گفتوگوی با دکتر علی پایا (ماهنامه گفتمان الگو)
۱. رابطه آیندهاندیشی و مدل توسعه چیست؟ آیندهنگری چگونه میتواند به دریافتی واقعی و دقیق از الگوی پیشرفت کمک کند؟
آینده اندیشی، چنان که در مکتوباتی که در گذشته در این زمینه تحریر کرده ام متذکر شده ام، به منزله شعبه ای از علوم اجتماعی و انسانی نوعی دانش-فناوری است. جنبه دانشی این رشته ناظر به جهان (یا جهان هایی) ممکن است که مایلیم جهان کنونی بدان مانند شود و یا تا آنجا که مقدور است از آن فاصله گیرد. این نکته حائز اهمیتی است که می باید به مفاد آن توجه شود. سنخ معرفتی که در آینده اندیشی به منزله محصول نهایی این فعالییت و در قالب انواع سناریو ها ارائه می شود، همچون همه دیگر دعاوی معرفتی، گمانه زنانه و حدسی است. اما در حالی که در قلمرو های دیگر معرفتی، گمانه هایی که در باره واقعیت برساخته می شود، با جنبه های بالفعل واقعیت مورد ارزیابی قرار می گیرد، در آینده پژوهی گمانه برساخته شده ناظر به اوضاع و احوالی است که حدس زده می شود (به شرط تحقق شرایطی معین) در آینده پدیدار خواهد شد. به این اعتبار در حالی که در حوزه های متعارف معرفتی، نظریه صدق مورد استفاده، نظریه صدق تطابقی (correspondence) است و این تطابق با واقعیت بیرونی سنجیده می شود، در قلمرو آینده پژوهی، نظریه صدقی که برای ارزیابی سناریو ها به کار گرفته می شود، بر حسب نوع سناریوی پیشنهادی یا نظریه صدق تلائمی (coherence) است، که در مورد سیستم های بسته کاربرد دارد، و یا نظریه صدق تطابقی که در قالب یک جهان ممکن (مثلا یک مدل) کار برد.
جنبه تکنولوژیک دانش-فناوری آینده پژوهی ناظر به جنبه هایی است که تحقق سناریو (سناریو های) پیشنهادی کمک می کند. از آنجا که این سناریو ها عمدتا (هر چند نه انحصارا) ناظر به تحولاتی است که انتظار می رود در زیست محیط های مرتبط با انسان و مرتبط به مداخلات کنشگران انسانی رخ دهد، بسیاری از قوانینی که در آن ها مورد توجه قرار می گیرد از سنخ قوانین غیر بنیادی و به اصطلاح پدیدار شناسانه و تکنولوژیک است که ناظر به ظرف و زمینه های خاص است.
با توضیحی که گذشت می توان دریافت که مدل های توسعه نیز در ذیل فعالییتی که آینده پژوهی نام دارد درج می شوند. این مدل ها عمدتا سناریو هایی هستند برای انتقال جامعه از موقعیت موجود به یک موقعیت متفاوت که بنا به ادعای تهیه کنندگان مدل از موقعیت موجود برتر و بهتر است. از آنجا که در مدل های توسعه، تاکید عمدتا بر کنش و تغییر و تحول قرار دارد و کمتر به نحو صریح بر ساختار جهان های ممکنی که مدل ها بر مبنای آن طراحی شده اند تاکید می شود، جنبه تکنولوژیک رویکرد های توسعه گرا پر رنگ تر است و غلبه دارد.
از آنچه گذشت روشن می شود که دست اندر کاران آینده پژوهی و نیز تهیه کنندگان مدل ها توسعه، هر دو به تعبیر دقیق “خواب ها و خیال ها” یی را که مدعی اند به شرط احراز برخی شرایط، در آینده محقق خواهد شد، به مخاطبان عرضه می کنند. از این گذشته از آنجا که مدل ها و سناریو ها طرح ها و شیوه هایی پیشنهادی برای تغییرند و نه ابزاری در خدمت شناخت واقعیت، دعاویشان عمدتا تجویزیند و بنابراین بحث صدق و کذب در مورد آنها موضوعیت ندارد. آن بخش از دعاوی غیر تجویزی این مدل ها و سناریو ها نیز که برای ترسیم مختصات جهان ممکنی بیان می شود که شرایط مورد نظر قرار است در آن تحقق یابد، چنان که گذشت با ملاک صدق تلائمی یا صدق درون سیستم های متکی به مدل ها می توانند مورد ارزیابی قرار گیرند.
۲. از نگاه شما کدام دسته از رهیافتها برای آیندهنگری ایران در راستای توسعه مناسبترند: رهیافتهای هنجاری یا رهیافتهای اکتشافی؟ به چه دلیل؟
۳- آیا میتوان ترکیبی از این دو رهیافت را برای مورد آیندهنگری پیشرفت ایران ترسیم و تجویز نمود؟
از پاسخ پرسش پیشین این نکته آشکار می شود که آینده پژوهی با دانش های نظری که کارشان شناخت واقعیت کما هو هو است تفاوت بیّن دارد. در این حوزه “اکتشاف” به معنای شناخت واقعیت “چنان که هست” صورت نمی پذیرد. آنچه به انجام می رسد عبارت است از “تغییر واقعیتِ موجود یا فرا-آینده” بر مبنای برخی مفروضات در خصوص گرایش ها و روند های موجود یا در حال ظهور. از آنجا که تغییری که بر اساس نقشه و تدبیر و مدل و سناریو محقق می شود یا قرار است تحقق یابد همواره بر مبنای “تجویز” امکان پذیر می شود، تنها میتوان از رهیافت های هنجاری در آینده اندیشی و آینده پژوهی سخن به میان آورد.
البته نکته ای که در این خصوص می باید مورد تاکید قرار گیرد آن است که به توضیحی که فیلسوفان ارائه می دهند، هر اندازه اوضاع و احوال یک جهان ممکنِ پیشنهادی به جهان بالفعل نزدیک تر باشد، احتمال تحقق آن افزایش می یابد و البته فالعکسُ عکس. نتیجه که از این نکته استنتاج می شود آن است که هر اندازه دانش طراحان مدل توسعه و یا تهیه کنندگان سناریو های آینده پژوهانه از شرایط کنونی و واقعیتی که با آن در تماسند (که از جمله عبارت است از جنبه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، و نظامی، و … جامعه بومی و نیز نظام جهانی، و نیز مشتمل است بر شناخت از شرایط زیستی و فیزیکی و طبیعی در زیست کره و در محدوده های گسترده تر) بیشتر و دقیقتر باشد، و هر اندازه مقیاس زمانی جهان ممکنی که طراحی می کنند، به زمان حال نزدیک تر، احتمال آن که شرایط پیشنهادی مدل تحقق یابد افزونتر. اما از آنجا که مدل های توسعه و سناریو های آینده پژوهانه، چنان که گذشت، بالضروره به گرایش ها و روند ها تکیه دارند، و ناظر به تجویز ها هستند، در خصوص تحقق شرایط مورد ادعای آنها نمی توان همان انتظاری را داشت که از پیش بینی هایی که در علوم نظری ارائه می شود، انتظار می رود.
۴. چالش مفهومی پیرامون کالبدشکافی مفهوم پیشرفت و بررسی مقایسهای آن با توسعه، چه اندازه در این میان تعیینکننده است؟
فلاسفه عقل گرای نقاد بر این نکته تاکید دارند که در بحث های نظری (از جمله بحث کنونی که نوعی بحث مرتبه دومی، و بنابراین معرفت شناسانه، در خصوص آینده پژوهی و مدل های توسعه است) می باید از لغزیدن به دام-چاله بازی های زبانی اکیدا پرهیز کرد. زبان، ابزاری است که برساخته خود ماست و در مقام ابزار، و صرفا در مقام ابزار، می تواند در خدمت کاوش های معرفتی ما قرار گیرد. اما از زبان و یا هر ابزار دیگری، خواه تلسکوپ و خواه کامپیوتر و خواه کتاب، نمی توان و نباید انتظار معرفت بخشی داشت. تلسکوپ توانایی حواس ما را در کاوش های معرفتی در مورد واقعیت فیزیکی افزایش می دهد اما تلکسوپ معرفت بخش نیست. زبان نیز توانایی کنشگران را در انتقال معانی به نیت کاوش معرفتی افزایش می دهد، اما زبان معرفت بخش نیست.
یکی از آفت های بحث های نظری، بخصوص در میان کسانی که در قلمرو علوم اجتماعی و انسانی فعالییت دارند، آفت اسیر شدن در ورطه مغالطه “ارائه تعریف به منزله توصیف واقعیت” است. متاسفانه شمار دانشورانی که در این ورطه گرفتار آمده اند یا می آیند هم در جامعه ما و هم در سطح جهانی اندک نیست.
تعاریف، به منزله برساخته های زبانی، صرفا در مقام تسهیل کنندگان گفت و گو های نقادانه کارکرد دارند. هدف گفت و گو های نقادانه نزدیک شدن به شناختی حقیقی از واقعیت است. این قبیل گفت و گو ها همواره با نظر به “مسائلی واقعی” و نه “تعاریفی اعتباری” پی گرفته می شوند. محصول نهایی این گفت و گو های نقادانه دستیابی به دیدگاه هایی است که از بسیاری از جنبه های نقص و ضعف اولیه عاری شده است. در این گفت و گو ها، “تعاریف” همچون “سکو های پرتاب موشک ها” برای مدت کوتاهی نقش ایفا می کنند و سپس کنار گذارده می شوند. “مسائل” واقعی هستند که محرک و سوق دهنده اصلی بحث به شمار می آیند.
“پیشرفت” و “توسعه” دو برساخته زبانی اند. اتلاف وقت بر سر تعیین “گوهر واقعی” آنها ، یا به قول شما کالبد شکافی یکی و مقایسه آن با دیگری، آب در هاون کوفتن است زیرا که برساخته هایی اینچنینی که از جمله تکنولوژی ها هستند، اساسا “گوهر” ندارند. آنها تنها واجد “کارکردند” و کارکردشان نیز متناسب با همان نقشی است که خود ما برایشان در نظر گرفته ایم.
البته متاسفانه در کشور ما، بازی های زبانی، بخصوص آنجا که رنگ کاوش های علمی و فلسفی بخود می گیرد، و در قالب انواع تقسیم بندی ها و دسته بندی ها خود را آشکار می سازد، رواج زیادی دارد. اما این تقسیم بندی ها، به اعتبار آن که محدود به حدود زبانند و با واقعیت بیرونی و مسائل واقعی سروکار چندانی ندارند، یا موجب مرعوب شدن مخاطب می شوند و یا به حیرت و سرگردانی وی کمک می کنند و یا هر دو نتیجه را یکجا به بار می آورند!
کارکرد دو مفهوم “پیشرفت” یا توسعه” تنها در پرتو نقشی که در روشنگری در قبال “مسائل واقعی” یی بازی می کنند که با آنها (در ارتباط با اهداف مورد نظر) سروکار داریم، برجسته می شود. مسائل، بر خلاف تعاریف، از سنخ بازی های زبانی نیستند. آنها مستقیما با واقعیت (خواه واقعیت طبیعی و خواه واقعیت برساخته اجتماعی) سروکار دارند. در این خصوص در ادامه این بحث توضیح بیشتری خواهم داد.
۵. چه عواملی موجب دشواری یا آسیب پژوهشها و برنامهریزیهای آیندهنگرانه در کشور ما میشوند؟
از توضیحات پیشین علی القاعده می باید پاسخ پرسش شما تا حدی، یعنی در آن حد که به جنبه های نظری بحث ارتباط دارد، روشن شده باشد. اما از آنجا که آینده پژوهی و برنامه ریزی های آینده نگرانه با ساختار قدرت، در تجلیات مختلف آن، از جمله قدرت سیاسی، و قدرت اقتصادی و قدرت دینی، و قدرت فرهنگی، سروکار مستقیم دارد، و از آنجا که هر جا پای قدرت در میان باشد، پای منافع فردی و گروهی به میان می اید، بخش قابل ملاحظه ای از محدودیت هایی که بر برنامه ریزی ها و فعالییت های آینده پژوهانه تحمیل می شود، ناشی از تعارض یا ارتباطی است که این برنامه ریزی ها و فعالییت ها با منافع افراد و گروهها پیدا می کنند.
نکته حائز اهمیت دیگری که در ارتباط با فعالییت های آینده پژوهانه می باید مورد توجه قرار داد آن است که آینده پژوهی و برنامه ریزی های ناظر به توسعه، چنان که گذشت، با عمل اجتماعی و تغییر ارتباط تنگاتنگ دارند. تغییر و عمل نیز یکسره با تصمیمات گره خورده و عجینند. اما در خصوص تصمیمات، نوعی بدفهمی زیان آور گریبانگیر خواص و عوام است. عموم افراد بر این پندارند که تصمیمات، لااقل از یک منظر به دو دسته “تصمیمات عقلانی” و تصمیمات غیر عقلانی” تقسیم می شوند. باور عمومی آن است که تصمیمات دسته اول، تصمیماتی خوب و شایسته و مقبولند و تصمیمات دسته دوم خطرناک و زیانبار.
اما عقل گرایان نقاد توضیح می دهند که هم عوام و هم خواص در این زمینه دچار اشتباه معرفت شناسانه بزرگی شده اند و این امر تبعات عملی نامطلوب فراوانی را به همراه داشته است. به توضیح عقل گرایان نقاد، تصمیمات از سنخ عمل اند و عمل اساسا در زمره امور معقول جای نمی گیرد تا بتوان آن را به وصف “عقلانیت” و “عدم عقلانیت” موصوف کرد. عقل تنها در حوزه استدلال و دلایل کارکرد دارد. در حالی که سروکار عمل با واقعیت بیرونی و علل است. در مورد تصمیمات تنها می توان از عقلانی بودن یا غیر عقلانی بودن رویّه ها و گام هایی که منجر به اخذ آنها می شود، سخن به میان آورد. به عنوان مثال کسی که به یک بیماری مبتلا شده است می تواند برای تصمیم گیری در این خصوص که آیا باید به پزشک مراجعه کند یا نه، به اصطلاح “دو دو تا چهار تای منطقی” کند و جوانب مختلف مساله را به نحو عقلانی مورد ارزیابی قرار دهد و سپس جنبه ای را که واجد ضرر کمتری است و احیانا با نفع بیشتری همراه است گزین کند. همین شخص در عین حال می تواند اخذ تصمیم را با شیر یا خط کردن با کمک یک سکه سامان دهد! فرایند تصمیم گیری در مورد دوم غیرعقلانی است. اما فرایند تصمیم گیری عقلانی، به توضیحی که عقل گرایان نقاد می دهند، با در نظر گرفتن ملاحظاتی خاص تحقق پیدا می کند. بحث در خصوص این ملاحظات از حوصله این گفت و بیرون است. در این خصوص خوانندگان را به آثار عقل گرایان نقاد، از جمله کتاب ذیل توصیه می کنم:
David Miller, Out of Error, Ashgate, 2006.
به نظر می رسد بسیاری از برنامه ریزان و آینده پژوهان ما از نکته ای که در بالا توضیح داده شد اطلاع دقیقی نداشته باشند و حتی اگر با موضوع آشنا باشند، مدل های عقلانیتی که برای ارزیابی تصمیمات به کار می گیرند از کفایت لازم برخوردار نیست. از این نکته در برخی از پژوهش های خود با عنوان “تُنُک مایگی زیستبوم عقلانیت در ایران” یاد کرده ام. تفصیل بحث را باید در همان مکتوبات جست و جو کرد.
اما یکی از مهم ترین آفات آینده پژوهی که می باید بدان توجه جدی مبذول داشت و تا حد امکان از ظهور و بروز آن جلوگیری به عمل آورد، استعداد و ظرفیت موجود در این رشته برای سوء استفاده و تبدیل شدن آن به دکانی برای کسب درآمد و تثبیت قدرت و به کار گرفته شدن به منزله ابزاری برای مرعوب ساختن افراد و نهاد ها و استثمار آنهاست. ماجرایی که در دنبال می آورم از این حیث احیانا نکته آموز است. نگارنده چند سال پیش مانوئل کاستلز جامعه شناس سرشناس اسپانیایی را برای یک دیدار علمی به ایران دعوت کرد. بخش مهمی از تحقیقات مانوئل کاستلز پژوهشهای آینده نگرانه در خصوص تحولاتی است که از رهگذر رشد تکنولوژی، و بویژه تکنولوژی ارتباطات، در جوامع پدید می آید. در جریان یکی از گفت و گو های خصوصی، زمانی که از وی در خصوص نظرش در مورد رشته آینده پژوهی سوال کردم، کاستلز با صراحت پاسخ داد که به هیچ روی تمایل ندارد “آینده پژوه” معرفی شود و دلیلش نیز همان بود که در بالا بدان اشاره کردم: ظرفیت این رشته برای آن که مورد سوء استفاده قرار گیرد.
گشوده بودن این رشته به امکان سوء استفاده عمدتا ناشی از این جنبه است که سروکار دست اندرکاران این رشته، به ناچار با “بحث های معنایی” و “سیستم های بسته” است. از جمله نقیصه های “بحث های معنایی” آن است که می توان با کمک معنا “جهان های ممکنی شکوهمند و خیره کننده” برساخت و سپس با تردستی آنها را به عنوان بدیلی واقعی برای جهان بالفعل به مخاطب قبولاند. پذیرش سناریو های پیشنهادی همان و در دام ملزومات آن گرفتار آمدن همان. یکی از راه های مقابله با سوء استفاده های احتمالی در این رشته تقویت رویکرد نقادانه به فعالیتی های آینده پژوهانه و ملزم ساختن آینده پژوهان به دفاع عقلانی (در قالب گزاره هایی نقد پذیر) از مفاد و مضمون سناریو های پیشنهادی و یا دیگر جنبه های مورد نظر برای انجام پژوهش های آینده اندیشانه است.
از آنجا که دستاورد های آینده پژوهی و نیز رویکرد های ناظر به تولید مدل های توسعه، عمدتا در قالب دعاوی تجویزی و هنجاری ارائه می شود، مناسب ترین شیوه برای نقد این دعاوی، توجه به نتایج عملی است که از رهگذر اعمال سیاست های پیشنهادی در مدل ها و سناریو ها حاصل می شود. هدف اصلی همه توصیه های آینده پژوهانه و توسعه گرایانه، اولا و ابتدائا می باید کاستن از آلام بشری و برداشت موانعی باشد که در راه رشد ظرفیت های مثبت وجودی آدمیان و جوامع وجود دارد. جنبه های ایجابی در مرحله بعد از اهمیت برخوردار می شوند. اگر نتایج حاصل از اجرای سناریو ها و به کارگیری مدل ها، کمکی به کاستن از آلام و رفع موانع نکرد، در آن صورت می باید در خصوص مناسب بودن سناریو ها و مدل ها تردید جدی روا داشت.
به عنوان نمونه، در کشور ما بحث میان طرفداران خصوصی سازی اقتصاد و کسانی که با اعمال این رویّه به شیوه ای که مدافعان بازار آزاد از آن دم می زنند مخالفند، داغ و پرجنجال است. هر دو گروه با نظر به آینده سناریو ها و مدل هایی پیشنهاد می کنند. بسیاری از مشارکان در بحث، دعاوی خود را در مورد تحولات آینده به منزله دعاویی “علمی” مطرح می سازند و حریف را به “غیر علمی” بودن متهم می کنند. در جنجال و غوغایی که در اطراف این قبیل بحث ها بر می خیزد این نکته مورد غفلت قرار می گیرد که تجویز های مربوط به آینده، صرفا در چارچوب فرض هایی ساده شده و جهان های ممکنی که با جهان بالفعل تفاوت دارند، امکان صدق پیدا می کنند و به این اعتبار با دعاوی علمی (در معنای دقیق این اصطلاح) تفاوت دارند. علم اساسا با تجویز کاری ندارد و توجهش یکسره معطوف به توصیف است. از سوی دیگر در این بحث ها، در بسیاری از موارد از توجه به تبعات منفی برنامه های پیشنهادی غفلت می شود و مدافعان برنامه ها، به شیوه ای که در رویکرد های پوزیتیویستی رواج دارد، با برجسته کردن نمونه ها و موارد “موید”، عامدانه یا از سر غفلت، از پرداختن به نمونه های نقض و توجه به تبعات منفی و نامطلوب برنامه ها و سناریو ها خودداری می ورزند. آن که از کوچک شدن دولت و تقویت بخش خصوصی دفاع می کند، انبوهی از نمونه هایی که اجرای این سیاست در کشور های مختلف موفقیت به بار آورده است پیش روی حریف می گذارد و از کنار این نکته می گذرد که حتی در همان نمونه های موفق، در بسیاری از موارد اگر دولت به نحو تمام عیار در امور نقش ایفا نکند، جامعه به دو بخش کاملا نامتقارن تقسیم می شود که در آن گروهی اندک شمار، برخوردار از انواع رانت ها و امکانات در حصار های امن و بدور از بقیه جمعیت که در فقر دست و پا می زنند، دم بدم بر ثروت و مکنت خود می افزایند. در مقابل آن که بر طبل مخالفت با خصوصی سازی می کوبد و از ضرورت تمرکز گرایی دم می زند، به نحو گزینشی عمدتا به نمونه هایی می پردازد که حضور دولت برکت خیز بوده است و از پرداختن به مواردی که تقویت صحیح (و بدور از رانت بازی) بخش خصوصی به رشد بهینه کمک کرده است، امتناع می ورزد. راه مقابله با این رویکرد ها، که جملگی ایدئولوژی زده اند، چنان که اشاره شد، بهره گیری مناسب از بازار نقادی و تقویت زیست بوم عقلانیت است. که البته این خود در گرو تحقق شرایطی است که پرداختن بدان ها در حوصله این بحث نیست.
۶. به نظر میرسد روح آیندهنگری نوعی میل به فاصله گرفتن از وضعیت فعلی و شکافتن سقف گزینههای موجود است. آیندهنگری چگونه میتواند افق پیشرفتی متفاوت از وضع نامطلوب ما در ایران و در عین حال متفاوت از وضع موجود غرب که به آن نگرشی منتقدانه داریم کمک نماید؟
توضیحات پیشین در اینجا نیز مددکار است. مثال ذیل نیز احیانا به روشن شدن موضوع بیشتر کمک می کند. یکی از دانشجویانم در دانشگاه وست مینستر در درسی که در باب سیاست در خاورمیانه ارائه می شود پرسشی را در باره معنای اصطلاح “اسلام گرایی Islamism” مطرح ساخته بود. این دانشجو در پیام خود توضیح داده بود که اساتید دیگر دانشگاه در پاسخ به این پرسش به او گفته اند که اسلام گرایی معادل است با وهابیت و سلفی گری. من در پاسخ خود به او، ابتدا، همان گونه که در پاسخ به یکی از پرسش های پیشین شما مطرح کردم، در خصوص موقعیت “تعاریف” و اعتباری بودن آنها توضیح دادم وسپس برایش نوشتم که از دیدگاه نظری خاصی که با آن تحولات خاورمیانه و جهان اسلام را دنبال می کنم، “تعریف” اسلام گرایی به منزله معادلی برای وهابیت و سلفی گری، کمک چندانی به پیشبرد بحث های نقادانه به منظور روشنگری در خصوص تحولات مورد نظر نمی کند. گمان من این است که “تعریف” بدیلی که در ذیل پیشنهاد می کنم از دامنه کارکرد بیشتری برخوردار است و در بحث های نظری و نقادانه بهتر به کار می آید. “اسلام گرایی” به اصطلاح فلاسفه عرض عریضی دارد و طیف گسترده ای را در بر می گیرد. در یک انتهای این طیف مسلمانان تندرویی قرار دارند که معتقدند اسلام، که از نظر آنان معادل است با آنچه که آنان بر مبنای قرائتی یکسره متکی بر ظواهر آیات و روایات از آموزه های قران و پیامبر و بزرگان دین در می یابند، تنها ایدئولوژی کارساز در جهان است و همه دیدگاه هایی که دیگران، اعم از دیگر “مسلمانان” (که اینان در مسمان بودنشان تردید جدی دارند) و دیگران ارائه می دهند، یکسره باطل است و قرائت آنان از اسلام می باید با جبر و زور در همه عالم جاری و ساری شود. در سوی دیگر طیف، مسلمانانی قرار دارند که معتقدند فهم ها و درک ها و تفسیر هایی که آنان به مدد قابلیت های عقل نقاد از آموزه های اسلامی اخذ می کنند می تواند مکمل و مددکار و راهگشا و هدایتگر مدل ها و فهم ها و تفسیر های کارساز دیگری باشد که دیگر ابناء بشر با ظرفیت های ادراکی و معرفتی یی که به اذن حق به بسط آنها توفیق یافته اند، ارائه داده اند. در میانه این دو قطب، انواع گرایش ها و رویکرد ها به اسلام قرار دارد که همه آنها را می توان ذیل عنوان کلی “اسلام گرایی” جای داد.
در پاسخ به سوال شما می توان از آنچه که در پاسخ به دانشجویم مندرج است و نیز آنچه پیشتر ذکر شد بهره گرفت: آن دسته از آینده پژوهان که در اندیشه تکمیل سناریو ها و مدل هایی برای برون شد از اوضاع کنونی به سمت احوالی به معنای واقعی نیک و شایسته اند، احوالی که در آن بهترین موقعیت ها برای رشد سازنده ظرفیت های مثبت همه شهروندان فراهم می شود، می باید از یکسو شناختی دقیق (با توجه به نسبی بودن این امر) از موقعیت کنونی خود و جهان کسب کنند و از سوی دیگر با تواضع معرفت شناسانه و قبول این نکته که هیچ یک از آدمیان معصوم از خطا نیست و جهل ما بی پایان است، با اعتماد به باز وفراخ بودن ظرفیت های موجود در واقعیت و توانایی های عقل نقاد در پیشروی به سمت شناخت هر چه حقیقی تری از واقعیت، با گشودگی به نقد و آمادگی برای تصحیح خطا در صورت آشکار شدن، شجاعانه به ارائه حدس هایی جسورانه در خصوص آینده های ممکن و قریب به واقعیت های کنونی (به نیت اعمال تغییرات به شیوه ای گام به گام و تدریجی و با رویکرد متکی به کاستن از آلام بشری) اقدام ورزند. این حدس ها، البته می باید مستمرا در حیطه عمومی (خواه به نحو نظری و خواه به نحو عملی) مورد ارزیابی نقادانه قرار گیرد و در هر گام با کاستن از خطا های پیشین، جنبه های تازه ای برای تکمیل ساختاری که به مدد آنها در حال شکل گیری است، اضافه گردد.
۷. اگر بخواهیم هماکنون و با توجه به مجموع شرایط جامعه و حکومت در ایران، یک یا چند سناریوی محتمل را برای آینده پیشرفت ایران شناسایی کنیم، مهمترین گزینهها چه خواهند بود؟
پاسخ به این پرسش به فرصتی فراخ و همکاری گروهی نیاز دارد. برای نگارنده در شرایط کنونی نه آن فرصت فراهم است و نه توفیق مصاحبت دوستانی همرای و صاحب نظر که بتوان با کمک ایشان سناریو های مورد نظر شما را تکمیل کرد. اما به مصداق “مالا یُدرک کلّه لا یُترک کلّه” مایلم در خصوص برخی جنبه های کلی که تحقق هر نوع شرایط بهینه در گرو حضور آنهاست توضیح کوتاهی بدهم. در جهان کنونی که از یکسو رشد حیرت انگیز انواع فناوری های ارتباطی فاصله ها را میان اقوام و ملل تا حد زیادی از میان برداشته است و از سوی دیگر در پرتو شناخت عمیق تری که از ظرفیت های موجود در واقعیت فراهم آمده به این نکته تفطن حاصل شده است که بقای هر ارگانیزم زنده، از یک آمیب میکروسکپی گرفته تا یک تمدن فراگیر، در گروه همکاری برهم افزای اجزاء ارگانیزم با یکدیگر و با محیط پیرامون است، هر سناریویی که برای دستیابی به رشدی موزون طراحی می شود می باید به جنبه هایی که در ذیل اشاره می کنم توجه جدی نشان دهد.
نخستین جنبه که پیشتر نیز بدان اشاره شده شناخت از محیط بومی و شرایط جهانی است. شناخت دقیق و معطوف به واقع اما، چنان که عقل گرایان نقاد به تفصیل توضیح می دهند تنها در پرتو زیست اخلاقی میسر است. میان اخلاق و معرفت رابطه ای نزدیک و برهم افزا برقرار است. در هر سناریوی بهینه برای آینده، می باید به شرایط ایجاد زیستبوم بهینه ای که در آن نه تنها ظرفیت های کسب معرفت حداکثری باشد که امکان زیستی اخلاقی نیز در آن به بهترین وجه تمهید شده باشد، توجه کند. زیست اخلاقی تنها به سلوک فردی محدود نمی شود. سلوک فردیِ اخلاق مدارانه در پرتو اخلاقی بودن محیط اجتماعی به مراتب بهتر میسر می شود.
اخلاق اجتماعی نیز به نوبه خود مستقیما با فضای سیاسی و شیوه حکومتگری مرتبط است. به دلالت دانش و تجربه زیسته بشری تا این زمان، بهترین مدل حکومتگری، که در آن امکان زیست اخلاقی به بهترین نحو (در حدود امکان بشری) فراهم می شود و زمینه برای بسط عدالت و ظهور ظرفیت های متنوع آن بیش از پیش مهیا می گردد، مدل دموکراسی است. به این ترتیب هر سناریوی بهینه برای آینده می باید راهکار هایی را برای تقویت و تثبیت نظام دموکراتیک در ایران توصیه کند. از جمله مهم ترین این راهکار ها توانمند سازی جامعه مدنی است. بنابراین در هر سناریوی بهینه برای آینده، می باید به این نکته که چگونه می توان جامعه و نهاد های مدنی را در کشور تقویت کرد عنایت جدی شده باشد.
ثبات و دوام و رشد متلائم جامعه جهانی، چنان که پیشتر گذشت به نحو روزافزونی به همکاری های گسترده و سازنده میان اعضای خانواده جامعه جهانی بستگی پیدا کرده است. ایران آینده، اگر بخواهد از حداکثر ظرفیت های مثبت خود به مناسب ترین شیوه بهره مند شود و در همان حال از بالاترین درجه تاثیر گذاری سازنده در عرصه بین المللی برخوردار گردد، می باید رویّه های کارآمدی برای تعامل برهم افزا با دیگر اعضای خانواده جهانی تدبیر کند. سناریو های ناظر به وضع و حال بهینه برای آینده ایران می باید در خصوص این رویّه ها نیز توضیحات روشن و مکفی ارائه دهند.
۸. پیچیدگیهای خاص جامعه ایران و وضعیت «نه سنتی، نه مدرن» یا «هم سنتی و هم مدرن» چه اثرات و تبعاتی بر آیندهنگری ما خواهد داشت؟
توجه کنید که اولا همه جوامع دارای “پیچیدگی های خاصند” و این امر منحصر به ما نیست. ثانیا، جدال سنت و مدرنیته، در همه جوامع، حتی به اصطلاح مدرن ترین آنها، نیز برپاست. دو مفهوم “سنت” و “مدرنیته” نظیر همه دیگر مفاهیمی که برای فهم واقعیت برساخته ایم، قالب هایی اعتباریند که به اعتبار تحولات مستمری که در واقعیت رخ می دهد، مستمرا حدود و ثغورشان تغییر می کند. درک این نکته خود از جمله شروط اساسی برای توفیق در تدوین سناریو ها و برنامه هایی است که بر مبنای شناختی “واقع نمایانه” از واقعیت حاصل شده است. در پاسخ به پرسش های پیشین توضیح دادم که شناخت قابل قبول (یعنی با دقت نسبی بالا) از شرایط بومی و جهانی، شرط لازم برای موفقیت در تکاپو های آینده پژوهانه در کشور است. شرط کافی زمانی احراز می شود که ابزار هایی که با قدرت سروکار دارد نیز به گونه ای خردپسندانه (یعنی در پرتو هدایت عقل نقاد) مورد بهره برداری قرار گیرند.
۹. روندهای جهانی همچون گسترش فناوریهای نرم یا رشد اقتصاد دانشبنیان تا چه اندازه در تعیین الگوی پیشرفت آینده ایران موثر هستند و چگونه آن را تحت تاثیر قرار میدهند؟
در پاسخ های پیشین توضیح دادم که آینده پژوهی موفق در گرو شناخت دقیق (با ملخوظ داشتن جنبه نسبی این امر) از واقعیت های بومی و جهانی، بهره گیری از یک مدل عقلانیت مناسب، و همراهی ابزار قدرت است. شناخت دقیق از شرایط جهانی از جمله مشتمل است با آشنایی نزدیک با تحولات معرفتی و تکنولوژیک که زمینه ساز تغییرات کارساز در طراز جهانی است. در غیاب این آشنایی و شناخت، سناریو ها و مدل های پیشنهادی نزدیک به واقعیت موجود نخواهند بود و در معرض این خطر قرار می گیرند که شاکله ای دون کیشوت وار پیدا کنند.
۱۰. چگونه میتوان در نگرش عمومی مردم، رویکردهای آیندهنگرانه را نهادینه ساخت و گفتمانسازی کرد؟
فراهم ساختن زمینه برای گفت و گو های نقادانه، نظیر آنچه که خود شما در نشریه تان بدان اهتمام ورزیده اید و بهره گیری مناسب از ابزار های رسانه ای متنوع در آموزش حیطه عمومی، تاثیر بسزایی در این زمینه خواهد داشت. توجه کنید که “بهره گیری از ابزار های رسانه ای متنوع” دامنه فراخی دارد. ذکر یک نمونه اخیر در این خصوص نکته مورد نظر را بهتر روشن می کند. در کشور های غربی یکی دو دهه است که مفهوم “شهروند-دانشمند” مورد توجه برنامه ریزان و نیز مراکز تحقیقاتی و پژوهشی قرار گرفته است. در این کشور ها به این نکته تفطن پیدا شده است که با مشارکت دادن آگاهانه شهروندان در فعالییت های پژوهشی هم می توان به رشد دانش در حیطه عمومی کمک کرد و هم می توان از ظرفیت های نهفته در جامعه در خدمت گسترش مرز های معرفت پیشاهنگ بهره گرفت. برنامه ریزان و مراکز تحقیقاتی برای تشویق شهروندان به مشارکت در تکاپو های علمی از انواع شیوه های هوشمندانه بهره می گیرند. یکی از تازه ترین نمونه ها در این زمینه یک بازی کامیپوتری است که می توان آن را بر روی شبکه اینترنت با کمک کامپیوتر و یا با استفاده از تلفن های همراه بازی کرد. ساختار بازی به گونه ای سرگرم کننده در قالب حل یک معمای پیچیده طراحی شده است. اما بازیگران در همان حال که از انجام بازی لذت می برند با انجام گام های بازی به حل مسائلی که زیست شناسان برای شناخت نحوه در هم تنیده شدن پروتئین ها دارند کمک می کنند. ورود میلیونها بازیگر از سراسر جهان در این بازی، توان محاسباتی بسیار پرقدرتی را در اختیار دانشمندان قرار می دهد. از رهگذر مشارکت شهروندان در این بازی که به اصطلاح خود ما “هم فال است و هم تماشا”، دانشمندان موفق شدند در سال ۲۰۱۱ یعنی تنها سه سال پس از عرضه بازی به حیطه عمومی ساختار یک ویروس مولد ایدز در میمون ها را شناسایی کنند. تا پیش از این، دانشمندان مدت ۱۵ سال بدون دستیابی به نتیجه در تلاش شناسایی ساختار این ویروس بودند.
استفاده از ابتکار های متنوع برای جلب علاقه حیطه عمومی به مشارکت فعال در موضوعات حائز اهمیت برای کشور، از جمله تمهیداتی است که می توان ظرفیت های عقل جمعی را در کشور توانمند تر سازد. اما البته جلب مشارکت شهروندان برای حضور در حیطه عمومی، صرفا با تشویق آنان به همکاری در این قبیل ابتکار ها تحقق نمی یابد. تمهیداتی گسترده تر بخصوص در عرصه های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و قضایی با هدف جلب اعتماد شهروندان به سلامت رویکرد های حاکم بر جامعه، برای افزایش اشتیاق آنان به مشارکت ضرورت دارد.