان زبان و ادب اصیل فارسی بود
عبدالخالق عبدالهی
الان را نمی دانم اما حدود ۲۰ سال قبل در شیراز حدفاصل دادگستری در میدان ارگ کریم خانی تا انتهای عمارت کلاه فرنگی شیراز دالان و پیاده رویی بود که دست فروشان همانجا کتابهایشان را روی زمین پهن می کردند و در معرض دید خریداران قرار می دادند من اولین دفعه که چشمم به مجله ادبی “یغما” افتاد همان سالها یعنی ۲۰ سال قبل و در بساط همین کتابفروشها بود . یغمایی که من آن سال دیدم در قطع وزیری و با کیفیت کاغذ و چاپ نسبتا خوبی که داشت بعد از آنهمه سال هنوز هم نو و تانخورده باقی مانده بود البته قیمت “یغما” در وسع منِ سربازِ دست به دهنِ آن سالها نبود و خرید نشریات آنچنانی برای من که تنها درآمدم حقوق سربازی ماهی ۳۵۰۰ تومان بود چنین خریدهایی خاصه خرجی مجسوب می شد پس اجبارا به نگاهی اکتفا کردم و با حسرت از کنار “یغما” گشتم ( حسرت نداشتن مجله یغما تا همین چند ماه قبل از دلم خارج نشده بود تا عاقبت در شب جشن یلدای سال گذشته خانه هنرمندان برازجان به ۶۰ نسخه از مجله یغما در ۵ مجلد به من هدیه شد )
انتشار مجله “یغما” از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۸ یعنی حدود ۳۱ سال به طور مرتب ادامه داشت و به جرات می توان گفت یکی از تاثیرگذارترین نشریات فارسی زبان ۱۰۰ سال اخیر کشور است … صاحب امتیاز و مدیر مسئول “یغما” حبیب یغمایی بود او مردی از اهالی کویر، یعنی خور و بیابانک و جندق و از خانواده معروف یغمایی محسوب می شد که همگی ادیب و شاعر بودند ( یغمای جندقی شاعر بزرگ نیز از همین خانواده است ) حبیب یغمایی انسانی درویش مسلک ، سلیم النفس و آرام بود که یکی از باسوادترین ، شریف ترین و بی حاشیه ترین روزنامه نگارانی بود که تنها عشق زندگی اش فقط و فقط انتشار منظم و بدون وقفه مجله “یغما” بود . یکی از محاسن بزرگ مجله “یغما” و شخص حبیب یغمایی در کار روزنامه نگاری این بود که با وجود نیاز مبرم مالی هیچگاه به دنبال آگهی های دولتی که به منظور حقیر کردن مطبوعات ایران ابداع شده بود نرفت و برای گرفتن آگهی هیچ وقت تملق هیچ صاحب مقامی را گفت ، به هیچ اداره یا وزارتخانه ای مراجعه نکرد اصلا از روح درویشی حبیب یغمایی چنین تملق گویی بدور بود و به قول خودِ حبیب یغمایی ” ما را توقعی هم نیست چرا که ارادتی ننموده ایم که سعادتی ببریم . او ” یغما ” را یک تنه و با تحمل زحمت فراوان منشتر می کرد و طبیعی بود که همواره ناله اش از وضع بد مالی مجله بلند باشد . کافی بود یکی از شماره های “یغما” را ورق بزنی تا دستکم در یکی از صفحه ها آه و ناله پیرمرد درویش مسلک را از وضع بد مالی مجله و دخل و خرج نکردن و البته بدحسابی مشترکین بد حساب به چشم ببینی . نسخه ای از “یغما ” مربوط به سال ۱۳۵۰ در اختیار دارم که پیرمرد بیچاره این چنین با خوانندگان خود درد دل کرده تا به خیال خود احساسات آنان را برانگیزد و بلکه بهای ناچیز اشتراک خود را بپردازند :
“شخص ۲۴ سال متوالی جان بکند رنجها ببرد . زیان ها تحمل کند . از تمتعات معمولی محروم بماند . از نان و پنیر خانواده اش بکاهد . با مشترکین بدحساب مکاتبه کند . با اداراتی رنج دهنده چون پست سروکار داشته باشد . همواره به این در و آن در بزند . هزار گونه ناز و منت بکشد که می خواهد در این کشور مجله نگار باشد . آنهم مجله ادبی – علمی بی خواننده و بی خریدار … حماقت است پوست کلفتی است عشق است . ادب دوستی است ؟ هر چه می خواهید اسمش را بگذارید … “
این عجز و لابه های پیرمرد در حالی بود که در همان زمان نشریات کم تیراژ و بی محتوایی مانند “فرمان” که مجیزگوی حکومت بودند میلیون میلیون ( به پول آن زمان ) آگهی و کمک بلاعوض و هزار و کوفت و زهرمار دیگر از دولت دریافت می کردند. با همه این تفاصیل و به گمان بسیاری از اساتید فن ، دوره ۳۱ ساله مجله یغما به صورت یک دایره المعارف ارزشمند ادبی – تاریخی تا ابد بر تارک ادبیات ایران زمین خواهد درخشید مروری بر نام نویسندگان مقالات ادبی – تاریخی – علمی و تحقیقاتی مجله شاید مهر تائیدی بر این مدعا باشد ، نویسندگان “یغما” نخبگانی همچون : ملک الشعرای بهار ،علامه علی اکبر دهخدا ، بدیع الزمان فروزان فر ، عباس اقبال آشتیانی ، محمدمحیط طباطبایی ، سعید نفیسی ، مجتبی مینوی ، دکتر قاسم غنی ، نصرالله فلسفی ، جلال الدین همایی ، دکتر محمود افشار ، ایرج افشار ، رشید یاسمی ، محمد دبیر سیاقی ، عباس شهری ، دکتر باستانی پاریزی ، علی دشتی و بسیاری دیگر ازبزرگان ادب ایران زمین بودند که اگر بخواهم نام همه را بنویسم باید صفحاتی چند را سیاه کنم ( الان که این مطلب را می نویسم نسخه ای از یغما به تاریخ اردیبهشت ۱۳۳۶در مقابل دیدگانم گشوده است که حاوی مقاله ای تحقیقی است از سناتورعلی دشتی بنام “سیری در دیوان شمس” که از مطالب بسایر ارزشمند ادبی محسوب می شود ) … والبته این موضوع را نیز فراموش نکنیم که “یغما” در دوره ای منتشر می شد که مجلات ادبی معروف و سنگین و پرباری همچون “سخن” دکتر ناتل خانلری و “نگین ” دکتر محمود عنایت و البته ” آینده ” دکتر محمود افشار نیز منتشر می گردید و شاخص بودن و به عقیده بسیاری حتی رقابت با نشریات نامبرده کار هر کسی نبود .
در دوره ای که اکثر مطبوعات فقط درباره مرگ و میر رجال سرشناس مطلب می نوشتند مجله “یغما” یگانه نشریه ای بود که صفحاتی را وقف یادمان شاعران ، نویسندگان ادیبان و محققان می کرد . برای یغما شرط یادآوری ، نامدار بودن افراد نبود بلکه مراتب دانش و سواد افراد بود . در دوره ۳۱ ساله “یغما” صدها یادنامه درباره کسانی نوشته شده است که اگر این مجله چند صفحه یا چند سطر درباره آنان ننوشته بود بعد از مرگ هیچ کس از آنان یادی نمی کرد و در ردیف فراموش شدگان ابدی قرار می گرفتند .
. و البته یکی از معایب این مجله نیز به تعصبی بر میگشت که یغمایی به زادگاهش یعنی خور و بیابانک و جندق داشت . شما هر شعر ، مطلب و یا مقاله ای می نوشتید برای اینکه در یغما چاپ شود کافی بود نامی از خور و یغما و جندق در آن بیاورید تا بلافاصله چاپ شود یا مثلا اگر سروانی از خور و بیابانک ترفیع می گرفت و به درجه سرگردی می رسید این اتفاق در مجله ادبی یغما به عنوان موضوعی مهم چاپ می شد آنهم با عکس و توضیحات مفصل !!!
در پایان متاسفم که باید بگویم در تاریخ ۱۵۰ ساله روزنامه نگاری در ایران و انتشار هزاران هزار روزنامه و مجله در این دوران ، کشور ما به اندازه انگشتان دو دست روزنامه نگار خوب ، باسواد ، پاکدامن ، صاحب کمال ، وطن دوست و آزادی خواه نداشت اما به جرات می توان گفت حبیب یغمایی یکی از این ۱۰ تن بشمار آورد.
به قول یکی از روزنامه نگاران قدیمی حبیب یغمایی از نظر تَن ، در روز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ مرگ جسمانی او را درربود اما در حقیقت حبیب یغمایی پس از تعطیل یغما در اسفند ماه ۱۳۵۷ مرده بود … در پایان شعری می نویسم از زنده یاد ” حبیب یغمایی ” که در یکی از دوره های مجله یغما چاپ شده است … روحش شاد
نه نماز بامدادی ! نه دعای شامگاهی !
نه ز چشم توبه اشکی ! نه ز سوز سینه آهی
نه فغانم از دل و تن ، دل و تن مگو ، دو دشمن
دل سخت بی حیایی ، تن سست پُرگناهی
نه چنان به غفلت اندر ، شده ام که باز یابم
زملامت اشتغالی و ، ز عبرت انتباهی
به مکاشفت چو عارف ، به مجاهدت چو عابد
نسپرد پای توفیق ، به کوی دوست راهی
به کجا گریزم از حسرت و بیم ؟ چون نباشد
به امید تکیه گاهی و ، ز آرزو پناهی
ز وجود بی هنر، توده سنگ و خاک بهتر
که بپرورد نهالی و ، برآورد گیاهی
به ستم اسیرم از خواست زمانه ، چون ستیزم ؟
چه کند فقیری افتاده به چنگ پادشاهی ؟
نتوان “حبیب” جبران خطای روزگاران
که نمانده است از عمر به غیر سال و ماهی
منابع:
[۱]- واسموس. داگوبرت فن میکوش، ترجمه کیکاووس جهانداری، ص۲۴۸
[۲]- صد سال مطبوعات بوشهر. سید قاسم یاحسینی.
[۳]- یادداشت آقای حسین برازجانی از دست اندرکاران نشریه “دشتستان” برای نگارنده با تلخیص.