یک.
سال ها پیش در روزهایی که تنازع و جنگ بینافرهنگی خودش را در ایده ی “برخورد تمدنها” معرفی می کرد، صدایی و نوایی از تمدن “ایرانی- اسلامی- مدرن” ایران برخاست و خود را در واژگان رحمانی و انسانی سیدمحمد خاتمی؛ رییس جمهور فرهیخته ایران معنا کرد. این صدا و نوا ایده و اندیشه ای در هسته مرکزی خود داشت و آن ایده “گفتگوی بیناتمدنی / بینا فرهنگی” بود. آنچنان این ایده مهم و ضروری به نظر می رسید که سال ۲۰۰۱ را به عنوان سال گفتگوی تمدنها در سازمان ملل نامیدند. ضرورت ایجاد و آفرینش زبانی جهانی که بتواند به این گفتگو دامن زند، به گونه ای هست که کل موجودیت این گفتگو به آن وابسته است؛ به زعم این یادداشت آن چه که می تواند زبان این گفتگوی بینافرهنگی باشد؛ همانا موسیقی هست. هرچند که می شود از زبان های دیگری در این ایده یاد نمود اما هرکدام از آن زبان ها به واسطه ای نیاز دارند تا ابتدا ترجمه شوند سپس بتوانند آن کارکرد ارتباطی را بین تمدنها به وجود آورند اما زبان موسیقیایی به خصوص موسیقی کلاسیک (کلاسه بندی شده) با خود وجهه ای جهانی و بین المللی را به همراه دارد و هرگز نیاز به ترجمه و واسطه نیز ندارد. نوایی و صدایی از درون جهان هنر موسیقی برمی آید که توان بازتولید ایده و اندیشه گفتگوی بینا فرهنگی را در خود دارد.
دو.
در همان زمانی که نواها و صداها داشتند به تولید و خلق گفتگوی بینافرهنگی می پرداختند؛ روند جهانی شدن به گونه ای در حال شکل بخشیدن به اقوام و تفاوت بین ملت ها بود که هرکدام به نوبه خود به دنبال بازآفرینی زبانی مخصوص قوم و قبیله خود شدند. این قومیت ها و نژادها در جهانی چهل تکه اقدام به تعریف از هویت خاص قومیتی خویش کردند و باز نیز آنچه که به عنوان زبان می توانست در اختیار آنان قرار گیرد و قابل فهم برای دیگر قومیت ها باشد؛ زبان موسیقیایی بود. جریان عظیمی از موسیقی فولک (عامه) و موسیقی کوچه – بازار در این جهان چهل تکه به وجود آمد. اینجا بود که ایده و اندیشه گفتگوی تمدنها می توانست زبان گفتگویی خویش را تعمق بخشد و به عمق ریشه های فرهنگی و تمدنی هر قوم و ملت رسوخ کند. دشواری و مصائب گفتگو در این فضای موسیقیایی قومیتی – فولک باعث گردید تا گروه های موسیقی اقوام به همکاری باهم بپردازند و از این گفتگوی موسیقیایی بین تمدنهای مختلف؛ موسیقی فیوژن یا موسیقی تلفیقی آفریده شود. اقبال به این نوع موسیقی تلفیقی دقیقن به بعد از یازده سپتامبر به عنوان نشانه ای برای برخورد تمدنی بیشتر درک و فهم شد و انواع همکاری ها بین گروه های موسیقی ملل و اقوام شکل گرفت… موسیقی ایرانی (سه تارحسین علیزاده) با موسیقی ارمنی(دودوک ژیوان گاسپاریان)، موسیقی هندی (سی تار راوی شانکار) با موسیقی غرب(ویلن سل ) و…
سه.
درک و فهم زبان مشترک بین ملت ها و تمدنها که در این یادداشت همانا موسیقی هست، پژوهشگران را ناگزیر می کند که در هر تمدنی نیز به تحلیل موسیقی شناسی قومی یا اتنوموزیکولوژی همان تمدن نیز بپردازند؛ مطالعه ای درون تمدنی یا درون فرهنگی. ضرورت درک اهمیت این مساله که هر تمدنی نیز با درون خود زبان های مختلف و متفاوتی دارد، آن چنان که این زبان ها باعث شده اند هویت های خاصی برای هر گروهی و کالت (cult) ی یا خرده فرهنگی شکل بگیرد. و آن چه که می تواند به راحتی تمایز بین قومیتی آن ها را نشان دهد؛ زبان موسیقیایی همان اقوام هست. اهمیت تحلیل موسیقی اقوام در هزاره شوم آن چنان شده که در مطالعات فرهنگی هویت های متکثر قومیتی، به امری استراتژیک مبدل گشته است. تنوع گونه های هویتی در ایران باعث شکل گیری تکثر موسیقی اقوام شده؛ موسیقی بندری، کردی، خراسانی و…
چهار.
بازنمود این همه ناهمگونی هویتی در جهان جدید را می توان در تمایز و تکثر نواها و صداهای متمایز در موسیقی در سطح جهانی، منطقه ای، ملیتی، قومیتی، نژادی و خرده فرهنگی کشف و تفسیر نمود. ازهمین رو آن چه که می تواند وجه مشترک تمام این تمایزها و تفاوت های هویتهای تمدنی درنظر گرفته شود؛ زبان موسیقی هست. زبانی که هر قومی و یا هر ملتی می تواند به آن خود را تجهیز کند و برای خود صدایی را بیافریند و بر آن اساس تریبونی بیابد و با جهان به گفتگو و دیالوگ بپردازد.
اسماعیل حسام مقدم؛ عضو شورای نویسندگان “هامون” و عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران