سی امین عصرانه فرهنگی هامون روز سه شنبه ساعت ۵ عصر در محل دفتر هفته نامه اتحاد جنوب با موضوع «تاملاتی فلسفی بر شعر» و با ارایه ی «جلال خسروی» شاعر پیشکسوت و پیشرو جنوبی برگزار شد. این نشست «هامون» همراه بود با استقبال علاقمندان به شعر و ادبیات و در طول صحبت های خسروی، با پرسش هایی، نشست چالشی یی را می طلبیدند.
در ابتدای نشست، اسماعیل حسام مقدم ضمن عرض خوشامدگویی به حاضران در جلسه، از جلال خسروی دعوت کرد تا «پیرامون فلسفه شعر» به ایراد سخنرانی بپردازد.
در این نشست، خسروی ابتدا ضمن بیان نظر گادامر مبنی بر این که شعر در چهارچوب صدق و کذب جایی ندارد؛ به تأملات افلاتون در مورد شعر و شاعری پرداخت. در واقع افلاتون از تقلید استفاده کرده تا شاعران را بدنام کرده و با کذاب قلم داد نمودن آن ها زمینه های اخراج آنان از مدینه ی فاضله (آرمان شهر) را نظرپردازی نمابد. افلاتون دلیل تبعید شاعران مقلد را این نکته می داند که تقلید آن ها دو مرتبه از صورت مثالی هر پدیده فاصله دارد. از دلایل دیگر افلاتون تاثیر بی چون و چرای افلاتون بر روحیه ی مخاطبان است که به زعم وی آن ها را فاسد مینماید.
او تأکید نمود که برخورد فلاسفه با شعر همواره از موضعی برتر بوده است. که این نکته در نظرورزی افلاتون بارز و آشکارتر است. شاعر «کی وقت داری به هم برویم» گفت: « نظریه ی افلاتون به دوران او محدود نشده و در طول تاریخ در شکلهای متفاوتی به بازتولید نظام های استبدای و توتالیتر منجر گردیده است.»
در ادامه ی بحث نیز موضوع دروغ در نظرگاه نیچه مطرح شد، که خسروی ضمن بیان تحمل زیباشناسانه ی هستی در فلسفه ی هنر نیچه، فریب هنری را موردی مثبت از دیدگاه این فیلسوف ارزیابی نمود؛ فریبی که بر ذات کریه هستی کشیده میشود تا آن را قابل تحمل کند. چنین فریبی به زعم نیچه آری گفتنِ به زندگی را تضمین میکند.
جلال خسروی تکید نمود که در تقابل جامعیت و فردیت، هنر و شعر در سویه ی فردیت واقع است. از این رو شعر خواستار فراروی از وضعیت موجود بوده است. امری که با هنجارگریزی زبانی، فرهنگی، و البته ذوقی با چالش کشیدن آداب و رسوم سنگ شده، امکانات جدیدی روبروی تخیل آدمی خواهد گشود.
وی خاطرنشان کرد: «بزرگترین فیلسوف بشری، افلاتون قایل به صدق در شعر بوده؛ از این رو همه بحث هایی که در طول چند قرن گذشته درگرفته است، در رد یا تایید سخن افلاتون می باشد. اگر این سخن او را بپذیریم؛ از آنجا که بنیاد نظری او بر ابداع یک امر متافیزیکی در فراسوی جهان که در آن شکل ها و ایده هایی هستند که آدم پیش از تولد آنجا را دیده و با خود آورده است و آن ها را به یاد می آورد و به شعر تبدیل می کند.»
خسروی گفت: برای روشن شدن این نکته از افلاتون در رساله جمهوری یک مثال می آوریم: همه تخت هایی که توسط نجاران در طول تاریخ ساخته شده است، ایده همان تخت اولیه است که انسان ها در جهان قبل از تولد دیده اند و همه این تخت ها تصویری از تخت اولیه است. و ما رونوشتی از صورت مثالی می بینیم و از ایده اولیه دور هستیم.
شعری که افلاتون می پذیرد شعری است که حقیقت را بگوید و نظریه ی این فیلسوف که مبتنی بر آرمان شهر است معتقد است که شاعر باید شعری را بنویسد که منطبق بر ویژگی های آرمان شهر باشد. افلاتون نخستین کسی است که سیاست را در شعر ارجح می داند و این امر هنوز هم ادامه دارد و بخصوص در قرن بیستم غلبه سیاست را در شعر می بینیم. بیاینیه های هنری کمونیسم بسیار شبیه با نظرگاه افلاتون نسبت به شعر است.
در ادامه اسماعیل حسام مقدم- نویسنده و کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی- گفت: «از همان دوره ی افلاتون دو نگاه متضاد وجود داشته و امر مشترک در این دو نگاه مساله تربیتی و آموزش و پرورشی در شعر است. که یک انسان ایده آل باید برای آرمانشهر تربیت شود و همه چیز در اختیار حاکمیت باشد تا هدف حاصل شود و ضد آن دیدگاه زیبایی شناسانه و مخالف برخورد ابزارگونه با هنر است. مثال این دو نظریه در زمان ما علی باباچاهی و شمس لنگرودی هستند.
وی افزود: «اما آیا عملن در کنار وجه زیبایی شناسانه شعر می توان یک امر پداگوژیک هم در نظر داشت؟ و اینکه آیا هر چیزی که بیان می شود آخرین گزاره و صحیح می باشد؟
مجید عوض فرد، هنرمند دشتستانی نیز پرسش دیگری مطرح کرد و این که نیچه شاعران را دروغگویان خطاب می کند و این سخن تا چه حد درست است؟
در ادامه رضا شبانکاره- فعال فرهنگی و روزنامه نگار ادبی- این بحث را مطرح کرد که نگاهی که افلاتون به شعر دارد صنفی است و صنف شاعر را در برابر فیلسوفان قرار می دهد. وی گفت: افلاتون معتقد است که فیلسوف باید معلم جامعه باشد و نه شاعر. به زعم فرناندو سَوَتِر در کتاب «پرسش های زندگی»، افلاتون، هنرمندان را آموزگاران خوبی نمی داند. در میان هنرمندان خطرناک تر از همه آنهایی هستند که احساسات و عواطف انسان ها و سرنوشت آنها را توصیف می کند.» شبانکاره در ادامه افزود:« نگاه افلاتون با ذات لذت مخالف است. و لذت را گمراه کننده جامعه می داند و از این نگاه همواره هنرمندان و شاعران در آرمانشهر او طردشده هستند.»
اما خسروی نظری مخالف شبانگاره داشت و گفت:« افلاتون لذت را رد نمی کند و کما این که جزو نخستین افرادی است که به کاربرد هنر در حس روانشناختی افراد تاکید دارد و افلاتون بین شعر خوب و بد مرز می گذارد و آن ها را تفکیک می کند. افلاتون معتقد است شاعر باید با شعرش ایجاد لذت نیک کند و رشادت ها و خوبی ها را برجسته کند و با شاعران تراژدی گوی مخالف است.»
مجید عوض فرد در ادامه ی بحث گفت می توان این نتیجه را گرفت که شعر در شرق و غرب کارکرد متضادی دارد. شعر شرق قصدش رساندن پیام است ولی در غرب شعر فقط شعر است. در واقع زبان کارکرد پیام رسانی خود را از دست می دهد و نمی توان به آن ویژگی صدق را داد.
حسام مقدم ضمن ابراز مخالفت با این حرف گفت افلاتون است که فلسفه غرب را شکل داده و این امر که گفتید تازه و مربوط به قرن اخیر است و نمی توان به سادگی وبه طور کلی شعر شرق و غرب را ضد هم خواند و اینکه ما شرقی ها، خود را در آینه غرب دیده ایم. در واقع نویسندگان و متفکرین غربی ما را توصیف کرده اند و چه بسا در شرق با وجه دیگری از شعر که کاملن ضد ابزاری است مواجه شویم؛ مثل عرفان و شعر عرفانی.
در ادامه خسروی با نقل قول از محمد مختاری گفت:«عرفای ما تحت تاثیر افلاتون هستند اما کسانی مثل ابن سینا و فارابی که نگرش علمی دارند خود را پیروان ارسطو می دانند. افلاتون نظر دیگری هم دارد که اگر خوب به آن نگاه کنیم بر بنیاد تخیل شکل گرفته است و از او می پرسند چگونه می دانید که قبل از اینکه آدم متولد شود شکل های مثالی را می دیده، افلاتون در جواب می گوید آدم قبل از تجسم درآسمان ها بوده و بال داشته و پرواز می کرده و آسمان ها را می دیده و این جهان هم تصویری از آنجا است که این ایده هم نوعی شعر است. اینجاست که در افکار این فیسلوف با پارادوکس مواجه هستیم.»
فرج الله کمالی در باب صدق و کذب شعر به شعری از نظامی اشاره می کند.« در شعر نپیچ و در فن ِ او/ چون اکذب ِ اوست احسن او»
وی در ادامه گفت:«همه هنرها مثل نقاشی واقعی نیستند و هنرمند نیز مثل نقاش باید اثرش زیباتر از واقعیت باشد و اگر کذب را از هنر حذف کنیم نازیبا می شود. سیروس شمیسا در تعریف تشبیه می گوید همانند کردن دو چیز مبتنی بر کذب.»
خسروی در ادامه افزود تا قبل از نیچه شعر غرب هم یک شعر معناگرا بوده و بعد وارد مساله زیبایی شناسی در شعر می شویم.
هرچند مقام شاعر خیلی زیاد بوده ولی جز پیشه وران نبوده اند و هدف و کارکرد و مخاطب شعر یک امر تحلیلی بوده و باالطبع دامنه مخاطبان شعر هم عموم مردم بوده اند و صرفن در قرن های اخیر هنر از حیث کارکرد تولید و مخاطبان بر فردیت شاعر و جامعه غلبه کرده و هنر امروزی چیزی است که هر فرد باید خود را در آن پیدا کند.
این فعال فرهنگی افزود:«افلاتون بزرگ ترین فیلسوف بشریت بوده و کسی که بخواهد کمی درباره فلسفه مطالعه کند ناچار است به افلاتون مراجعه کند. این فیلسوف، خواهان دنیایی است که در آن مفاهیم کلی اند و اگر بخواهیم به عنوان یک منش تاریخی در سیاست از آن اسم ببریم متاسفانه جز به حکومت های توتالیتر ختم نخواهد شد پس ایرادهای افلاتون هم خیلی زیاد هستند»
حسام مقدم نیز گفت:«آیا ماهیت شعر به صدق می انجامد یا به کذب و این از پارادوکس افلاتون است. گروهی معتقدند ادبیات و هنر، واقعیت را به طور تام ارایه می دهند که این همان صدق است و مخالفان معتقدند که هنر باید به کذب بپردازد و اگر در این باب تامل کنیم به جایی می رسیم که نمی توان این دو را به طور صد در صد پذیرفت و چیزی بین این دو وجود دارد.»
خسروی گفت آیا من می توانم بین زندگی روزمره و فعالیت هنری ام یک خط بکشم؟ نه. این غیر ممکن است و آدمی هر دو وجه جامعیت و فردیت را با هم دارد مثلن زیان در آن واحد ما را به هم نزدیک می کند و ما را از هم دور می کند وقتی بیان به سمت استعاره می رود با شعر مواجه می شویم.
شاعری بود که می گفت من شعر را فقط بخاطر خودم و برای خودم می سرایم و بعد شعر را برای ما می خواند و می پرسید چطور بود؟ و این یک پارادوکس و تناقض بود. در واقع تناقض در ذات زندگی است و امری متافیزیکی نیست. عقیده من این است که ما در یک موقعیت پارادوکسیکال به سر می بریم که سقراط نیز این را یک مساله فلسفی می داند و ما بین حقیقت و خیال زندگی می کنیم.
مجید عوض فرد پرسید شعر معاصر ایران که تحت تاثیر فلسفه معاصر است در چه جایگاهی قرار دارد؟
خسروی گفت: من ِ خواننده، دنیایی دارم که هویت من را به عنوان خواننده می سازد و این که من از چه متونی لذت می برم، هویت من است. طبعن کسانی که بنا به دلایلی گرایش به فلسفه متاخر پیدا می کنند در ذهنشان ارجاعاتی دارند که مثلن وقتی شعری از باباچاهی- شاعر پیشرو ایران- می خوانند فعال می شود. کسانی هم هستند که این ارجاعات را با حافظ و سعدی دارند و هر کس حق دارد که ارجاعات ذهنی خود را آن گونه که می خواهد فعال کند. دکتر شفیعی کدکنی در جایی گفته است کسانی شعر امروز را به گند کشیده اند. و من با وجود احترام فراوان که به شفیعی کدکنی دارم و می دانم ایشان در عرصه شعر عرفانی و اشعار حافظ واقعن برجسته اند، اما این سخن ایشان از همان ارجاعات ذهنی بر می آید.
عوض فرد گفت کدکنی چه چیزی را ندیده که معتقد است شعر امروز به گند کشیده شده و چه تفکری پشت این حرف نهفته است؟!
حسام مقدم گفت ما با دو مساله مواجهیم، مساله ی ذات گرایی و نسبی گرایی و این سخن دکتر کدکنی از دیدگاه ذات گرایانه می تواند مطرح شده باشد.
خسروی ادامه داد قایل شدن به یک تعریف مشخص ومبرهن در شعر و کسانی که همچنین نظری دارند فکر می کنند مطلق اندیشی در هنر جایی دارد؛ اما ما در دورانی زندگی می کنیم که جایی برای معناهای مطلق – سیاه یا سفید- وجود ندارد و ما نمی توانیم دیگر به معناهای قاطع متوسل شویم.
یکی از حاضران در جلسه پرسید مهم ترین موضوعی که در شعر می توان به آن پرداخت چیست؟
خسروی جواب داد سه پرسش اساسی که هر فرد به درجاتی با آن درگیر است: من کی هستم؟ جهان چیست؟ و رابطه من و جهان در چیست؟ که می توانیم درباره این سه پرسش تفکر و مطالعه کنیم اما نمی توانیم به جوابی قاطع برسیم این ها پرسش هایی است که ما را درگیر می کند و دست از سر ما برنمی دارد و شاعر نیز مثل بقیه انسان ها با این سه درگیر است و بر اساس این دغدغه ها شعرش به وجود می آید.
این که بحث معناهای مطلق را پیش کشیدم خواستم بگویم که شفیعی هنوز به معناهای مطلق معتقد است و نتوانسته از دیدگاه های پیشین خود فراروی داشته باشد.»
اسفندیار فتحی گفت ادبیات واقعیتی خیال انگیز است و اگر واقعیت را گزارش وار بنویسیم زیبا نیست. و اگر این خیال نباشد هنر و حتا علم پیشرفت نمی کند.
خسروی ادامه داد این حسن زبان است که متاسفانه کلیشه می شود و در اینجا شاعر باید به سمت نوگرایی برود و کلیشه ها را بشکند.
فتحی گفت خیال کاملن نامحدود است و می تواند کارکرد متفاوتی داشته باشد و این خیال حتا در چینش کلمات شاعران امروز وجود دارد.
حسام مقدم گفت باباچاهی در مقایسه با لنگرودی گفته است که حتا استعاره هم مرده است. و اگر استعاره مرده، پس باباچاهی خودش چگونه شعر می گوید؟!
خسروی گفت منظور باباچاهی از استعاره شکلی از آن است که به نماد تبدیل شده است. و اگر شما شعرهایش را ببینید استعاره دارد، اما نماد ندارد.
فرج الله کمالی گفت منظور از به گند کشیده شدن شعر مدرن، کلیت شعر امروز نیست و اشتباهی ست که در برداشت بخشی از شعر مدرن شده است. چون در این صورت شعرهای شفیعی کدکنی هم که از شاعران نوپرداز است، به زیر سوال می رود.
عوض فرد گفت: امروزه نسلی از شاعران شکل گرفته که حتا از باباچاهی نیز فراتر رفته و این خیلی خوب است. همان گونه که شعر مدرن، ساختار شعر سنتی را در هم می شکند. امروزه نیز با شعر پست مدرن، شعر پیشرو، شعر در وضعیتی دیگر و … مواجه هستیم. اینجا است که می بینیم هنر و شعر در حال حرکت است و همواره سیال است.
حسین پورمودت در ادامه گفت: «اگر ما صدق را به محتوای هنری نسبت بدهیم و کذب را جاذبه ها و زیبایی های هنر بدانیم، متوجه می شویم فرم هنری که فاقد محتوا و در اوج زیبایی باشد و یا فرم هنری که فاقد زیبایی و در اوج محتوا باشد هر دو محکوم به شکست و نابودی هستند. و اشعار و آثار هنری که امروزه می بینیم و از درون زمان به ما رسیده است دارای هر دو وجه زیبایی ومحتوا همزمان هستند در واقع جدا کردن صدق و کذب در آثار هنری کاری عبث و بیهوده است و این دو در کنار هم موجب ماندگاری اثر می شود. اگر امروزه اثری هنری می بینیم که برای ما مفهوم نیست به احتمال زیاد از بین می رود یا شاید جامعه بتواند پیامی از آن درک کند و اثر ماندگار شود.»
در پایان حسام مقدم ضمن خسته نباشید خدمت دوستان همه را به شنیدن اشعار شاعر از زبان خودش دعوت کرد سپس آقای خسروی به خوانش تعدادی از اشعار خود پرداخت.
– سی و یکمین عصرانه ی هامون به پخش تآتر «خاموشی دریا» به کارگردانی «نیما دهقانی» و نقد و بررسی آن با ارایه ی «قاسم تنگسیرنژاد» کارگردان تآتر اختصاص دارد. سی و یکمین عصرانه راس ساعت ۱۷ برگزار خواهد شد.
– حضور همه ی علاقمندان در همه ی نشست های عصرانه ی هامون آزاد می باشد.