ترجمه را در ساده ترین و فرا گیر ترین مفهوم اش می توان: برگردان کردن یک متن نوشتاری یا گفتاری از زبانی به زبان دیگر، تعریف کرد. اما در عمل، ترجمه به لحاظ کنش و کردارگی، چنان وجوه گوناگونی بخود می گیرد که در سه ساحت می توان آن را مورد خوانش قرار داد: وجوه دینامیکی، وجوه مکانیکی و وجوه ارگانیگی .
۱. وجوه مکانیکی ترجمه عبارتند از: ترجمۀ واژگان محور: بر گردان واژه به واژه ؛ یعنی همان که بسیاری از آن با نام “ترجمۀ لفظی ” یاد می کنند. ترجمۀ ” زنجیرۀ معانی واژگانی ” محور: ترجمه ای که خود را به برگردان واژه به واژه مقید نکرده، بلکه اساس خود را معنا داشتن زنجیره های واژگانی متن، قرار می دهد. و این همانی ست که بسیاری ازآن بانام “ترجمۀ معنوی” یاد کرده اند. ترجمه بر گرفته ( اقتباسی ) : الف – ترجمۀ پیام گزار ( آزاد ) : در این گونه از ترجمه، با اینکه مترجم به رعایت کامل متن اصلی مقید نیست، اما کلیت متن، محور ها، خطوط رابط و حتی اجزای پایه ای متن اصلی را رعایت می کند؛ و بطور کلی مفاهیم اصلی و کلیت متن دست نخورد می ماند. ب – ترجمۀ وام دار ( اقتباس درجه یک ) : در این گونه از ترجمه، با اینکه مترجم به رعایت کامل متن اصلی مقید نیست ، اما محور های پایه ای و خطوط رابط شان و کلیت شماتیک متن اصلی رعایت می شود ب – ترجمۀ انگیزش پرداز ( اقتباس درجه دو ) : در این گونه از ترجمه، فقط سایه ای از متن اصلی قابل تشخیص بوده که در واقع متن اصلی انگیزۀ شکل گیری متن نویی شده است .
۲. وجوه ارگانیکی ترجمه عبارتند از : ترجمۀ “همسانی واژگان” محور ( ترادف واژگانی ) : در این گونه از ترجمه، واژگان نامه و فرهنگ “زبان مبدا”، اصل است ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ). ترجمۀ “همسانی معانی” محور ( ترادف معانی ) : در این گونه از ترجمه، واژگان نامه و فرهنگ “زبان مقصد”، اصل است ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ) . ترجمۀ همپوشانی : در این گونه از ترجمه ، واژگان نامه و فرهنگ زبان “مبدا ” و “مقصد”، همتراز هستند ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ).
۳. ساحت دینامیکی ترجمه در واقع آن رویکرد پویشی و رویه سازمان دهنده ای هست که کلیت ساختار ترجمه گری را بر می سازد. به دیگر سخن؛ دینامیک ترجمه، بُردار بینشی– منشی ترجمه گری ست که کنش ترجمه ای یک مترجم را سازماندهی و رفتار ترجمه ای ِ مشخصی را شکل داده است. ترجمه ها از زاویه دسته بندی های دینامیکی به سه دستۀ بنیادین بخش می شوند :
الف – رویکرد “خوانش متن”
ب – رویکرد “بازنمایی “
جیم – رویکرد ” تدقیق معنا “
در رویکرد ترجمه ای ” خوانش متن”؛ مترجم درک تفسیری خود را از متن ارائه می دهد. نمونۀ مثبت اینگونه از ترجمه، واژۀ ” گفتمان” است. می دانیم که ترجمۀ درست واژه “دیسکورس ” ، واژۀ “سخن” است؛ در حالی که مترجمان ایران با خوانش تفسیری خود از معنای آن در آثار فوکو ، در برابر دیسکورس، واژۀ گفتمان را بکار گرفتند. اما باید توجه داشت که رویکرد ترجمه ای خوانش متن عموما بروز مثبت نداشته و در کلیت خود ، گونه ای از “وانمودگی” است.
در رویکرد ترجمه ای ” بازنمایی”؛ مترجم تبیین خود را از متن ارائه می دهد و تلاش دارد از هرگونه افزودن برداشت تفسیری خود به متن بپرهیزد. در این رویکرد، حتی اگر متن در روند خود به نقاط گنگ (به خاطر ناهمخوانی زبانی ِ مبدا و مقصد ) برخورد کند، باز با متن اصلی کاری ندارد و دست بالا سعی می کند با افزدون شرح و توضیح در زیرنویس به خواننده کمک کند. گرچه این خود، سکته لحظه ای در خواندن برای خواننده ایجاد کرده و وادارش می کند که آن تکه از متن را پس از خواندن توضیح، دوباره بخواند. با این همه ، خواننده آسوده خاطر است که متن “برگردان” به اصل متن ( مبدا) متعهد مانده است.
اگر به این نکته که استوارت هال بدان اشاره دارد توجه داشته باشیم : « به بیان کوتاه ؛ بازنمایی یعنی تولید معنا از طریق زبان .» ( هال – معنا ، فرهنگ و زندگی اجتماعی – ۱۳۹۱ : ۳۳ ) آنگاه در خواهیم یافت که در کل؛ ترجمه نمی تواند چیزی جز بازنمایی یک متن در “زبانی دیگر ” باشد. و این در حالی ست که در رویکرد ترجمه خوانشگر؛ ما نه با بازنمایی که با وانمودگی روبرویم . یعنی با باژگونگی معنایی ای روبرویم که فقط و فقط بر آورنندۀ نیاز مترجم برای باز تولید بینشی اوست ؛ یا دست کم برای باز تولید “سبکی ” مترجم .
در سومین رویکرد ترجمه ای “تدقیق معنا “؛ درواقع گونۀ تکامل یافتۀ رویکرد بازنمایی ست. بدین معنا که : گرچه مترجم در کلیت، به رویکرد بازنمایی متعهد می ماند اما اگر در روند ترجمه به نقاط گنگ برخورد کند، می کوشد آن بخش را در واقع بازآفرینی اینجایی ( زبان مقصد) کند. چرا که به این آموزه، باور دارد که : « کلمه ورای مرزهای بافت خود چیزی را متصور نمی شود.» (باختین – تخیل مکالمه ای – ۱۳۸۷ :۳۶۷ ) نمونۀ سادۀ رویکرد “تدقیق معنا”، را می توان در زبان ترجمه ای مردم یافت. توده ها، خود در برابرمفهوم “Mud guard” ، واژۀ ” گل گیر” را ساختند؛ در حالی که اگر قرار بود با اتکا به ترجمۀ ” بازنمایی” ، آن را به فارسی ترجمه کند، باید واژۀ ” حفاظ گل” را به کار می گرفتند که در زبان فارسی معنایی طنز آمیز می یافت. گرچه هر مترجمی؛ بنا به گرایش های “ایدئولوژیک” و فکری اش، خواهی و نخواهی به ترجمۀ آثاری می گراید که به نوعی ، بخشی از این گرایش را پوشش داده و باز تولید می کند؛ اما مترجم خوانشگر ، پا را از این فراتر گذارده و هر متنی را چنان ترجمه می کند که بازتابی از گرایش فکریش می گردد ؛ حتی اگر متن اصلی از این ویژگی کاملا تهی باشد. این ویژگی را می توان برای نمونه در رویکرد “زبان اصالت” دید. همانطور که تئودور آدرنو توضیح می دهد : « زبان اصالت از آن رو با اشتیاقی وافر از عمق بخشیدن به اندیشۀ اولیۀ مارکس جوان استقبال می کند که بتواند از نقد اقتصاد سیاسی بگریزد . چنین است که نیروی واقعی تجزیۀ سوژه در دیدرس آن گم و گور می شود … » (آدرنو – اصالت زبان در ایدئولوژی آلمانی – ۱۳۸۵ :۳۱۳ )
از سوی دیگر، گرچه در هر ترجمه می توان ردی از ” ایدئولوژی دوران ” اینجایی شده ( اینجایی نسبت به مترجم و زبان مقصد ) یافت که بر گُرده اش فشار می آورد؛ اما ترجمۀ رها از خوانشگری، از هرگونه به اصطلاح ” آگاهی استعلایی ” ِ هرمنوتیکی می پرهیزد ؛ زیرا می داند که : « ترجمه نوعی فرم است. برای درک آن به منزلۀ فرم ، باید به متن اصلی رجوع کرد، زیرا این متن در بردارندۀ قانون ترجمۀ است، قانونی که ریشه در ترجمه پذیری آن دارد .»(بنیامین – عروسک و کوتوله – ۱۳۸۵ :۷۴ )و حتی زمانی که بقول تری ایگلتون :« ابهام های متنی فقط به ما مهمیز می زنند که آنها را از میان برداریم و بجای آنها معنایی پایدار بگذاریم.» (ایگلتون – پیش درآمدی بر نظریه ادبی – ۱۳۸۶ :۱۱۳ )
رویکرد های ترجمه ای غیرخوانشگر تلاش می کنند که این ” معنا “ی پایدار را با اتکا به تعین های ابژه ای متن بیابند. چرا که به این نکته که والتر بنیامین در مقالۀ ” رسالت مترجم” بدان اشاره کرده، باور دارند: « از آنجا که ترجمه فرمی مختص به خود است ، لاجرم رسالت مترجم را نیز باید رسالت مختص به خود و کاملا متمایز از رسالت نویسنده یا شاعر دانست. این رسالت عبارت است از یافتن آن شکل خاصی از قصد یا دلالت معطوف به زبان مقصد که پژواک متن اصلی را در آن زبان تولید می کنند . » ( بنیامین – عروسک و کوتوله – ۱۳۸۵ : ۸۲ )
این در حالی ست که ترجمۀ خوانش گر، دقیقا به عکس عمل کرده و به روشنی های متن مهمیز می زند تا آنها را بسوی ابهام متنی برماند، که هیچ راهی برای متن نماند جز گردن نهادن به خوانش مترجم به عنوان عامل باز دارنده از گسیختگی معنایی متن. اما این نه فقط از آن روست که بقول رولان بارت: « زیرا نوشتن همانا سازماندهی جهان است؛ همانا اندیشیدن است. ( آموختن یک زبان همان آموختن چگونه اندیشیدن در آن زبان است. ) بنابر این بیهوده است از کسی که خیال ندارد در اندیشیدن خود بازنگری کند ، بخواهیم که در نوشتن خود چنین کند.» ( بارت – نقد و حقیقت – ۱۳۸۹ : ۴۴ )
غلامرضا پرتوی؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و عضو پیوسته انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی می باشد.